leadership
leadership - رهبری
noun - اسم
UK :
US :
موقعیت رهبری یک گروه، سازمان، کشور و غیره
کیفیت خوب بودن در رهبری یک گروه، سازمان، کشور و غیره
همه افرادی که یک گروه، سازمان، کشور و غیره را رهبری می کنند
موقعیت قرار گرفتن در مقابل دیگران در یک فعالیت یا رقابت
موقعیت رهبری یک تیم، سازمان، کشور و غیره
ویژگی های مورد نیاز برای یک رهبر خوب
the position of being the most important or most successful product service or company of a particular type
موقعیت مهم ترین یا موفق ترین محصول، خدمات یا شرکت از یک نوع خاص
مجموعه ویژگی هایی که یک رهبر خوب می سازد
موقعیت یا واقعیت رهبر بودن
شخص یا افراد مسئول یک سازمان
کیفیت یا توانایی که یک فرد را به یک رهبر تبدیل می کند یا موقعیت رهبر بودن
رهبری نیز افرادی هستند که مسئولیت یک دولت یا گروه را بر عهده دارند
موقعیت یا واقعیت یک رهبر بودن
موقعیت یک شرکت، محصول و غیره بودن که نسبت به رقبای خود موفق تر است
به دستیار مربی کونتانزو رهبری کامل تیم داده شد.
ما می خواهیم کارکنانی را شناسایی کنیم که پتانسیل رهبری دارند.
او در ژانویه به قدرت رسید و به سرعت سبک رهبری خود را تثبیت کرد.
بخش بازاریابی تحت رهبری او بسیار متمرکز بود.
رهبری این شرکت در فناوری ربات
the company's leadership in robot technology
این رهبری گورباچف بود که به اصلاح کشور کمک کرد.
It was Gorbachev's leadership which helped reform the country.
او سینکلر را برای رهبری حزب لیبرال به چالش خواهد کشید.
اعضای حزب اعتماد خود را به رهبری از دست داده بودند.
Party members had lost confidence in the leadership.
هاروارد دارای یک تیم قدرتمند از دانشگاهیان سیاه پوست است که تحت رهبری هنری لوئیس گیتس کار می کنند.
Harvard has a formidable team of black academics, working under the leadership of Henry Louis Gates.
تحت رهبری حزب محافظه کار، شکاف بین ثروتمندان و فقرا به طور قابل توجهی افزایش یافت.
Under the leadership of the Conservative Party the gap between the rich and the poor widened considerably.
رهبری انجمن مورد انتقاد قرار گرفت که چرا برنامه های خود را آسان تر نمی کند.
The leadership of the Association was criticized for not making its plans more easily accessible.
شخصیت قدرتمند او رهبری ضعیف و زیرکی ضعیف سیاسی او را پنهان می کرد.
His forceful personality concealed his weak leadership and poor political acumen.
a leadership role/position
نقش/مقام رهبری
یک مسابقه رهبری
نبرد برای رهبری حزب
چه کسی هدایت این باشگاه را بر عهده خواهد گرفت؟
حزب تحت رهبری او پیشرفت کرد.
Strong leadership is needed to captain the team.
برای کاپیتانی تیم به رهبری قوی نیاز است.
بسیاری از اعضای حزب از عدم رهبری او انتقاد کرده اند.
leadership qualities/skills
ویژگی ها/مهارت های رهبری
او در سخنرانی استعفای خود شیوه رهبری او را محکوم کرد.
They called on the United State to show greater leadership in the fight against international terrorism.
آنها از ایالات متحده خواستند تا رهبری بیشتری در مبارزه با تروریسم بین المللی نشان دهد.
She criticized the industrialized nations for failing to provide leadership in tackling climate change.
او از کشورهای صنعتی به دلیل شکست در ارائه رهبری در مقابله با تغییرات آب و هوا انتقاد کرد.
The party leadership is/are divided.
رهبری حزب تقسیم شده/اند.
Leadership in science is moving east.
رهبری در علم در حال حرکت به سمت شرق است.
او در برابر چندین چالش برای رهبری خود مقاومت کرد.
این مدرسه تحت رهبری آقای باکستون شکوفا شد.
زمانی که اسمیت درگذشت، بلر رهبری حزب را بر عهده گرفت.
her method of asserting personal leadership
روش او برای ابراز رهبری شخصی
فرصتی برای تقویت رهبری بازار ما
رسانه ها باید نقش بزرگی در این مبارزات رهبری ایفا کنند.
He lacks leadership qualities.
او فاقد ویژگی های رهبری است.
او به خاطر رهبری قاطعش مورد ستایش قرار گرفت.
این بحرانی است که نیاز به رهبری قوی دارد.
جنبش عمیقاً تقسیم شده و فاقد رهبری روشن است.
در بحران او رهبری واقعی را از خود نشان داد.
The philosophy of the company is that leadership development cannot start early enough.
فلسفه این شرکت این است که توسعه رهبری نمی تواند به اندازه کافی زود شروع شود.
آنچه واقعاً مورد نیاز است رهبری روشن رئیس جمهور است.
Political leadership needs a particular combination of skills.
رهبری سیاسی به ترکیب خاصی از مهارت ها نیاز دارد.
او نقش مهمی در تامین رهبری سیاسی طبقه کارگر داشت.
چندین مخالف او را به سبک رهبری مستبدانه متهم کرده اند.
هیئت مدیره بسیار ضعیف است و رهبری را بر عهده نگرفته است.
There is a leadership vacuum in the party.
خلاء رهبری در حزب وجود دارد.
فرمان
کنترل
headship
ریاست
مدیریت
جهت
directorship
حکومت
governance
دولت
راهنمایی
guidance
سرپرستی
superintendency
کاپیتانی
فرمانداری
captaincy
قدرت
governorship
نخست وزیری
نظارت
premiership
برتری
superintendence
سلطه
supervision
نفوذ
ascendancy
صلاحیت قضایی
سازمان انگلستان
domination
سازمان ایالات متحده
قانون
jurisdiction
ابتکار عمل
organisationUK
تسلط
organizationUS
تنظیم و ارکستراسیون
حق حاکمیت
dominion
ظرفیت
mastery
orchestration
sovereignty
impotence
ناتوانی جنسی
inability
عجز
powerlessness
ناتوانی
incapacity
بی کفایتی
incompetence
درماندگی
helplessness
بی فایده بودن
uselessness
بی اثر بودن
incapability
ناکارآمدی
incompetency
ضعف
ineptitude
تابعیت
ineffectiveness
ناامیدی
inefficiency
عدم تناسب اندام
inadequacy
ضرورت
inefficacy
محدودیت
impotency
weakness
subjection
inaptitude
ineffectuality
inutility
hopelessness
ineptness
unfitness
incapacitation
insufficiency
necessity
ineffectualness
infirmity
feebleness
debility