offense

base info - اطلاعات اولیه

offense - توهین

noun - اسم

/əˈfens/

UK :

/əˈfens/

US :

family - خانواده
offense/offense
جرم / تخلف
offender
مجرم
offensive
توهین آمیز
offensiveness
توهین آمیز بودن
inoffensive
غیر توهین آمیز
offended
توهین شده
offending
توهین کردن
offend
به صورت توهین آمیز
offensively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [offense] در گوگل
description - توضیح
  • the usual American spelling of offence


    املای متداول آمریکایی توهین

  • the part of a game such as American football which is concerned with getting points and winning, or the group of players who do this


    بخشی از یک بازی مانند فوتبال آمریکایی که مربوط به کسب امتیاز و برنده شدن است یا گروهی از بازیکنان که این کار را انجام می دهند.

  • the American spelling of OFFENCE


    املای آمریکایی OFFENSE

  • US spelling of offence


    املای ایالات متحده از توهین

  • the condition of having your feelings hurt esp. because someone has been rude or showed a lack of respect


    شرایط صدمه دیدن احساسات شما به ویژه زیرا کسی بی ادب بوده یا از خود بی احترامی نشان داده است

  • an illegal act; crime


    یک عمل غیرقانونی؛ جرم

  • (in sports) the ability to score points in a competition or esp. in football the team that has the ball and is trying to score points


    (در ورزش) توانایی کسب امتیاز در یک مسابقه، یا، به ویژه. در فوتبال تیمی که توپ را در اختیار دارد و تلاش می کند امتیاز بگیرد

  • →  offence


    → توهین

  • Bugel wants to correct the problems that plagued his rushing defense and offense against the Chargers.


    بوگل می‌خواهد مشکلاتی را که در دفاع و حمله عجولانه او در برابر چارجرها وجود داشت، اصلاح کند.

  • The Dallas Cowboys' offense is the best in the league.


    خط حمله دالاس کابوی ها بهترین حمله در لیگ است.

  • The penalties for first offense of intentional distribution of the contents of cellular phone calls is the same.


    مجازات جرم اول توزیع عمدی محتویات تماس های تلفن همراه یکسان است.

  • She was far above taking much offense Lois realized.


    لوئیس متوجه شد که او خیلی فراتر از توهین بود.

  • Opposition leaders have talked about pursuing a criminal case against Estrada for corruption and other offenses he allegedly committed in office.


    رهبران اپوزیسیون در مورد پیگیری یک پرونده جنایی علیه استرادا به دلیل فساد و سایر جرایمی که وی در مقام خود مرتکب شده صحبت کرده اند.

  • a parking offense that carries a $50 fine


    تخلف پارکینگ که 50 دلار جریمه دارد

  • I think we knew their offense and I think that we knew what we wanted to do offensively.


    فکر می‌کنم ما خطای آنها را می‌دانستیم و فکر می‌کنم که می‌دانستیم در حمله چه می‌خواهیم انجام دهیم.

example - مثال

  • برای ارتکاب جرم


  • قانون جدید نوشیدن مشروبات الکلی در اماکن عمومی را جرم تلقی می کند.

  • a minor/serious offense


    یک جرم جزئی/جدی

  • She pleaded guilty to five traffic offenses.


    او به پنج تخلف رانندگی اعتراف کرد.


  • این عکس ممکن است باعث آزار برخی افراد شود.

  • No one will take offense (= feel upset or insulted) if you leave early.


    اگر زودتر بروید، هیچکس توهین نمی‌کند (= احساس ناراحتی یا توهین می‌کنید).

  • Don't be so quick to take offense.


    اینقدر زود توهین نکنید

  • Many readers took offense at the article.


    بسیاری از خوانندگان از مقاله آزرده خاطر شدند.

  • I'm sure he meant no offense when he said that.


    مطمئنم منظورش توهین نبود وقتی این را گفت.

  • I didn't mean to give offense to anyone.


    من قصد توهین به کسی را نداشتم.

  • The team's offense is stronger than their defense.


    حمله تیم قوی تر از دفاع آنهاست.

  • He played offense for the Chicago Bulls.


    او برای شیکاگو بولز هجومی بازی می کرد.

  • No offense but I'd really like to be by myself.


    توهین نمی کنم، اما من واقعاً دوست دارم تنها باشم.

  • No offense intended, but are you sure your calculations are right?


    هدف توهین نیست، اما آیا مطمئن هستید که محاسباتتان درست است؟

  • Do you think he took offense (= was upset) at the joke about his age?


    آیا فکر می کنید او از شوخی در مورد سن خود ناراحت شد (= ناراحت شد)؟

  • He was charged with the offense of driving without a license.


    او به جرم رانندگی بدون گواهینامه متهم شد.

synonyms - مترادف

  • جرم

  • wrongdoing


    انجام اشتباه

  • transgression


    تخلف

  • sin


    گناه

  • misdeed


    سوء رفتار


  • اشتباه


  • نقض

  • trespass


    تجاوز

  • breach


    رخنه


  • عیب


  • خطا

  • misdemeanorUS


    جنایت آمریکا

  • infringement


    بدجنسی

  • malefaction


    جنایت انگلستان

  • misdemeanourUK


    قانون شکنی

  • lawbreaking


    اشتباه کردن

  • misdoing


    جنایت

  • felony


    بزهکاری

  • delinquency


    سپری شدن

  • malfeasance


    بدهی

  • lapse


    پکادیلو

  • infraction


    کمبود


  • عمل غیر قانونی

  • peccadillo


    عمل انکار

  • shortcoming


    عمل نادرست

  • unlawful act


    نقض رفتار


  • نقض قانون

  • act of dereliction


  • act of misconduct


  • breach of conduct


  • breach of the law


antonyms - متضاد
  • noncrime


    غیر جنایی

  • obedience


    اطاعت


  • تقوا

  • kindness


    مهربانی

  • goodness


    خوبی


  • درست


  • عدالت

  • fairness


    انصاف

  • equity


    برابری

  • equitableness


    خوب


  • شادی

  • happiness


    رفتار ایالات متحده

  • behaviorUS


    رفتار انگلستان

  • behaviourUK


    ستایش

  • praise


    برکت

  • blessing


    اخلاق

  • morality


    سود


  • لذت بسیار

  • joy


    افتخار ایالات متحده

  • delight


    HonourUK

  • honorUS


    عمل خوب

  • honourUK


    آداب

  • good deed


    عقب نشینی

  • manners


    تشویق کردن

  • retreat


    قانونی بودن

  • cheer


    رعایت

  • legality


    عدم نقض

  • observance


    کمک

  • noninfringement


    استحکام - قدرت



لغت پیشنهادی

booby

لغت پیشنهادی

interfered

لغت پیشنهادی

pedagogy