calculating

base info - اطلاعات اولیه

calculating - محاسبه کردن

adjective - صفت

/ˈkælkjuleɪtɪŋ/

UK :

/ˈkælkjuleɪtɪŋ/

US :

family - خانواده
calculation
محاسبه
calculator
ماشین حساب
calculable
قابل محاسبه
incalculable
غیر قابل محاسبه
calculated
محاسبه شد
calculate
حساب شده
calculatedly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [calculating] در گوگل
description - توضیح

  • با دقت فکر کردن در مورد اینکه چگونه دقیقاً آنچه را که می خواهید به دست آورید، اغلب بدون توجه به شخص دیگری - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود.

  • often controlling situations for your own advantage in a way that is slightly unpleasant and causes people not to trust you


    غالباً موقعیت ها را به نفع خود کنترل می کنید به نحوی که کمی ناخوشایند است و باعث می شود مردم به شما اعتماد نکنند

  • using other people or situations as a way to get something you want esp. in a selfish or secret way


    استفاده از افراد یا موقعیت های دیگر به عنوان راهی برای به دست آوردن چیزی که می خواهید، به ویژه. به روشی خودخواهانه یا مخفیانه

  • Over the years his experiences had turned him into someone who was both calculating and ruthless.


    در طول سال‌ها تجربیاتش او را به فردی محاسبه‌گر و بی‌رحم تبدیل کرده بود.

  • Mr Reagan pulled off his political con-trick through a mixture of calculating charm and genuine niceness.


    آقای ریگان حقه سیاسی خود را با ترکیبی از جذابیت محاسباتی و زیبایی واقعی انجام داد.

  • She was a cold calculating criminal.


    او یک جنایتکار سرد و حسابگر بود.

  • How strange to think that Luke's calculating message had been lying here in the shop since the day before.


    چقدر عجیب است که فکر کنیم پیام محاسباتی لوک از روز قبل اینجا در مغازه بود.

  • Yarbrough was a calculating troublemaker.


    یاربرو یک مزاحم محاسباتی بود.

example - مثال
  • a cold and calculating killer


    قاتل سرد و حسابگر

  • I never realized you could be so calculating.


    من هرگز متوجه نشدم که شما می توانید اینقدر حسابگر باشید.

  • She caught a coolly calculating glint in the other woman’s eye.


    او یک برق محاسباتی خونسرد در چشم زن دیگر گرفت.

  • In the film she's depicted as a very cold and calculating character.


    در فیلم او به عنوان یک شخصیت بسیار سرد و حسابگر به تصویر کشیده شده است.

  • The letter reveals a very calculating young man who had always sought a career in politics.


    این نامه مرد جوانی بسیار حسابگر را نشان می دهد که همیشه به دنبال شغلی در سیاست بوده است.

synonyms - مترادف
  • crafty


    حیله گر

  • cunning


    حیله گری

  • designing


    طراحی

  • devious


    فریبنده

  • Machiavellian


    ماکیاولیستی

  • manipulative


    دستکاری

  • scheming


    نقشه کشی

  • shrewd


    زیرک

  • sly


    هنرمندانه

  • artful


    عاقل

  • canny


    محتاط

  • cautious


    اغوا کننده

  • conniving


    ساختگی

  • contriving


    ناصادق

  • disingenuous


    روباهی

  • foxy


    فریبکار

  • guileful


    سیاسی

  • politic


    تیز


  • نرم

  • slick


    لغزنده

  • slippery


    بی وجدان

  • unscrupulous


    مراقب باشید

  • wily


    محتاطانه


  • باهوش

  • circumspect


    پیش بینی

  • intelligent


    بی خطر

  • premeditating


    باریک


  • نامحسوس

  • slim


  • subtle


  • wary


antonyms - متضاد
  • artless


    بی هنر

  • blunt


    صریح


  • مستقیم

  • frank


    صادقانه


  • باز کن


  • مخلص - بی ریا - صمیمانه

  • outspoken


    کاملا

  • sincere


    احمقانه

  • candid


    بی تزویر

  • downright


    اشراف‌زاده

  • foolish


    آدم ساده

  • guileless


    بی فکر

  • ingenuous


    بی ادعا

  • naive


    بدون محاسبه

  • thoughtless


    بدون طراحی

  • unassuming


    بدون رزرو

  • uncalculating


    سر راست

  • undesigning


    سرراست

  • forthright


    از جلو

  • unreserved


    ساده زبان


  • پر سر و صدا

  • straightforward


    جلگه

  • upfront


    نقطه خالی

  • plainspoken


    بلوف

  • vociferous


    غیر گریزان

  • plain


    بدون ابهام

  • explicit


  • point-blank


  • bluff


  • unevasive


  • unambiguous


لغت پیشنهادی

barber

لغت پیشنهادی

nesting

لغت پیشنهادی

needles