section
section - بخش
noun - اسم
UK :
US :
مقطعی
یکی از قسمت هایی که چیزی مانند شی یا مکان به آن تقسیم می شود
one of the separate parts of a structure piece of furniture etc that you fit together to form the whole
یکی از بخشهای مجزای یک سازه، مبلمان و غیره که در کنار هم قرار میگیرند تا کل آن را تشکیل دهند
بخش جداگانه ای از یک کتاب، روزنامه، سند، گزارش و غیره
یک گروه جداگانه در یک گروه بزرگتر از مردم
یکی از اجزای قانون یا سند قانونی
a picture that shows what a building part of the body etc would look like if it were cut from top to bottom or side to side
تصویری که نشان میدهد اگر یک ساختمان، قسمتی از بدنه و غیره از بالا به پایین یا از یک طرف به طرف دیگر بریده شود، چه شکلی میشود.
یک عمل پزشکی که شامل برش است
یک قطعه مسطح بسیار نازک که از پوست، گیاه و غیره بریده می شود تا زیر میکروسکوپ به آن نگاه شود.
یک زمین مربع در ایالات متحده که از هر طرف یک مایل طول دارد
شکلی که هنگام بریدن یک شکل جامد توسط یک سطح صاف در ریاضیات ایجاد می شود
to officially force someone with a mental illness to go to a psychiatric hospital because they are dangerous to themselves or other people
مجبور کردن رسمی کسی که بیماری روانی دارد به بیمارستان روانی برود، زیرا برای خود یا دیگران خطرناک است.
چیزی را به قطعات جدا کردن
برای بریدن یک قطعه مسطح بسیار نازک از پوست، گیاه و غیره به طوری که بتوانید آن را زیر میکروسکوپ ببینید.
برای بریدن بخشی از بدن در یک عمل پزشکی
one of the parts of an organization or department
یکی از بخشهای یک سازمان یا بخش
یکی از اجزای سند، کتاب، روزنامه و غیره
یکی از قسمت هایی که چیزی به آن تقسیم می شود
بریدگی در بخشی از بدن در یک عمل جراحی
عملی که در آن رحم زن برای تولد نوزاد باز می شود
برش بسیار نازک بخشی از یک حیوان، گیاه یا شیء دیگر که به منظور دیدن ساختار آن ساخته شده است.
طرح یا مدلی که ساختار چیزی را با بریدن بخشی از آن نشان می دهد
شکل یک سطح صاف که هنگام برش یک جسم به قطعات جداگانه ایجاد می شود
نشان می دهد که اگر سطح بریده شود و شما بتوانید داخل آن را ببینید، چه شکلی به نظر می رسد
to officially force someone who has mental health problems to stay in a hospital and receive treatment because they might harm themselves or other people
به طور رسمی کسی را که مشکلات روانی دارد مجبور به ماندن در بیمارستان و دریافت درمان کند زیرا ممکن است به خود یا سایر افراد آسیب برساند
بخشی از چیزی
چیزی را به قطعات تقسیم کردن
یکی از قسمت های کتاب، روزنامه، وب سایت و غیره که به موضوع خاصی می پردازد
یکی از قسمت هایی که یک سند یا قانون به آن تقسیم می شود که هر کدام شماره مخصوص به خود را دارد
one of the parts of an organization
یکی از بخش های یک سازمان
همچنین شامل بخش سنجش نگرش نسبت به مسائل اجتماعی است.
معلم از بخش برنجی خواست دوباره قطعه خود را بنوازند.
آن بخش از جاده همچنان بسته است.
قسمت دم هواپیما
این کتابخانه یک بخش زیست شناسی بزرگ دارد.
سوله در بخش هایی قرار می گیرد که خودتان آنها را جمع می کنید.
این موضوعات در بخش بعدی به طور کامل مورد بحث قرار خواهند گرفت.
بخش ورزش روزنامه
این گزارش بخشی از حوادث کار دارد.
کتاب به چهار قسمت تقسیم شده است.
حرکت از یک بخش سایت به بخش دیگر دشوار است.
با خیال راحت ایده های خود را در بخش نظرات اضافه کنید.
بخش قبلی / بعدی / پایانی
بخش به بخش، این مقاله به بررسی و بررسی اصطلاحات کلیدی میپردازد.
موضوعی که بخش بزرگی از مردم را تحت تاثیر قرار خواهد داد
بخش برنجی یک ارکستر
منطقه ای که عمدتاً توسط اقشار فقیرتر جامعه پر جمعیت است
رفتاری که بخش های خاصی از رسانه ها با او برخورد می کنند، نفرت انگیز است.
ما با همه اقشار جامعه جلساتی داشته ایم.
او مدیر بخش مالی است.
بخشی از شرکت که با خدمات مشتری سروکار دارد
بخش دورچستر بوستون
یکی از مرفه ترین بخش های شهر
تصویر بخشی از یک برگ را نشان می دهد.
معمار خانه را به صورت مقطعی ترسیم کرد.
جراح برش (= بریدگی) روی رگ انجام داد.
برای معاینه بخشی از کلیه
بخش بزرگی از جنگل بر اثر باران اسیدی از بین رفته است.
کتاب را در بخش موسیقی پیدا خواهید کرد.
من بخش طراحی باغ را رد کردم.
کتاب به فصل ها، بخش ها و بخش های فرعی تقسیم شده است.
ویرایش جدید فرهنگ لغت بخشی در مورد افعال عبارتی اضافه می کند.
این پرونده اولین تعقیب قضایی بر اساس بخش 3A قانون ترافیک جاده ای 1988 بود.
تقسیم
بخش
قطعه
جزء
تشکیل دهنده
تکه
constituent
واحد
fragment
عنصر
کسر
طول
عضو
fraction
مدول
بیت
قسط انگلستان
module
نمونه
زير مجموعه
instalmentUK
گاز گرفتن
برش
subdivision
پایان
رشته
chunk
تکه تکه
قسط ایالات متحده
توده
نصفه
hunk
بسته
installmentUS
اشتراک گذاری
lump
اسلات
moiety
parcel
slot
entirety
تمامیت
جمع
کل
شخصی
یکی
هیچ یک
refusal
امتناع
ارتباط
entireness
ناهمواری
unevenness
درج کنید
insert
توافق
وحدت
unity
صلح
مطابقت
conformity