benchmarking

base info - اطلاعات اولیه

benchmarking - محک زدن

N/A - N/A

ˈbentʃˌmɑːr.kɪŋ

UK :

ˈbentʃˌmɑː.kɪŋ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [benchmarking] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • rigorous benchmarking of research performance


    معیار دقیق عملکرد تحقیق

  • a benchmarking system to help consumers


    یک سیستم معیار برای کمک به مصرف کنندگان

  • Without government benchmarking, customers can’t be sure of the truth of a business’s claims to being environmentally-friendly.


    بدون معیار دولتی، مشتریان نمی توانند از صحت ادعای یک کسب و کار مبنی بر سازگاری با محیط زیست مطمئن باشند.

  • Benchmarking will make greater improvements in the company’s services.


    بنچمارک باعث بهبود بیشتر خدمات شرکت خواهد شد.

synonyms - مترادف
  • measuring


    اندازه گیری

  • evaluating


    ارزیابی کردن


  • رتبه بندی

  • appraising


    ارزیابی

  • assessing


    محاسبه کردن

  • calculating


    درجه بندی

  • grading


    رقم زدن

  • figuring


    gagingUS

  • gagingUS


    gaugingUK

  • gaugingUK


    آزمایش کردن

  • ranking


    قضاوت کردن


  • مقایسه کردن

  • judging


    تخمین زدن

  • comparing


    علامت گذاری

  • estimating


    کمی سازی

  • marking


    میخکوب کردن

  • quantifying


    خواندن

  • pegging


    محاسبه


  • وزن کردن

  • computing


    تعیین کننده

  • sizing


    نقشه برداری

  • weighing


    با احتساب

  • determining


    ارزش گذاری

  • surveying


    لوله کشی

  • metering


    پوشا

  • counting


    پوسته پوسته شدن

  • valuing


    کالیبره کردن

  • plumbing


  • spanning


  • scaling


  • calibrating


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

transplanted

لغت پیشنهادی

special

لغت پیشنهادی

bickering