game
game - بازی
noun - اسم
UK :
US :
فعالیت یا ورزشی که در آن افراد طبق قوانین توافق شده با یکدیگر رقابت می کنند
مناسبتی که یک بازی انجام می شود
یکی از قسمت هایی که یک مسابقه به آن تقسیم می شود، به عنوان مثال در تنیس یا بریج 1(4)
فعالیت کودکان که در آن با اسباب بازی بازی می کنند، وانمود می کنند که شخص دیگری هستند و غیره
حیوانات وحشی، پرندگان و ماهیانی که برای غذا شکار می شوند، به ویژه به عنوان ورزش
یک حوزه کاری یا تجاری
مایل به امتحان چیزی خطرناک، جدید یا دشوار است
فعالیتی که در آن افراد بر اساس قوانین توافق شده با یکدیگر رقابت می کنند
the profession of advertising public relations etc
حرفه تبلیغات، روابط عمومی و غیره
با استفاده از همان روش هایی که آنها استفاده می کنند، کسی را شکست دهند یا با آنها مقابله کنند
an entertaining activity or sport especially one played by children, or the equipment needed for such an activity
یک فعالیت یا ورزش سرگرم کننده، به ویژه فعالیتی که توسط کودکان انجام می شود، یا وسایل مورد نیاز برای چنین فعالیتی
یک مسابقه، مسابقه یا مناسبت خاص که افراد در آن بازی انجام می دهند
بخشی از یک مسابقه در فعالیت هایی مانند تنیس
فعالیت های ورزشی سازمان یافته ای که کودکان در مدرسه انجام می دهند
an organized competition consisting of several different sports events
یک مسابقه سازمان یافته متشکل از چندین رویداد ورزشی مختلف
روشی که شخص در آن یک ورزش خاص را انجام می دهد
چیزی که به طور جدی با آن برخورد نمی شود
یک فعالیت غیرقانونی یا مخفی
یک نوع فعالیت تجاری
کار به عنوان روسپی
درگیر فعالیت های غیرقانونی
حیوانات وحشی و پرندگانی که برای غذا یا ورزش شکار می شوند
مایل به انجام کارهایی هستند که جدید، دشوار یا دارای ریسک هستند
استفاده از قوانین یک سیستم برای به دست آوردن آنچه می خواهید، به گونه ای که کمی ناصادقانه است
یک فعالیت سرگرم کننده، به ویژه یکی که توسط بچه ها بازی می شود یا یک مسابقه ورزشی
در برخی از فعالیت ها مانند تنیس، یک بازی بخشی از یک مسابقه است
مایل به انجام کاری، به ویژه کاری متفاوت، جدید یا کمی خطرناک
نوع خاصی از فعالیت تجاری
to know more about what is happening in a particular area of business than the people or companies you are competing against
در مورد آنچه در یک حوزه خاص از کسب و کار اتفاق می افتد بیشتر از افراد یا شرکت هایی که با آنها رقابت می کنید بدانید
درگیر شدن در فعالیت یا موقعیتی که قبلا تجربه نکرده اید
used to tell someone that you know what their secret activities or plans are and that they cannot continue
به کسی میگفتی که میدانی فعالیتها یا برنامههای مخفی او چیست و نمیتواند ادامه دهد
بچه ها داشتند با بادکنک هایشان بازی می کردند.
بچه ها یک بازی جدید اختراع کردند.
یک بازی ویدیویی/رایانه ای
من با دوستانم بازی های آنلاین انجام می دهم.
یک بازی شانسی/مهارتی
بازی ها و نرم افزارهای خود را از ما بخرید.
بازی های توپ مانند فوتبال یا تنیس
چقدر از بازی های تیمی در مدرسه متنفر بودم!
بازی گلف / کریکت / بسکتبال
صدا و سیما پول هنگفتی را به بازی فوتبال تزریق کرده است.
برای برد/باختن یک بازی
آنها اولین بازی خانگی خود در این فصل را باختند.
یک بازی بیسبال/بسکتبال
یک بازی فوتبال
ما به بازی توپ (= بازی بیسبال) می رویم.
برای تماشای بازی می آیی؟
برای انجام یک بازی شطرنج
بیایید یک بازی تنیس روی میز داشته باشیم.
بازی شنبه لیگ مقابل سوانسی
بازی امروز با منچستریونایتد
آنها در حال تمرین برای یک بازی بزرگ هستند.
مگوایر بازی خود را افزایش داد تا جایزه اول 40000 پوندی را دریافت کند.
تمرینات کششی می تواند به شما در جلوگیری از آسیب و بهبود بازی کمک کند.
She's hoping to participate in the next Olympic Games.
او امیدوار است در بازی های المپیک بعدی شرکت کند.
برگزاری بازی ها (= بازی های المپیک یا رویدادی مشابه) یک افتخار است.
من همیشه از بازی در مدرسه متنفر بودم.
دو بازی همه (= هر دو بازیکن دو بازی را برده اند)
زورف گیم افتتاحیه ست سوم را برد.
چه مدت در این بازی حضور داشتید؟
بازی سیاست
من خودم تازه وارد این بازی هستم.
amusement
تفریحی
سرگرمی
diversion
انحراف
فعالیت
pastime
ورزش
حواس پرتی
distraction
شادی کردن
recreation
شوخی
frolic
جست و خیز کردن
jest
تنوع بخشی
romp
سرگرم کننده
divertissement
لذت بردن
علاقه
hobby
خرچنگ
enjoyment
بازی
دستیابی
lark
رضایت
شادی
pursuit
شادی آفرینی
gratification
نظمیه
merriment
ماجرا
merrymaking
جشن
regalement
فعالیت های اوقات فراغت
منبع سرگرمی
festivity
سرگرمی و بازی
leisure activity
فراخوانی
لذت
تعقیب اوقات فراغت
avocation
leisure pursuit
کار
وظیفه
کسب و کار
کار کردن
حرفه
جدی
earnest
کارهای عادی و روزمره
chore
نیروی کار ایالات متحده
laborUS
کار انگلستان
labourUK
زحمت کشیدن
toil
سخت گیری
drudgery
سرگرمی
سرگرم کننده
عدم فعالیت
inactivity
منفعل بودن
passiveness
تسلیم شدن
surrender
جدیت
vocation
غمگینی
seriousness
ناراحتی
sadness
تعهدات
unhappiness
بی حوصلگی
commitments
دوست نداشتن
boredom
نفرت
dislike
بی مسئولیتی
pastime
irresponsibility