wait
wait - صبر کن
verb - فعل
UK :
US :
جایی ماندن یا کاری نکردن تا زمانی که اتفاق دیگری بیفتد، کسی بیاید و غیره
if you are waiting for something that you expect or hope will happen or arrive it has not happened or arrived yet
اگر منتظر چیزی هستید که انتظارش را دارید یا امیدوارید اتفاق بیفتد یا برسد، هنوز اتفاق نیفتاده یا نرسیده است
در جایی منتظر بمانید که هیچ کاری انجام نمی دهید، مخصوصاً برای اینکه وقت خود را تلف کنید
صبر کنید زیرا امیدوارید اتفاقی بیفتد
وقتی به کسی می گوییم صبر کن استفاده می شود
to wait and be ready to do something if needed – used especially about soldiers, police medical teams etc
منتظر ماندن و آماده بودن برای انجام کاری در صورت نیاز – مخصوصاً در مورد سربازان، پلیس، تیم های پزشکی و غیره
برای چیزی منتظر ماندن - در مورد چیزی که می دانید اتفاق می افتد یا می رسد استفاده می شود
دوره زمانی که در آن منتظر اتفاقی، رسیدن کسی و غیره هستید
to allow time to go by especially while staying in one place without doing very much until someone comes, until something that you are expecting happens or until you can do something
اجازه دهید زمان بگذرد، به خصوص در حالی که در یک مکان می مانید بدون اینکه کار زیادی انجام دهید، تا زمانی که کسی بیاید، تا زمانی که چیزی که انتظار دارید اتفاق بیفتد یا تا زمانی که بتوانید کاری انجام دهید
انجام شود یا در زمان بعدی اتفاق بیفتد
در تابلوهایی که به این معنی است که وسایل نقلیه حتی برای مدت کوتاهی مجاز به پارک نیستند استفاده می شود
a period of time when you stay in one place until someone comes, or something happens, or until you can do something
یک دوره زمانی که شما در یک مکان می مانید تا زمانی که کسی بیاید، یا اتفاقی بیفتد، یا تا زمانی که بتوانید کاری انجام دهید
اجازه دهید زمان بگذرد، به ویژه. بدون انجام کار زیادی، تا زمانی که اتفاقی بیفتد یا ممکن است اتفاق بیفتد
اگر چیزی منتظر بماند، به تعویق افتاده یا آماده است
آیا در مورد کار چیزی شنیده ای؟ نه، من هنوز منتظرم.
خیلی متاسفم که منتظرت گذاشتم
شما باید چند دقیقه صبر کنید - من هنوز آماده نیستم.
صنعت هواپیمایی یک نگرش منتظر و منتظر به پیشنهادات گزارش اتخاذ کرده است.
من تا جایی که می توانم انجام داده ام - اکنون تنها کاری که می توانم انجام دهم این است که صبر کنم و ببینم چه اتفاقی می افتد.
بعد از اولین قرار او گفت که با او تماس خواهد گرفت: او تا بعد از نیمه شب در کنار تلفن منتظر ماند.
منتظر بود تا او جواب بدهد.
او به کشتی اعتقاد داشت و منتظر آن بود.
The morning star has withdrawn behind the curtain of light to wait for its chance to shine again tomorrow.
ستاره صبح پشت پرده نور عقب نشینی کرده است تا فردا دوباره بدرخشد.
People were jammed behind a metal fence waiting for passengers coming in from abroad to emerge from Customs.
مردم پشت یک حصار فلزی گیر کرده بودند و منتظر مسافرانی بودند که از خارج وارد می شدند تا از گمرک بیرون بیایند.
من اینجا می مانم و منتظر سوزی هستم.
قبل از اینکه به صحبتش ادامه دهد منتظر بود تا تشویق ها خاموش شود.
تقریبا یک ساعت فقط منتظر اتوبوس بودیم.
اینجا صبر کن تا برگردم
آنها در حال فراخواندن رفقای خود بودند که جلوتر در کمین بودند.
Substantial supplies had to wait on the mining of reefs first found as late as 1880 outcropping on the Tawmaw plateau.
منابع قابل توجهی باید منتظر استخراج صخره هایی بود که برای اولین بار در اواخر سال 1880 در فلات Tawmaw پیدا شد.
کجا بودی؟ من از ساعت 7:00 منتظرم.
زنگ را زد و منتظر ماند.
رئیس جمهور پذیرفت که با خبرنگاران منتظر صحبت کند.
آنها صبورانه منتظر ماندند تا من آماده شوم.
منتظر ماندم و منتظر ماندم اما اتوبوس نیامد.
آیا مدت زیادی منتظر بودید؟
برای (برای) ساعت / روز / هفته / ماه / سال صبر کنید
I’ve been waiting (for) twenty minutes.
من (بیست دقیقه) منتظرم.
من بیرون منتظر می مانم تا جلسه تمام شود.
مجبور شدم در صف بانک منتظر بمانم.
منتظر من باش!
منتظر اتوبوس
من هنوز منتظر جواب آزمایش خونم هستم.
لبخندی زد و منتظر جواب سوالش بود.
قبل از اینکه بیرون برویم منتظریم باران بند بیاید.
Hurry up! We're waiting to go.
عجله کن! منتظریم بریم
باید صبر کنیم تا باران تمام شود.
شما فقط باید منتظر نوبت خود باشید (= صبر کنید تا نوبت شما برسد).
لیدز یونایتد هجده سال منتظر موفقیت بود.
This is just the opportunity I've been waiting for.
این فقط فرصتی است که منتظرش بودم.
آنها منتظر لحظه مناسب هستند تا حرکت خود را انجام دهند.
او منتظر است تا من اشتباه کنم.
خیلی وقته منتظرم که بهش بگم
من منتظر فرصتم بودم و وقتی کسی نگاه نمی کرد بیرون رفتم.
ما به سادگی نمی توانیم بیشتر از این صبر کنیم.
با نفس بند آمده منتظر بودم تا بعدش چه اتفاقی بیفتد.
ماشینت منتظره قربان
وقتی روی سکو رسیدیم، قطاری منتظر بود.
نامه ای در خانه منتظر شماست.
وقتی برگشتم سورپرایز خوبی در انتظارم بود.
هتل تاکسی داشت تا ما را جمع کند.
من باید چند تماس داشته باشم اما آنها می توانند تا فردا صبر کنند.
await
در انتظار
باقی مانده
عقب نگه دارید
تاخیر انداختن
آویزان شدن
مکث
stall
غرفه
abide
پایبند بودن
countdown
شمارش معکوس
صبر کن
در کنار
همه چیز را نگه دارید
اسب های خود را نگه دارید
زمان را بکش
علامت گذاری زمان
صبور باش
وقت خود را بگذرانید
خنکش کن
پاشنه های خود را خنک کنید
آتش را آویزان کنید
نفس خود را نگه دارید
پاشنه های خود را لگد بزنید
زمان را بگذران
آتش خود را نگه دار
در کمین نشستن
دراز بکش
سرجاتون بمونین
اتلاف وقت
در انتظار گذاشتن
عرق کن
sweat it
شروع
commence
آغاز شود
شروع کنید
انجام دادن
tackle
برخورد با
undertake
بعهده گرفتن
initiate
آغازکردن
تولید کردن
effectuate
مؤثر کردن
precipitate
رسوب می کند
trigger
ماشه
ايجاد كردن
inaugurate
افتتاح
instigate
تحریک کردن
institute
موسسه
kickoff
سوار شدن
embark on
با
گیر کردن در
رسیدن به
پیش برو با
راه اندازی به
شروع کن
با ... ادامه دهید
برداشتن
ادامه دادن
برو جلو
