gate

base info - اطلاعات اولیه

gate - دروازه

noun - اسم

/ɡeɪt/

UK :

/ɡeɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [gate] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the front/main gate


    دروازه جلو / اصلی

  • the back/side gate


    دروازه پشتی / جانبی

  • an iron gate


    یک دروازه آهنی

  • to open/close/shut a gate


    باز کردن/بستن/بستن یک دروازه

  • He pushed open the garden gate.


    دروازه باغ را هل داد.

  • Students were still standing outside the school gates.


    دانش آموزان هنوز بیرون دروازه مدرسه ایستاده بودند.

  • A crowd gathered at the factory gates.


    جمعیتی در درب کارخانه جمع شده بودند.

  • Someone was waiting by the gate to his house.


    یک نفر کنار دروازه خانه اش منتظر بود.

  • I was slightly nervous as I entered the gates.


    وقتی وارد دروازه شدم کمی عصبی بودم.

  • We drove through the palace gates.


    از دروازه‌های قصر عبور کردیم.

  • Passengers for Paris should proceed to gate 8.


    مسافران پاریس باید به سمت دروازه 8 حرکت کنند.

  • BA flight 726 to Paris is now boarding at gate 16.


    پرواز BA 726 به پاریس اکنون در دروازه 16 سوار می شود.

  • a lock/sluice gate


    یک دروازه قفل/دریچه

  • Tonight's game has attracted the largest gate of the season.


    بازی امشب بزرگترین دروازه فصل را به خود اختصاص داده است.

  • Today's gate will be given to charity.


    دروازه امروز به امور خیریه تعلق می گیرد.

  • The newspapers have been running stories on the Partygate scandal for months.


    روزنامه ها ماه هاست که مطالبی در مورد رسوایی پارتی گیت منتشر می کنند.

  • The Grizzlies came out of the gate motivated, bursting to a 27–10 lead.


    گریزلیز با انگیزه از دروازه بیرون آمدند و به برتری 27–10 دست یافتند.

  • The team has struggled to get out of the gate this year.


    این تیم امسال برای خروج از دروازه با مشکل مواجه شده است.

  • The trouble began right out of the gate.


    مشکل درست از دروازه شروع شد.

  • The Democrats had a clear advantage out of the gate.


    دموکرات ها از بیرون دروازه برتری آشکاری داشتند.

  • Don't forget to shut the gate when you leave.


    فراموش نکنید که هنگام خروج دروازه را ببندید.


  • دروازه پشت سرش بسته شد

  • The great gates of the abbey were shut fast.


    دروازه های بزرگ صومعه به سرعت بسته شد.

  • The heavy gate swung open.


    دروازه سنگین باز شد.

  • a set of ornamental gates


    مجموعه ای از دروازه های زینتی

  • a wide driveway with double gates


    یک مسیر بزرگ با دروازه های دوتایی


  • از دروازه عبور کرده و مسیر را ادامه دهید.

  • He led us through a gate into a little garden.


    او ما را از دروازه ای به باغ کوچکی هدایت کرد.

  • Hesitantly, he emerged from the gates of the prison.


    با تردید از درهای زندان بیرون آمد.

  • The lift won't move if the safety gate isn't shut properly.


    اگر گیت ایمنی به درستی بسته نشود، آسانسور حرکت نمی کند.

  • All passengers for flight LH103 please proceed to gate 16.


    همه مسافران پرواز LH103 لطفاً به دروازه 16 بروید.

synonyms - مترادف

  • در، درب


  • مانع

  • hatch


    دریچه

  • portcullis


    پورکولیس

  • turnstile


    گردان

  • wicket


    ویکت

  • bar


    بار


  • بندر

  • portal


    پورتال

  • postern


    پوستر

  • pylon


    ستون


  • حصار

  • grating


    رنده کردن


  • قفل کردن

  • lychgate


    لیچگیت

  • five-barred gate


    دروازه پنج میله

  • wicket gate


    دروازه ویکت

  • kissing gate


    دروازه بوسیدن


  • دروازه ماه

  • revolving door


    درب گردان


  • ورود

  • stile


    چوب دستی

  • exit


    خروج


  • ورودی پارک

  • tollbar


    نوار عوارض

  • entryway


    ورودی

  • tollgate


    درب عوارض


  • پل متحرک

  • drawbridge


antonyms - متضاد

  • ضرر - زیان

  • shortfall


    کمبود


  • بدهی

  • deficiency


    عدم سود


  • منهای مبلغ پول


  • علت

  • minus sum of money


    معوقه

  • debit


    بی کفایتی


  • کمبود عرضه

  • arrears


    عوارض

  • shortage


    ناکافی بودن

  • inadequacy


    انقباض

  • undersupply


    تخلیه

  • dues


    پیش فرض

  • inadequateness


    خشکسالی

  • dearth


    از دست دادن

  • shrinkage


    بدهکاری

  • depletion


    شکست

  • default


  • drought


  • insufficiency


  • shortcoming


  • losings


  • indebtedness



لغت پیشنهادی

appellation

لغت پیشنهادی

fun

لغت پیشنهادی

multiparty