cluster
cluster - خوشه
noun - اسم
UK :
US :
گروهی از چیزهای یکسان که بسیار نزدیک به هم هستند
گروهی از مردم همه در یک مکان
گروهی از بخش ها روی یک یا چند دیسک کامپیوتری
if a group of people or things cluster somewhere or are clustered somewhere they form a small group in that place
اگر گروهی از افراد یا چیزها در جایی خوشه شوند یا در جایی خوشه شوند، گروه کوچکی را در آن مکان تشکیل می دهند.
گروهی از چیزهای مشابه که نزدیک به هم هستند، گاهی اوقات چیزی را احاطه می کنند
a group of two or more consonant sounds that are pronounced together with no vowel sound between them
گروهی متشکل از دو یا چند صدای همخوان که با هم تلفظ می شوند و هیچ صدای مصوتی بین آنها وجود ندارد
(of a group of similar things or people) to form a group sometimes by surrounding something or to make something do this
(از گروهی از چیزها یا افراد مشابه) برای تشکیل گروه، گاهی اوقات با احاطه کردن چیزی، یا اینکه چیزی را وادار به این کار کنند
برای تشکیل یا جمع شدن
a group of similar things growing or held together or a group of people or things that are close together
گروهی از چیزهای مشابه در حال رشد یا نگه داشتن آنها، یا گروهی از افراد یا چیزهایی که به هم نزدیک هستند
گروهی از چیزهای مشابه که در یک منطقه کوچک به هم نزدیک هستند
گروهی از رویدادهای مشابه که در یک منطقه کوچک یا در میان گروه کوچکی از مردم رخ می دهد
a group of computers connected together to work as one larger computer and to improve their performance
گروهی از کامپیوترها به هم متصل شده اند تا به عنوان یک کامپیوتر بزرگتر کار کنند و عملکرد خود را بهبود بخشند
در همان منطقه کوچک یا به همان شکل زیاد اتفاق بیفتد
ایستادن یا قرار گرفتن در نزدیکی یکدیگر در یک گروه
برخی از اقوام به صورت دستهای دور تخت بیمارستان او ایستاده بودند.
Each zone typically includes a cluster of two or three secondary schools with their supporting primaries and special educational needs provision.
هر منطقه معمولاً شامل مجموعه ای متشکل از دو یا سه مدرسه متوسطه با مدارس ابتدایی حمایتی و تأمین نیازهای آموزشی ویژه است.
گروهی از مردم که همه مشتاق دست دادن با او بودند، دور بلندگو تشکیل شد.
This will enable distributed computing over heterogeneous platforms, from workstations and clusters to large-scale, high-performance systems.
این امر محاسبات توزیع شده را روی پلتفرمهای ناهمگن، از ایستگاههای کاری و خوشهها گرفته تا سیستمهای با کارایی بالا در مقیاس بزرگ، ممکن میسازد.
در تمام این مدت، سایر خوشه های سلولی کوچک و غیرفعال باقی ماندند.
To overcome these problems, small schools in some rural areas have formed cooperative clusters whereby teachers provide curriculum support for each other.
برای غلبه بر این مشکلات، مدارس کوچک در برخی از مناطق روستایی، خوشههای تعاونی تشکیل دادهاند که به موجب آن معلمان از یکدیگر حمایت برنامه درسی میکنند.
این درختچه ای جذاب با برگ های براق تیره است که در اوایل ژوئن دارای خوشه هایی از گل های سفید است.
بیشتر کهکشان ها در خوشه ها به جای مجزا یافت می شوند.
The work crews and engineers stand in clusters, their yellow reflective safety jackets glowing eerily amid the dusky floodlighting.
خدمه کار و مهندسان به صورت دستهای ایستادهاند و جلیقههای ایمنی بازتابنده زردشان در میان نور افکن تاریک به طرز وحشتناکی میدرخشند.
هر جامعه کارفرمایان را بر اساس خوشه های صنعتی سازماندهی کرد.
ماده بالغ خوشه های بزرگی از تخم می گذارد.
از هواپیما میتوانستیم خوشههای کوچکی از خانهها را ببینیم.
این تلسکوپ بر روی یک خوشه متراکم از ستاره ها در لبه کهکشان متمرکز شده است.
این گیاه گل های خود را به صورت خوشه ای می آورد.
یک خوشه لوسمی (= منطقه ای که در آن موارد بیماری بیش از حد انتظار شما وجود دارد)
دسته ای از تماشاگران
یک خوشه کوچک از خانه ها
یک خوشه همخوان
پزشکان در مورد آنچه که به نظر می رسد خوشه های سرطانی در این مناطق رخ می دهد، نگران هستند.
باکتری ها در روده حیوان میزبان خوشه هایی تشکیل می دهند.
گیاهان در اوایل خرداد دارای خوشه هایی از گل های سفید هستند.
مجموعه ای متراکم از ساختمان ها
کلیسا در مجموعه کوچکی از خانه ها قرار داشت.
زنی از میان مجموعه ساختمان ها بیرون آمده بود.
در این عکس به خوشه کهکشان ها نگاهی بیندازید.
گروهی از هواداران دور او بودند که از او امضا می خواستند.
/str/ در ابتدای «stray» یک خوشه است.
کلمه glimpsed با خوشه همخوان /mpst/ به پایان می رسد.
مردم دور تابلوی اعلانات جمع شده بودند تا نتایج امتحان را بخوانند.
مرغ ها با دیدن غریبه ها دور هم جمع می شوند و ساکت می شوند.
همه نوه هایش دورش جمع شدند.
خوشه های متراکم از شکوفه های صورتی ظریف
این بخش از شهر دارای مجموعه بزرگی از رستوران های فست فود است.
مجموعه ای از مشاغل با فناوری پیشرفته در شهرک صنعتی شهر وجود دارد.
این مطالعه به یک خوشه ظاهری سرطان در میان کارگران کارخانه نگاه خواهد کرد.
بیشتر شرکتهای جوان تمایل دارند در صنایع مالی، فناوری اطلاعات، مخابرات و خردهفروشی جمع شوند.
مردم دور تابلوی اعلانات جمع شدند تا اعلامیه را بخوانند.
گروه
دسته
batch
دسته ای
مجموعه
مقدار زیادی
array
آرایه
تنظیم
باند
grouping
گروه بندی
clutch
کلاچ
assemblage
باتری
صورت فلکی
constellation
مسدود کردن
گره
knot
سوئیت
suite
بسته
parcel
بانک
جرم
پاسسل
passel
بسته بندی
محصول
bundle
تراکم
بودل
agglomeration
تجمیع
boodle
کنگلومرا
aggregate
تکه
conglomeration
لکه
chunk
لانه
blob
توده
nest
clump
شخصی
یکی
کل
صلح
organisationUK
سازمان انگلستان
تقسیم
separation
جدایش، جدایی
سفارش
organizationUS
سازمان ایالات متحده
افسردگی
مقدار کمی
هیچ یک
تنها
خط
simplicity
سادگی
بخش
fraction
کسر
شخص
روح
بدن
single entity
موجودیت واحد
harmony
هارمونی
tidiness
آراستگی
ترتیب
ساکت
orderliness
نظم و ترتیب
روش
calm
آرام
سیستم
scattering
پراکندگی