goofy

base info - اطلاعات اولیه

goofy - مسخره

adjective - صفت

/ˈɡuːfi/

UK :

/ˈɡuːfi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [goofy] در گوگل
description - توضیح
  • stupid or silly


    احمقانه یا احمقانه

  • silly


    احمقانه

  • silly, esp. in an amusing way


    احمقانه، به ویژه به روشی سرگرم کننده

  • Now Fox carries the All-Star Game complete with its goofy comet-puck.


    اکنون فاکس بازی All-Star را همراه با ستاره دنباله دار احمقانه خود حمل می کند.

  • You know another of those books with unmemorable titles and a goofy front cover.


    می دانید، یکی دیگر از آن کتاب ها با عناوین به یاد ماندنی و جلد اول مسخره.

  • On her travels she's there with a goofy grin and a different pose for every occasion.


    او در سفرهایش با یک پوزخند مسخره و ژست متفاوت برای هر موقعیتی آنجاست.

  • I look goofy in that picture.


    من در آن عکس احمق به نظر می رسم

  • So much for the dissenting argument of some goofy liberals that requiring uniforms would be an added financial burden for the poor.


    بحث مخالف برخی از لیبرال های احمق که نیاز به یونیفرم یک بار مالی اضافی برای فقرا خواهد بود بسیار زیاد است.

  • Now what do you say to a goofy question like that?


    حالا شما به چنین سوال مسخره ای چه می گویید؟

  • I learned he had the same goofy sense of humor I was cursed with.


    فهمیدم که او همان شوخ طبعی مسخره ای را دارد که من با آن نفرین شده بودم.

example - مثال
  • a goofy grin


    یک پوزخند احمقانه

  • That was a real goofy thing to do.


    این یک کار احمقانه واقعی بود.

  • I like Jim, but he's a little goofy.


    من جیم را دوست دارم، اما او کمی احمق است.

  • The movie has talking skeletons and goofy stuff like that.


    فیلم دارای اسکلت صحبت کردن و چیزهای مسخره مانند آن است.

synonyms - مترادف
  • silly


    احمقانه

  • giddy


    سرگیجه

  • frivolous


    بیهوده

  • foolish


    پراکنده

  • scatterbrained


    پروازی

  • flighty


    احمق


  • خرگوش

  • ditzy


    مغز پرنده

  • dizzy


    پر مغز

  • harebrained


    نابالغ

  • birdbrained


    دیتسی

  • featherbrained


    دیوانه

  • puerile


    غوطه ور

  • ditsy


    کف آلود


  • مخمری

  • idiotic


    آجیل

  • dippy


    بی حال

  • frothy


    سبک مغز

  • yeasty


    نقطه چین

  • futile


    حواس پرت

  • nutty


    نرگس

  • dopey


    کوکی

  • lightheaded


    پیچ دار

  • dotty


    عجیب و غریب

  • wacky


    flakyUK

  • daffy


    flakeyUS

  • kooky


  • screwy


  • weird


  • flakyUK


  • flakeyUS


antonyms - متضاد
  • earnest


    جدی


  • هوشیار

  • serious-minded


    بیهوده

  • sober


    متفکر

  • unfrivolous


    باهوش

  • brainy


    مسئول

  • intelligent


    عاقل


  • معقول

  • sane


    هوشمندانه

  • sensible


    مراقب باشید


  • آرام


  • خوب

  • calm


    سالم

  • thoughtful


    عمیق


  • ثابت

  • OK


    سطح سر


  • گیج نشده


  • روشن


  • آگاه

  • level-headed


    با یکدیگر

  • unconfused


    متمرکز ایالات متحده


  • سازمان یافته ایالات متحده


  • بالغ


  • کاربردی

  • focusedUS


    رسمی

  • organizedUS


    سازمان یافته انگلستان

  • mature


    متمرکز در انگلستان


  • solemn


  • organisedUK


  • focussedUK


لغت پیشنهادی

stipulated

لغت پیشنهادی

shack

لغت پیشنهادی

treasure