consider

base info - اطلاعات اولیه

consider - در نظر گرفتن

verb - فعل

/kənˈsɪdər/

UK :

/kənˈsɪdə(r)/

US :

family - خانواده
consideration
توجه
reconsideration
تجدید نظر
considerable
قابل توجه
inconsiderable
غیر قابل ملاحظه
considerate
با ملاحظه
inconsiderate
بی ملاحظه
considered
در نظر گرفته شده
reconsider
تجدید نظر کند
considerably
بطور قابل توجهی
considerately
---
inconsiderately
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [consider] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I'd like some time to consider.


    من می خواهم زمانی را در نظر بگیرم.

  • She is considering her options.


    او در حال بررسی گزینه های خود است.

  • Let us consider the facts.


    اجازه دهید حقایق را در نظر بگیریم.

  • We are considering various possibilities.


    ما در حال بررسی احتمالات مختلف هستیم.

  • He was seriously considering an appeal.


    او به طور جدی در حال بررسی درخواست تجدید نظر بود.

  • a carefully considered response


    یک پاسخ با دقت در نظر گرفته شده

  • The company is being actively considered as a potential partner (= it is thought possible that it could become one).


    شرکت به طور فعال به عنوان یک شریک بالقوه در نظر گرفته می شود (= احتمال می رود که بتواند به یک شریک تبدیل شود).

  • Have you considered starting your own business?


    آیا به راه اندازی کسب و کار خود فکر کرده اید؟


  • ما باید در نظر بگیریم که چگونه قانون ممکن است اصلاح شود.

  • He was considering what to do next.


    او در فکر این بود که بعداً چه کاری انجام دهد.


  • دادگاه باید بررسی کند که آیا کارفرما سهل انگاری کرده است یا خیر.

  • We are considering her for the job of designer.


    ما او را برای شغل طراح در نظر می گیریم.

  • I consider her a friend.


    من او را یک دوست می دانم.

  • The award is considered a great honour.


    این جایزه افتخار بزرگی محسوب می شود.

  • He considers it his duty.


    او این را وظیفه خود می داند.

  • She is widely considered to be the greatest player ever.


    او به طور گسترده ای به عنوان بهترین بازیکن تاریخ شناخته می شود.


  • چه کسی را مقصر حادثه می دانید؟

  • He's generally considered to have the finest tenor voice in the country.


    او به طور کلی بهترین صدای تنور را در کشور دارد.

  • He considers himself an expert on the subject.


    او خود را در این زمینه متخصص می داند.

  • They will take any steps they consider necessary.


    آنها هر اقدامی را که لازم بدانند انجام خواهند داد.

  • Certain subjects were not considered appropriate for female artists.


    موضوعات خاصی برای هنرمندان زن مناسب تلقی نمی شد.


  • شما باید این را به عنوان یک سرمایه گذاری بلند مدت در نظر بگیرید.

  • She considers that it is too early to form a definite conclusion.


    او معتقد است که هنوز برای نتیجه گیری قطعی زود است.

  • It is considered that the proposed development would create much-needed jobs.


    در نظر گرفته شده است که توسعه پیشنهادی باعث ایجاد مشاغل بسیار مورد نیاز می شود.


  • قبل از اقدام باید افراد دیگر را در نظر بگیرید.

  • He stood there considering the painting.


    او همانجا ایستاد و به نقاشی توجه کرد.

  • She's had a lot of problems since her husband died but she seems quite cheerful, all things considered.


    او از زمانی که شوهرش مرده مشکلات زیادی داشته است اما با در نظر گرفتن همه چیز کاملاً شاد به نظر می رسد.

  • It is my considered opinion that you are wrong.


    این نظر من است که شما اشتباه می کنید.


  • کتاب در مورد افراد بی خانمان در شهرها است.

  • The report deals with the issue of homelessness in London.


    این گزارش به موضوع بی خانمانی در لندن می پردازد.

  • The writer discusses the problems faced by homeless people.


    نویسنده مشکلاتی را که افراد بی خانمان با آن روبرو هستند را مورد بحث قرار می دهد.

synonyms - مترادف
  • contemplate


    اندیشیدن


  • معاینه کردن

  • appraise


    ارزیابی


  • مرور


  • مطالعه

  • ponder


    ارزیابی کنید


  • فکر کن

  • bethink


    برانگیختن


  • منعکس کنند

  • excogitate


    مقایسه کنید


  • فکر کردن


  • مناظره

  • cogitate


    حساب شده


  • سرگرم کردن

  • deliberate


    چشم

  • entertain


    مدیتیشن

  • eye


    مستحکم کردن

  • meditate


    سوال

  • perpend


    بچرخد


  • نشخوار کردن

  • revolve


    دور زدن

  • ruminate


    وزن کردن


  • قضاوت کنید


  • مورد بحث


  • بجوید


  • فکر کردن در مورد

  • moot


    جوانب مثبت و منفی را در نظر بگیرید

  • chew over


    عمدی تمام

  • cogitate about


  • consider the pros and cons of


  • deliberate over


antonyms - متضاد

  • رد

  • disregard


    بی توجهی


  • چشم پوشی

  • discard


    دور انداختن


  • اجتناب کردن


  • نادیده گرفتن

  • scorn


    تمسخر

  • avert


    جلوگیری کند

  • bypass


    میان بر

  • shirk


    شرک کردن

  • shun


    اجتناب کنید

  • cold-shoulder


    شانه سرد


  • فراموش کردن

  • neglect


    تخفیف

  • discount


    رد کردن


  • حذف کردن

  • omit


    بی توجه

  • exclude


    طرد کردن

  • unheed


    انکار

  • spurn


    کم محلی کردن


  • صرف نظر کردن

  • snub


    کاهش می یابد

  • rebuff


    از بین بردن

  • repudiate


    جست و خیز کردن

  • renounce


    سفید کردن


  • طفره رفتن


  • عبور کردن

  • skip


  • whitewash


  • evade



لغت پیشنهادی

colonized

لغت پیشنهادی

culprits

لغت پیشنهادی

unpleasantness