section

base info - اطلاعات اولیه

section - بخش

noun - اسم

/ˈsekʃn/

UK :

/ˈsekʃn/

US :

family - خانواده
sectional
مقطعی
section
بخش
google image
نتیجه جستجوی لغت [section] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • That section of the road is still closed.


    آن بخش از جاده همچنان بسته است.


  • قسمت دم هواپیما

  • The library has a large biology section.


    این کتابخانه یک بخش زیست شناسی بزرگ دارد.

  • The shed comes in sections that you assemble yourself.


    سوله در بخش هایی قرار می گیرد که خودتان آنها را جمع می کنید.

  • These issues will be discussed more fully in the next section.


    این موضوعات در بخش بعدی به طور کامل مورد بحث قرار خواهند گرفت.


  • بخش ورزش روزنامه

  • The report has a section on accidents at work.


    این گزارش بخشی از حوادث کار دارد.

  • The book is divided into four sections.


    کتاب به چهار قسمت تقسیم شده است.

  • It is difficult to navigate from one section of the site to another.


    حرکت از یک بخش سایت به بخش دیگر دشوار است.

  • Feel free to add your own ideas in the comments section.


    با خیال راحت ایده های خود را در بخش نظرات اضافه کنید.

  • the previous/following/final section


    بخش قبلی / بعدی / پایانی

  • Section by section this essay examines and explores the key terms.


    بخش به بخش، این مقاله به بررسی و بررسی اصطلاحات کلیدی می‌پردازد.


  • موضوعی که بخش بزرگی از مردم را تحت تاثیر قرار خواهد داد

  • the brass section of an orchestra


    بخش برنجی یک ارکستر

  • an area populated largely by the poorer sections of society


    منطقه ای که عمدتاً توسط اقشار فقیرتر جامعه پر جمعیت است

  • The way he's been treated by certain sections of the media is despicable.


    رفتاری که بخش های خاصی از رسانه ها با او برخورد می کنند، نفرت انگیز است.

  • We've had meetings with all sections of the community.


    ما با همه اقشار جامعه جلساتی داشته ایم.

  • He's the director of the finance section.


    او مدیر بخش مالی است.

  • the section of the company dealing with customer services


    بخشی از شرکت که با خدمات مشتری سروکار دارد

  • the Dorchester section of Boston


    بخش دورچستر بوستون

  • one of the city’s most affluent sections


    یکی از مرفه ترین بخش های شهر

  • The illustration shows a section through a leaf.


    تصویر بخشی از یک برگ را نشان می دهد.

  • The architect drew the house in section.


    معمار خانه را به صورت مقطعی ترسیم کرد.

  • The surgeon performed a section (= made a cut) on the vein.


    جراح برش (= بریدگی) روی رگ انجام داد.


  • برای معاینه بخشی از کلیه

  • Large sections of the forest have been destroyed by acid rain.


    بخش بزرگی از جنگل بر اثر باران اسیدی از بین رفته است.

  • You'll find the book in the music section.


    کتاب را در بخش موسیقی پیدا خواهید کرد.

  • I skipped the section on garden design.


    من بخش طراحی باغ را رد کردم.

  • The book is divided into chapters, sections, and sub-sections.


    کتاب به فصل ها، بخش ها و بخش های فرعی تقسیم شده است.

  • The new edition of the dictionary adds a section on phrasal verbs.


    ویرایش جدید فرهنگ لغت بخشی در مورد افعال عبارتی اضافه می کند.

  • The case was the first prosecution under Section 3A of the Road Traffic Act 1988.


    این پرونده اولین تعقیب قضایی بر اساس بخش 3A قانون ترافیک جاده ای 1988 بود.

synonyms - مترادف

  • تقسیم


  • بخش


  • قطعه


  • جزء


  • تشکیل دهنده


  • تکه

  • constituent


    واحد

  • fragment


    عنصر


  • کسر


  • طول


  • عضو

  • fraction


    مدول


  • بیت


  • قسط انگلستان

  • module


    نمونه

  • bit


    زير مجموعه

  • instalmentUK


    گاز گرفتن


  • برش

  • subdivision


    پایان


  • رشته

  • chunk


    تکه تکه

  • cut


    قسط ایالات متحده

  • end


    توده


  • نصفه

  • hunk


    بسته

  • installmentUS


    اشتراک گذاری

  • lump


    اسلات

  • moiety


  • parcel



  • slot


antonyms - متضاد
  • entirety


    تمامیت


  • جمع


  • کل


  • شخصی

  • one


    یکی


  • هیچ یک

  • refusal


    امتناع


  • ارتباط

  • entireness


    ناهمواری

  • unevenness


    درج کنید

  • insert


    توافق


  • وحدت

  • unity


    صلح


  • مطابقت

  • conformity


لغت پیشنهادی

roots

لغت پیشنهادی

raw

لغت پیشنهادی

intentioned