adult
adult - بالغ
noun - اسم
UK :
US :
یک فرد کاملاً بالغ یا فردی که از نظر قانونی مسئول اعمال خود تلقی می شود
یک حیوان کاملاً رشد کرده
به طور کامل رشد کرده یا توسعه یافته است
نمونه رفتار یک بزرگسال یا کارهایی که بزرگسالان انجام می دهند
فیلم های بزرگسالان، مجلات و غیره در مورد رابطه جنسی یا مرتبط با جنسی هستند
شخص یا حیوانی که به اندازه و قدرت کامل رشد کرده است
به اندازه و قدرت کامل رشد کرده است
معمولی یا مناسب برای بزرگسالان
فیلمها، مجلات و کتابهای بزرگسالان، افراد برهنه و اعمال جنسی را نشان میدهند و برای کودکان نیستند.
بزرگسال نیز به معنای مناسب برای افراد بالغ و نه کودکان است
فیلمها، مجلات، نمایشها و کتابهای بزرگسالان شامل محتوایی هستند که فقط برای بزرگسالان در نظر گرفته شده است.
دادستان به دنبال محاکمه متهم 15 ساله در بزرگسالی است.
But when I became an adult I began to see the importance of those abstract principles in a personal way.
اما وقتی بالغ شدم، اهمیت آن اصول انتزاعی را به شکلی شخصی درک کردم.
کودکان را نمی توان در موزه پذیرفت مگر اینکه یک بزرگسال همراه آنها باشد.
Children related to him so much because they saw in him an adult who behaved in the way that they did.
بچه ها خیلی با او ارتباط برقرار می کردند زیرا در او بزرگسالی را می دیدند که به همان شیوه آنها رفتار می کرد.
Being responsible for my sons turned me into an adult as had nothing else in the forty years before.
مسئولیت پسرانم مرا به بزرگسالی تبدیل کرد که در چهل سال قبل هیچ چیز دیگری نداشتم.
از زمانی که مدرسه را ترک کردم، پدر و مادرم شروع کردند به برخورد با من مانند یک بزرگسال.
An adult has a vast array of comparatively complex schemata that permit a great number of differentiations.
یک بزرگسال دارای مجموعه وسیعی از طرحواره های نسبتاً پیچیده است که تعداد زیادی تمایز را امکان پذیر می کند.
هزینه سفر برای بزرگسالان 59 دلار و برای کودکان 30 دلار است.
انتخاب، تقریباً در تمام جنبه های آن، در زندگی یک بزرگسال بی سواد کاهش می یابد.
بزرگسال پاسخ می دهد: اوه، بیا.
کودکان باید با یک بزرگسال همراه باشند.
من به سادگی نمی توانم باور کنم که بزرگسالان مسئولیت پذیر اجازه می دهند یک کودک در خیابان ها پرسه بزند.
چرا شما دو نفر نمی توانید مانند بزرگسالان متمدن رفتار کنید؟
نرخ چاقی در میان بزرگسالان در واقع افزایش یافته است.
ماهی ها در بزرگسالی به رودخانه باز می گردند تا تولید مثل کنند.
تعداد خانوارهای بزرگسال مجرد در 30 سال گذشته دو برابر شده است.
این کتاب قطعا برای نوجوانان و جوانان جذاب خواهد بود.
کاری که بزرگسالان رضایتدهنده در خلوت انجام میدهند، کار خودشان است.
بزرگسال طبق قوانین انگلیس فردی بالای 18 سال است.
بزرگسالان هزینه ورودی می پردازند اما کودکان رایگان هستند.
an adult male/elephant
یک نر/فیل بالغ
او بیشتر دوران بزرگسالی خود را در اسپانیا گذراند.
بیایید سعی کنیم در این مورد بزرگسال باشیم.
بیش از نیمی از بزرگسالان آمریکایی دارای اضافه وزن هستند.
این یک نمایش کودکانه است، اما آنها به طنز بزرگسالان یواشکی می پردازند.
ما فقط بزرگسالان را به عروسی دعوت کردیم.
وقتی به بزرگسالی رسید، از آنجا دور شد.
mature
بالغ
matured
بالغ شده است
grown
رشد کرده است
developed
توسعه یافته
بزرگ
ripe
رسیده
ripened
بزرگ شده
grown-up
تمام عیار
full-grown
سن
full-fledged
به طور کامل رشد کرده
full-blown
کاملا توسعه یافته
در شکوفه کامل
fully-grown
رسیدن به اکثریت
fully developed
اندازه کامل
fully grown
کامل
full grown
چاشنی شده
fully-fledged
نخست
پر شده
having reached one's majority
تمام مدت
full-size
بیرون و بیرون
با تجربه
aged
نوبیله
seasoned
مناسب
کامل شد
full-term
out-and-out
experienced
nubile
perfected
نوجوان
immature
نابالغ
juvenile
سبز
نوزاد
نارس
unripe
نرسیده
unripened
جوان
خام
youngish
بی تجربه
youthful
صدا زدن
در حال توسعه
inexperienced
جدید
callow
بی نظیر
سپیده دم
نوپا
unfledged
زود
dawning
جنینی
fledgling
نوظهور
در حال رشد
embryonic
اورژانسی
nascent
اولیه
نوزاد تازه متولد شده
emergent
در حال ظهور
puerile
در حال آینده
جوانه زدن
newborn
توسعه نیافته
emerging
up-and-coming
budding
burgeoning
undeveloped