rush
rush - هجوم بردن
verb - فعل
UK :
US :
خیلی سریع حرکت کنید، به خصوص به این دلیل که باید خیلی زود به جایی بروید
to do or decide something too quickly especially so that you do not have time to do it carefully or well
خیلی سریع کاری را انجام دهید یا تصمیم بگیرید، به ویژه به طوری که وقت ندارید آن را با دقت یا خوب انجام دهید
to take or send someone or something somewhere very quickly especially because of an unexpected problem
بردن یا فرستادن کسی یا چیزی خیلی سریع به جایی، مخصوصاً به دلیل یک مشکل غیرمنتظره
تلاش برای وادار کردن کسی به انجام کاری سریعتر از آنچه که می خواهد
اگر آب یا مایع دیگری به جایی سرازیر شود، به سرعت حرکت می کند
حمله به شخص یا مکان به طور ناگهانی و گروهی
to give parties for students, have meetings etc in order to decide whether to let them join your fraternity or sorority (=type of club)
برگزاری مهمانی برای دانش آموزان، برگزاری جلسات و غیره، به منظور تصمیم گیری در مورد اینکه آیا به آنها اجازه دهید به انجمن برادری یا انجمن شما بپیوندند (=نوع باشگاه)
روند تلاش برای قبولی در یکی از این باشگاه ها را طی کند
برای حمل توپ به جلو
خیلی سریع حرکت کنید، به خصوص به این دلیل که باید به زودی جایی باشید
انجام کاری یا رفتن به جایی سریعتر از حد معمول، به خصوص به این دلیل که زمان زیادی وجود ندارد
تا جایی که می توانید سریع بروید
خیلی سریع و بدون اینکه واقعاً به کجا می روید بدوید، زیرا عجله دارید
برای دویدن در جایی بسیار سریع، به خصوص فقط در یک مسافت کوتاه
وقتی در حال انجام کاری یا رفتن به جایی هستید، عجله کنید
عجله کردن به جایی، مخصوصاً به این دلیل که باید کاری انجام دهید
حرکت سریع ناگهانی اشیا یا افراد
موقعیتی که در آن باید عجله کنید
موقعیتی که در آن افراد زیادی به طور ناگهانی سعی می کنند کاری را انجام دهند یا به دست آورند
a sudden strong usually pleasant feeling that you get from taking a drug or from doing something exciting
یک احساس ناگهانی قوی و معمولاً خوشایند که از مصرف دارو یا انجام یک کار هیجان انگیز به شما دست می دهد
احساس ناگهانی خشم بسیار شدید و غیره
نوعی علف بلند که در آب رشد می کند و اغلب برای ساختن سبد استفاده می شود
the time when students in American universities who want to join a fraternity or sorority (=type of club) go to a lot of parties in order to try to be accepted
زمانی که دانشجویان دانشگاه های آمریکا که می خواهند به یک انجمن برادری یا سوری (=نوع کلوپ) بپیوندند، به مهمانی های زیادی می روند تا برای قبولی تلاش کنند.
حرکت کردن یا رفتن به جایی خیلی سریع و در مقادیر زیاد
انجام دادن کاری خیلی سریع، به خصوص به طوری که وقت ندارید آن را با دقت یا خوب انجام دهید
انجام کاری مشتاقانه و بدون معطلی
بردن یا ارسال چیزی خیلی سریع به جایی، به خصوص به دلیل یک مشکل غیر منتظره
زمانی که افراد زیادی به طور ناگهانی سعی می کنند کاری را انجام دهند یا به دست آورند
زمانی در روز، ماه، سال و غیره که مکان یا گروهی از افراد به طور خاص شلوغ هستند
به (سبب) رفتن یا انجام کاری خیلی سریع
If a group of people rush an enemy or the place where an enemy is, they attack suddenly and all together
اگر گروهی به دشمن یا محلی که دشمن در آن است هجوم بیاورند، ناگهان و همه با هم حمله می کنند
ما زمان زیادی داریم. نیازی به عجله نیست
صدای تند آب
عجله نکن کارم تموم نشده
من در تمام طول روز عجله داشتم و سعی کردم همه چیز را انجام دهم.
بچه ها با عجله از مدرسه بیرون رفتند.
آتش نشانان به سرعت به محل حادثه رفته و آتش را خاموش کردند.
When I fell forwards onto the ice Michael came rushing to my aid helping me up giving me an encouraging smile.
وقتی به جلو روی یخ افتادم، مایکل با عجله به کمک من آمد و به من کمک کرد تا لبخندی دلگرم کننده به من نشان دهد.
همسرش فوراً به دفاع از او شتافت (= از او در برابر حمله یا انتقاد دفاع کرد).
مسافران ساحل برای نجات سه پسر در حالی که در یک جزر و مد به دریا کشیده شدند شتافتند.
به نظر می رسید که سال های دانشگاه من به سرعت گذشته است.
با عجله به طبقه بالا برگشت.
مردم برای خرید سهام شرکت هجوم آوردند.
مجبور شدیم با عجله غذا بخوریم.
آمبولانس ها مجروحان را به بیمارستان منتقل کردند.
Relief supplies were rushed in.
تجهیزات امدادی به سرعت وارد شد.
بلافاصله او را به خانه بردند.
ما باید مراقب باشیم که در قضاوت عجله نکنیم.
ما نمی خواهیم برای بچه دار شدن عجله کنیم.
اجازه دهید بدون بررسی دقیق در این پروژه دیوانه عجله نکنیم.
با من عجله نکن برای فکر کردن به زمان نیاز دارم.
من در هیچ کاری عجله نمی کنم.
آب از سوراخ بدنه کشتی وارد شد.
گروهی از زندانیان با عجله به یک افسر هجوم آوردند و موفق شدند فرار کنند.
طرفداران بعد از کنسرت با عجله به صحنه رفتند.
سیگما نو او را تحت فشار قرار می دهد.
روزهای هفته در رستوران آهسته می گذرد، اما در تعطیلات آخر هفته، کارکنان با عجله از پا می افتند.
او دیوانه وار به دنبال کیفش می گشت.
دو مرد با عجله وارد اتاق شدند.
هر زمان که برادر کوچکش ناراحت می شد، جین برای نجات شتافت.
قطاری که با عجله به سمت مسیر حرکت می کند
موجی از شادی در بدنش جاری شد.
dash
خط تیره
شارژ
scramble
تقلا
bolt
پیچ
dart
دارت
نژاد
اجرا کن
scamper
کلاهبردار
sprint
دوی سرعت
stampede
ازدحام
surge
موج
bound
مقید شده است
زنگ تفريح
haste
عجله
leap
جهش
بهار
پرش
dive
شیرجه رفتن
thrust
رانش
spurt
پریدن
lunge
دویدن
scurry
تاختن
gallop
پرتاب کردن
pounce
فشار دادن
پرواز
راندن
سفر
sortie
حرکت ناگهانی
عجله کن
hurry
حرکت کردن
swoop
تاخیر انداختن
retardation
عقب افتادگی
slowness
کندی
postponement
به تعویق انداختن
holdup
توقف
slowing
کند شدن
retardment
عقب ماندگی
deferment
نگه دارید
deferral
عقب نشینی
deferring
عقب گرد
تعویق
holdback
مانع
setback
غرفه
adjournment
مکث
hindrance
تغییر زمان بندی
stall
صبر کن
halt
آرام
rescheduling
کسلی
مشورت
calm
سستی
dullness
عمدی بودن
deliberation
باقی مانده
sluggishness
درنگ
deliberateness
اوقات فراغت
دقت
lingering
آرامش
leisure
ساکت
carefulness
calmness
procrastination