ammunition

base info - اطلاعات اولیه

ammunition - مهمات

noun - اسم

/ˌæmjəˈnɪʃn/

UK :

/ˌæmjəˈnɪʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ammunition] در گوگل
description - توضیح
  • bullets, shells (shell) etc that are fired from guns


    گلوله، گلوله (پوسته) و غیره که از اسلحه شلیک می شود


  • اطلاعاتی که می توانید از آنها برای انتقاد از کسی یا برنده شدن در بحثی علیه او استفاده کنید

  • objects that can be shot from a weapon such as bullets or bombs


    اشیایی که می توان از سلاح شلیک کرد، مانند گلوله یا بمب


  • حقایقی که می توان از آنها برای حمایت از یک استدلال استفاده کرد

  • objects such as bullets and bombs that can be shot from a weapon


    اشیایی مانند گلوله و بمب قابل شلیک از سلاح


  • مهمات همچنین اطلاعاتی است که برای حمله به کسی یا حمایت از یک استدلال استفاده می شود

  • Preparations were made, and arms and ammunition were stolen.


    مقدمات انجام شد و اسلحه و مهمات به سرقت رفت.

  • Jeeps, ammunition and food fell silently to the ground.


    جیپ ها، مهمات و مواد غذایی بی صدا روی زمین افتادند.

  • The live ammunition that I experienced was not officially sanctioned as being hazardous enough to be included.


    مهمات جنگی که من تجربه کردم رسماً به عنوان خطرناک بودن آنقدر تأیید نشده بود که بتوان در آن گنجانده شود.

  • The soldiers kept on firing until they had no more ammunition.


    سربازان به تیراندازی ادامه دادند تا اینکه دیگر مهماتی نداشتند.

  • They had lots of ammunition and lots of desire.


    آنها مهمات و آرزوهای زیادی داشتند.

  • Though the Tories are less organised, they still have plenty of ammunition.


    اگرچه محافظه‌کاران کمتر سازماندهی شده‌اند، اما همچنان مهمات زیادی دارند.

  • We now knew that we were trapped, with only a few rounds of ammunition left.


    اکنون می دانستیم که در دام افتاده ایم و فقط چند گلوله مهمات باقی مانده است.

example - مثال
  • The bandits escaped with a rifle and 120 rounds of ammunition.


    راهزنان با یک تفنگ و 120 گلوله فرار کردند.

  • They issued live ammunition to the troops.


    آنها برای نیروها گلوله جنگی صادر کردند.

  • A few of the men had run out of ammunition.


    مهمات چند نفر از آنها تمام شده بود.

  • The letter gave her all the ammunition she needed.


    نامه تمام مهمات مورد نیازش را به او داد.

  • These figures provide political ammunition to police chiefs arguing for more resources.


    این ارقام مهمات سیاسی را در اختیار روسای پلیس قرار می دهد که برای منابع بیشتر بحث می کنند.

  • a good supply of ammunition


    یک منبع خوب مهمات

  • a shortage of ammunition


    کمبود مهمات

  • His bad behaviour provided plenty of ammunition for his opponents.


    رفتار بد او مهمات فراوانی را برای مخالفانش فراهم کرد.

  • The president’s endorsement of the crime bill has deprived his opponents of ammunition to paint him as soft on crime.


    تأیید لایحه جنایت توسط رئیس جمهور، مخالفان او را از مهمات محروم کرده است تا او را به عنوان ملایم در برابر جنایت نشان دهند.

synonyms - مترادف
  • shells


    پوسته ها


  • شلیک کرد

  • rounds


    دور

  • bullets


    گلوله ها

  • cartridges


    کارتریج ها

  • materiel


    مواد

  • missiles


    موشک ها

  • munitions


    مهمات

  • ammo


    بمب ها

  • bombs


    مواد منفجره

  • explosives


    پودر


  • پرتابه ها

  • projectiles


    موشک

  • rockets


    راب ها

  • slugs


    تسلیحات

  • armaments


    مغازه ها

  • stores


    توپ

  • armament


    بمب


  • باک شات


  • گلوله

  • buckshot


    گلوله توپ


  • کارتریج

  • cannonball


    شارژ

  • cartridge


    شیمیایی


  • کانفتی


  • فیوز

  • confetti


    نارنجک

  • explosive


  • fuse


  • grenade


  • grenades


antonyms - متضاد
  • endangerment


    به خطر افتادن

  • harm


    صدمه


  • جراحت


لغت پیشنهادی

supranational

لغت پیشنهادی

adulterate

لغت پیشنهادی

brought