loss

base info - اطلاعات اولیه

loss - ضرر - زیان

noun - اسم

/lɔːs/

UK :

/lɒs/

US :

family - خانواده
loser
بازنده
lost
گمشده
lose
از دست دادن
google image
نتیجه جستجوی لغت [loss] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I want to report the loss of a package.


    من می خواهم از دست دادن یک بسته را گزارش کنم.

  • Insure your instrument against loss or damage.


    ابزار خود را در برابر ضرر و زیان بیمه کنید.


  • کاهش وزن

  • hearing/memory loss


    از دست دادن شنوایی/حافظه

  • The closure of the factory will lead to a number of job losses.


    تعطیلی این کارخانه منجر به از دست دادن تعدادی از مشاغل خواهد شد.

  • When she died I was filled with a sense of loss.


    وقتی او مرد من پر از احساس از دست دادن شدم.

  • He suffered a loss of confidence.


    او دچار از دست دادن اعتماد به نفس شد.

  • loss of earnings/income (= the money you do not earn because you are prevented from working)


    از دست دادن درآمد/درآمد (= پولی که به دلیل ممانعت از کار کردن به دست نمی آورید)

  • The loss of her job was a terrible blow.


    از دست دادن شغل او ضربه وحشتناکی بود.

  • The company has announced net losses of $1.5 million.


    این شرکت ضرر خالص 1.5 میلیون دلاری را اعلام کرده است.

  • The banks incurred huge losses.


    بانک ها زیان هنگفتی را متحمل شدند.

  • We made a loss on (= lost money on) the deal.


    در معامله ضرر کردیم.

  • He is mourning the loss of his wife.


    او در غم از دست دادن همسرش عزادار است.

  • the tragic loss of a child


    از دست دادن غم انگیز یک کودک

  • Enemy troops suffered heavy losses.


    نیروهای دشمن متحمل خسارات سنگین شدند.

  • The drought caused widespread loss of life.


    خشکسالی باعث تلفات گسترده جانی شد.

  • Her departure is a big loss to the school.


    رفتن او ضایعه بزرگی برای مدرسه است.

  • She will be a great loss to the company.


    او ضرر بزرگی برای شرکت خواهد بود.

  • She wouldn't be able to attend the lecture, which was no great loss.


    او نمی توانست در سخنرانی شرکت کند، که ضرر بزرگی نبود.

  • His death is a sad loss to all who knew him.


    مرگ او ضایعه غم انگیزی برای همه کسانی است که او را می شناختند.

  • Brazil’s 2–1 loss to Argentina


    شکست 2-1 برزیل مقابل آرژانتین

  • His comments left me at a loss for words.


    کامنت های او مرا از حرف زدن غافل کرد.

  • I'm at a loss what to do next.


    من گیج شدم بعدش چیکار کنم

  • We are at a loss to understand his actions.


    ما در درک اقدامات او دچار مشکل شده ایم.

  • We are now operating at a loss.


    ما اکنون با ضرر کار می کنیم.

  • If people can't appreciate how great this film is, it's their loss.


    اگر مردم نتوانند قدر این فیلم را درک کنند، این ضرر آنهاست.

  • I can see you don't trust me. Well that's your loss


    میبینم که به من اعتماد نداری خب این ضرر شماست

  • I decided to cut my losses and move back to England.


    تصمیم گرفتم باخت هایم را کاهش دهم و به انگلیس برگردم.

  • He decided to cut his losses and sell the shares before they sank further.


    او تصمیم گرفت زیان های خود را کاهش دهد و سهام ها را قبل از سقوط بیشتر بفروشد.

  • Failure to pass the exams means a massive loss of face for the students and their parents.


    عدم موفقیت در امتحانات به معنای از دست دادن چهره گسترده برای دانش آموزان و والدین آنها است.

  • She suffered a significant loss of hearing after the operation.


    او پس از عمل دچار کاهش شنوایی قابل توجهی شد.

synonyms - مترادف
  • misplacement


    قرار دادن اشتباه

  • mislaying


    گمراه کننده

  • misplacing


    سلب مالکیت

  • dispossession


    مصادره شدن

  • forfeiture


    از دست دادن

  • losing


    ناپدید شدن

  • disappearance


    انداختن

  • dropping


antonyms - متضاد

  • برگشت


  • بهبود

  • regaining


    بازیابی

  • reclamation


    احیاء مجدد

  • recouping


    جبران

  • replevin


    replevin

  • repossession


    بازپس گیری

  • rescue


    نجات

  • retrieval


    تعمیر

  • recoupment


    گرفتن مجدد

  • repair


    جبران خسارت

  • retaking


    یافته

  • compensation


    بازپرداخت


  • پاداش

  • recapture


    مرمت

  • reimbursement


  • remuneration


  • restoration


  • salvage


لغت پیشنهادی

derivation

لغت پیشنهادی

regulate

لغت پیشنهادی

bidder