calculating
calculating - محاسبه کردن
adjective - صفت
UK :
US :
محاسبه
ماشین حساب
قابل محاسبه
غیر قابل محاسبه
محاسبه شد
---
thinking carefully about how to get exactly what you want often without caring about anyone else – used to show disapproval
با دقت فکر کردن در مورد اینکه چگونه دقیقاً آنچه را که می خواهید به دست آورید، اغلب بدون توجه به شخص دیگری - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود.
often controlling situations for your own advantage in a way that is slightly unpleasant and causes people not to trust you
غالباً موقعیت ها را به نفع خود کنترل می کنید به نحوی که کمی ناخوشایند است و باعث می شود مردم به شما اعتماد نکنند
استفاده از افراد یا موقعیت های دیگر به عنوان راهی برای به دست آوردن چیزی که می خواهید، به ویژه. به روشی خودخواهانه یا مخفیانه
در طول سالها تجربیاتش او را به فردی محاسبهگر و بیرحم تبدیل کرده بود.
Mr Reagan pulled off his political con-trick through a mixture of calculating charm and genuine niceness.
آقای ریگان حقه سیاسی خود را با ترکیبی از جذابیت محاسباتی و زیبایی واقعی انجام داد.
او یک جنایتکار سرد و حسابگر بود.
How strange to think that Luke's calculating message had been lying here in the shop since the day before.
چقدر عجیب است که فکر کنیم پیام محاسباتی لوک از روز قبل اینجا در مغازه بود.
Yarbrough was a calculating troublemaker.
یاربرو یک مزاحم محاسباتی بود.
قاتل سرد و حسابگر
من هرگز متوجه نشدم که شما می توانید اینقدر حسابگر باشید.
او یک برق محاسباتی خونسرد در چشم زن دیگر گرفت.
در فیلم او به عنوان یک شخصیت بسیار سرد و حسابگر به تصویر کشیده شده است.
این نامه مرد جوانی بسیار حسابگر را نشان می دهد که همیشه به دنبال شغلی در سیاست بوده است.
crafty
حیله گر
cunning
حیله گری
designing
طراحی
devious
فریبنده
Machiavellian
ماکیاولیستی
manipulative
دستکاری
scheming
نقشه کشی
shrewd
زیرک
sly
هنرمندانه
artful
عاقل
canny
محتاط
cautious
اغوا کننده
conniving
ساختگی
contriving
ناصادق
disingenuous
روباهی
foxy
فریبکار
guileful
سیاسی
politic
تیز
نرم
slick
لغزنده
slippery
بی وجدان
unscrupulous
مراقب باشید
wily
محتاطانه
باهوش
circumspect
پیش بینی
intelligent
بی خطر
premeditating
باریک
نامحسوس
slim
subtle
wary
artless
بی هنر
blunt
صریح
مستقیم
frank
صادقانه
باز کن
مخلص - بی ریا - صمیمانه
outspoken
کاملا
sincere
احمقانه
candid
بی تزویر
downright
اشرافزاده
foolish
آدم ساده
guileless
بی فکر
ingenuous
بی ادعا
naive
بدون محاسبه
thoughtless
بدون طراحی
unassuming
بدون رزرو
uncalculating
سر راست
undesigning
سرراست
forthright
از جلو
unreserved
ساده زبان
پر سر و صدا
straightforward
جلگه
upfront
نقطه خالی
plainspoken
بلوف
vociferous
غیر گریزان
plain
بدون ابهام
explicit
point-blank
bluff
unevasive
unambiguous
