youth

base info - اطلاعات اولیه

youth - جوانان

noun - اسم

/juːθ/

UK :

/juːθ/

US :

family - خانواده
young
جوان
youngster
جوانی
youthfulness
---
youthful
---
youthfully
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [youth] در گوگل
description - توضیح

  • دوره زمانی که کسی جوان است، به ویژه دوره زمانی که کسی نوجوان است

  • a teenage boyused especially in newspapers to show disapproval


    یک پسر نوجوان - به ویژه در روزنامه ها برای نشان دادن مخالفت استفاده می شود


  • به طور کلی جوانان


  • کیفیت یا وضعیت جوان بودن


  • دوران جوانی شما یا حالت جوانی

  • the time when something is new or not fully developed


    زمانی که چیزی جدید است یا به طور کامل توسعه نیافته است


  • یک پسر یا یک مرد جوان


  • جوانان اعم از زن و مرد به عنوان یک گروه در نظر گرفته می شوند

  • relating to designed for or consisting of young people


    مربوط به، طراحی شده، یا متشکل از جوانان


  • جوانی نیز به طور کلی به جوانان اطلاق می شود


  • جوان پسر یا جوان است

  • None the less Tupac headed a youth group the New Afrikan Panthers, performing at community centres.


    با این حال، توپاک رهبری یک گروه جوانان به نام «پلنگ‌های افریقای جدید» را بر عهده داشت که در مراکز اجتماعی اجرا می‌کردند.


  • یک گروه جوانان کلیسا

  • Caroline had been a ballet dancer in her youth.


    کارولین در جوانی رقصنده باله بود.

  • She revisited all the places where she had spent her youth.


    او همه جاهایی را که دوران جوانی خود را در آنجا گذرانده بود، بازبینی کرد.

  • I studied it in my youth and my love of Faure, Debussy and Ravel encouraged me to improve it.


    من آن را در جوانی مطالعه کردم و عشق من به فوره، دبوسی و راول مرا تشویق کرد که آن را بهبود بخشم.

  • This was one of the great questions of my youth in the 60s, of course.


    البته این یکی از سوالات بزرگ دوران جوانی من در دهه 60 بود.

  • a gang of youths on motorbikes


    گروهی از جوانان موتور سوار

  • It had about it the idealism of youth.


    آرمان گرایی دوران جوانی را در خود داشت.

  • There has been a corresponding shift in studies of youth and in the kind of questions asked by sociologists.


    در مطالعات مربوط به جوانان و نوع سؤالات جامعه شناسان تغییری مشابه وجود داشته است.

  • This was the first independent radio station in the republic and was to be run by the students' official youth organization.


    این اولین ایستگاه رادیویی مستقل در جمهوری بود و قرار بود توسط سازمان رسمی جوانان دانشجویان اداره شود.

  • Some youths astride shining motor-cycles had congregated outside a closed motor-cycle shop.


    برخی از جوانان سوار بر موتور سیکلت های درخشان بیرون یک مغازه موتورسیکلت فروشی بسته تجمع کرده بودند.

  • One of the youths pushed her against the wall and took her bag.


    یکی از جوانان او را به دیوار هل داد و کیفش را گرفت.

  • The police had questioned three youths, but then later released them without charge.


    پلیس از سه جوان بازجویی کرده بود، اما بعداً آنها را بدون هیچ اتهامی آزاد کرد.

  • Horton teaches at a school for troubled youths in San Diego.


    هورتون در مدرسه ای برای جوانان مشکل دار در سن دیگو تدریس می کند.

  • Society seems obsessed with youth and wealth.


    به نظر می رسد جامعه به جوانی و ثروت وسواس دارد.

example - مثال
  • He had been a talented musician in his youth.


    او در جوانی نوازنده ای با استعداد بود.

  • She regrets that she spent her youth travelling and not studying.


    پشیمان است که دوران جوانی خود را صرف مسافرت و درس نخواندن کرده است.

  • to relive/recapture your youth


    برای زنده کردن/بازیابی جوانی خود

  • He joked that being good at cards was the sign of a misspent youth (= having wasted his time when he was young).


    او به شوخی گفت که خوب بودن در کارت نشانه جوانی از دست رفته است (= وقت خود را در جوانی تلف کرده است).

  • She brings to the job a rare combination of youth and experience.


    او ترکیبی نادر از جوانی و تجربه را به کار می آورد.

  • His youth gives him an advantage over the other runners.


    جوانی او را نسبت به سایر دوندگان برتری می دهد.

  • the nation’s youth


    جوانان ملت

  • Many people think the youth of today are not taught proper standards of behaviour.


    بسیاری از مردم فکر می کنند که به جوانان امروزی استانداردهای رفتاری درستی آموزش داده نمی شود.

  • training for unemployed youth


    آموزش برای جوانان بیکار

  • an increase in youth unemployment


    افزایش بیکاری جوانان


  • فرهنگ جوانان معاصر


  • کارگر جوان (= کسی که با جوانان کار می کند)

  • Youth and adults tend to see things very differently.


    جوانان و بزرگسالان تمایل دارند مسائل را بسیار متفاوت ببینند.

  • The fight was started by a gang of youths.


    درگیری توسط گروهی از جوانان آغاز شد.

  • He played football throughout his youth.


    او در دوران جوانی خود فوتبال بازی می کرد.

  • He started going clubbing in his early youth.


    او از اوایل جوانی شروع به باشگاه زدن کرد.

  • He wasted his youth in front of a computer screen.


    او جوانی خود را جلوی صفحه کامپیوتر هدر داد.

  • His lack of qualifications was taken as a sign of a misspent youth.


    فقدان صلاحیت های او به عنوان نشانه ای از جوانی از دست رفته در نظر گرفته شد.

  • I haven't danced since my youth!


    من از جوانی نرقصیده ام!

  • She contracted the disease during her youth.


    او در دوران جوانی به این بیماری مبتلا شد.

  • She saw it as a chance to relive her misspent youth.


    او آن را فرصتی برای احیای دوران جوانی از دست رفته خود می دید.

  • She spent much of her youth in Hong Kong.


    او بیشتر دوران جوانی خود را در هنگ کنگ گذراند.

  • nostalgia for her lost youth


    دلتنگی برای جوانی از دست رفته اش


  • جوانی شدید او علیه او بود.

  • Though no longer in the first flush of youth she's still remarkably energetic.


    اگرچه دیگر در اولین دوره جوانی او هنوز به طرز چشمگیری پرانرژی است.

  • You still have your youth—that's the main thing.


    شما هنوز جوانی خود را دارید - این مهمترین چیز است.

  • from youth to maturity


    از جوانی تا بلوغ

  • in search of eternal youth


    در جستجوی جوانی ابدی

  • the aspirations of modern youth


    آرزوهای جوانان مدرن

  • youth outreach programs run by the charity


    برنامه های اطلاع رسانی جوانان توسط موسسه خیریه اجرا می شود

  • a program to educate our youth on the causes of health problems


    برنامه ای برای آموزش جوانان ما در مورد علل مشکلات بهداشتی

synonyms - مترادف
  • adolescence


    بلوغ


  • دوران کودکی

  • boyhood


    کودکی

  • girlhood


    دخترانه

  • teens


    نوجوانان

  • bloom


    شکوفه

  • immaturity


    نابالغی

  • juvenescence


    جوانی

  • day


    روز

  • juvenility


    نوجوانی

  • nonage


    عدم سن

  • springtime


    فصل بهار

  • greenness


    سبزی

  • infancy


    دوران نوزادی

  • innocence


    بی گناهی

  • jejuneness


    ژژونیت

  • jejunity


    ججونیتی


  • اقلیت

  • puberty


    جزر و مد کامل

  • springtide


    سال های اول

  • early years


    اوایل زندگی


  • سال های شکل گیری

  • formative years


    سال های نوجوانی

  • teenage years


    سن حساس

  • tender age


    بزرگسالی جوان

  • young adulthood


    روزهای جوانی

  • young days


    سن نامناسب

  • awkward age


    مراحل اولیه

  • early stages


    روزهای سالاد

  • salad days


    بهار زندگی

  • springtime of life


antonyms - متضاد
  • adulthood


    بزرگسالی

  • manhood


    مردانگی


  • اکثریت

  • adultness


    بلوغ

  • maturation


    تجربه

  • maturity


    پدر و مادر بودن


  • زندگی بعدی

  • parenthood


    کهنسال


  • پایان


  • دانش

  • end


    دوران نوزادی


  • adolescence


  • infancy


لغت پیشنهادی

almighty

لغت پیشنهادی

recourse

لغت پیشنهادی

intervening