probably

base info - اطلاعات اولیه

probably - شاید

adverb - قید

/ˈprɑːbəbli/

UK :

/ˈprɒbəbli/

US :

family - خانواده
probability
احتمال
probable
محتمل
improbable
غیر محتمل
improbably
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [probably] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You're probably right.


    احتمالا حق با شماست.

  • I think that's probably true.


    من فکر می کنم که احتمالا درست است.

  • It'll probably be OK.


    احتمالا درست میشه

  • It was the best known and probably the most popular of her songs.


    این شناخته شده ترین و احتمالاً محبوب ترین آهنگ او بود.

  • ‘Is he going to be there?’ ‘Probably.’


    آیا او آنجا خواهد بود؟ احتمالا.

  • ‘I bet he's responsible for this mess.’ ‘Very probably.’


    شرط می بندم که او مسئول این آشفتگی است.» «به احتمال زیاد.»

  • ‘Do we need the car?’ ‘Probably not.’


    «آیا ما به ماشین نیاز داریم؟» «احتمالاً نه.»

  • As you probably know I'm going to be changing jobs soon.


    همانطور که احتمالا می دانید، من به زودی شغل خود را تغییر خواهم داد.

  • You probably think I'm crazy for trusting him.


    احتمالا فکر می کنید من دیوانه هستم که به او اعتماد دارم.

  • The two cases are most probably connected.


    این دو مورد به احتمال زیاد به هم مرتبط هستند.

  • Most cybercrime involves traditional crimes, such as theft and fraud, being committed in new ways. Phishing is perhaps/possibly/probably the best-known example of this.


    بیشتر جرایم سایبری شامل جرایم سنتی مانند سرقت و کلاهبرداری است که به روش های جدید انجام می شود. فیشینگ شاید/احتمالا/احتمالاً شناخته شده ترین نمونه از این باشد.

  • It seems/appears that the more personal data which organizations collect the more opportunity there is for this data to be lost or stolen.


    به نظر می رسد/به نظر می رسد که هر چه سازمان ها داده های شخصی بیشتری را جمع آوری کنند، فرصت بیشتری برای گم شدن یا سرقت این داده ها وجود دارد.

  • It seems clear that introducing national ID cards would do little to prevent identity theft.


    به نظر واضح است که معرفی کارت ملی کمک چندانی به جلوگیری از سرقت هویت نمی کند.

  • It could be argued that the introduction of national ID cards might actually make identity theft easier.


    می توان ادعا کرد که معرفی کارت های شناسایی ملی ممکن است در واقع سرقت هویت را آسان تر کند.


  • این امکان وجود دارد که / ممکن است تنها راه برای محافظت از خود در برابر سرقت هویت DNA اجتناب از ایجاد پایگاه های داده ملی DNA باشد.

  • I'll probably be home by midnight.


    احتمالا تا نیمه شب به خانه خواهم آمد.

  • I'm probably going - it depends on the weather.


    من احتمالا می روم - بستگی به آب و هوا دارد.

  • He probably didn't even notice.


    او احتمالاً حتی متوجه نشده است.


  • احتمالاً بهترین کار این است که قبل از رفتن با آنها تماس بگیرید.

synonyms - مترادف

  • احتمال دارد

  • arguably


    شاید، قابل بحث


  • شاید


  • احتمالا

  • doubtless


    بدون شک


  • قابل تصور

  • presumably


    مسلما

  • conceivably


    به طور عملی


  • قابل توجیه

  • feasibly


    قابل قبول

  • imaginably


    به طور بالقوه

  • justifiably


    ظاهرا

  • perchance


    فرضا

  • plausibly


    قابل باور


  • به طور قابل اعتماد


  • به مصلحت

  • assumably


    به احتمال زیاد

  • believably


    منطقی

  • credibly


    شبیه

  • doubtlessly


    عملا

  • expediently


  • presumptively


  • reasonably


  • seemingly


  • belike


  • mayhap


  • practicably


  • in all likelihood


  • in all probability




antonyms - متضاد
  • improbably


    غیر محتمل

  • implausibly


    غیر قابل قبول

  • dubiously


    به طرز مشکوکی

  • inconceivably


    غیر قابل تصور

  • incredibly


    بطور باور نکردنی

  • preposterously


    مضحک

  • questionably


    سوال برانگیز

  • unbelievably


    باور نکردنی

  • illogically


    غیر منطقی

  • inanely


    به طرز عجیبی

  • incongruously


    نامتجانس

  • irrationally


    بی جهت

  • unduly


    به صورت مسخره

  • unreasonably


    غیر ممکن

  • unthinkably


    غیر قابل تحمل

  • absurdly


    با خنده

  • farcically


    به طرز مسخره ای

  • impossibly


    به طرز شگفت آور

  • intolerably


    فوق العاده

  • laughably


    دیوانه وار

  • ridiculously


    به طرز فجیعی

  • astonishingly


    قابل توجه

  • extraordinarily


    بی معنی

  • insanely


    به طرز تکان دهنده ای

  • ludicrously


    ناگفتنی

  • outrageously


  • remarkably


  • senselessly


  • shockingly


  • unplausibly


  • unspeakably


لغت پیشنهادی

orwellian

لغت پیشنهادی

domineering

لغت پیشنهادی

urine