primary
primary - اولیه
adjective - صفت
UK :
US :
مهمترین
مربوط به آموزش کودکان 5 تا 11 ساله
happening or developing before other things
قبل از چیزهای دیگر اتفاق می افتد یا در حال توسعه است
یک انتخابات مقدماتی
یک مدرسه ابتدایی
اصلی یا مهم ترین
relating to shares, bonds etc when they are ISSUED (=sold for the first time), and the markets where they are sold, rather than shares etc that are traded later
مربوط به سهام، اوراق قرضه و غیره زمانی که منتشر می شوند (= برای اولین بار فروخته می شوند)، و بازارهایی که در آن فروخته می شوند، به جای سهام و غیره که بعداً معامله می شوند.
مهمتر از هر چیز دیگری؛ اصلی
از یا برای آموزش کودکان خردسال، به ویژه کودکان بین پنج تا یازده سال
happening first
اول اتفاق می افتد
in the US an election in which people choose who will represent a particular party in an election for political office
در ایالات متحده، انتخاباتی که در آن مردم انتخاب می کنند که چه کسی نماینده یک حزب خاص در انتخابات برای مناصب سیاسی باشد
a primary in which only voters who are members of a political party can vote for the candidates from that party in order to choose who will represent the party in a later election
یک دوره مقدماتی که در آن فقط رای دهندگانی که عضو یک حزب سیاسی هستند می توانند به نامزدهای آن حزب رای دهند تا انتخاب کنند چه کسی نماینده حزب در انتخابات بعدی خواهد بود.
a primary in which everyone who is allowed to vote can choose either party's ballot (= list of candidates) in order to vote for a candidate to represent that party at a later election
یک دوره مقدماتی که در آن هر کسی که اجازه رای دادن دارد می تواند برگه رای هر یک از احزاب (= لیست نامزدها) را انتخاب کند تا به نامزدی برای نمایندگی آن حزب در انتخابات بعدی رای دهد.
مربوط به بخش اول آموزش کودک
an election in which people who belong to a political party choose who will represent that party in an election for political office
انتخاباتی که در آن افرادی که به یک حزب سیاسی تعلق دارند، انتخاب می کنند که چه کسی نماینده آن حزب در انتخابات برای مناصب سیاسی باشد
مهمتر از هر چیز دیگری
used to describe shares, bonds, etc. at the time they are first made available rather than when they are traded later
برای توصیف سهام، اوراق قرضه و غیره در زمان عرضه اولیه آنها به جای زمانی که بعداً معامله می شوند استفاده می شود.
مثل همیشه، امنیت دغدغه اصلی ماست.
He considered that it was his primary duty to be a divine and theologian rather than a political bishop.
او وظیفه اصلی خود را این بود که یک الهی و الهی باشد تا یک اسقف سیاسی.
منطقه اصلی نمایشگاه روی مستعمره ترنبول متمرکز خواهد بود.
primary grades
نمرات ابتدایی
یک عفونت اولیه
حضور کم دلیل اصلی لغو نمایش ها بود.
پاداش مالی دلیل اصلی کار اکثر مردم است.
بیبی میتواند یک یا شاید دو دستیار برای کارکنانش، از جمله یک استخدامکننده اولیه، نام ببرد.
نقش اصلی والدین در تربیت فرزندان چیست؟
But the compressed primary schedule for the 1996 nomination has a built-in bias for front-runners and candidates with money.
اما برنامه فشرده اولیه اولیه برای نامزدی سال 1996 برای نامزدهای پیشتاز و نامزدهای پولدار یک تعصب داخلی دارد.
برای انتقاد خاص، بخش های بالای مدارس ابتدایی را مشخص کرد.
آینده مدارس ابتدایی ما ریشه در نهادهایی دارد که معلمان ما را تربیت می کنند.
Another authority may publish total amounts for primary schools, secondary schools, continuing education.
مرجع دیگری ممکن است مبالغ کل را برای مدارس ابتدایی، مدارس راهنمایی، آموزش مداوم منتشر کند.
primary students
دانش آموزان ابتدایی
primary teachers
معلمان ابتدایی
آموزش ابتدایی
هدف/هدف/هدف اولیه ما
هدف اصلی این دوره بهبود زبان انگلیسی شماست.
دغدغه اصلی ما باید بچه ها باشند.
مراقبت های بهداشتی خوب از اهمیت اولیه برخوردار است.
تمرکز اصلی فیلم روی دو خانواده است.
دلیل اصلی گرم شدن کره زمین چیست؟
محققان در حال انجام مطالعاتی برای تعیین علل اولیه این پدیده هستند.
این بیماری هنوز در مرحله اولیه است.
دغدغه اصلی صلیب سرخ حفظ و حفاظت از جان انسان هاست.
مسئولیت اصلی بر عهده کسانی است که قانون را زیر پا می گذارند.
یک مدرسه ابتدایی
the primary stages of development
مراحل اولیه توسعه
In an open primary Democrats still usually choose a ballot listing the Democratic candidates rather than the Republican ones
در یک انتخابات مقدماتی آزاد، دموکراتها معمولاً یک برگه رای با نامزدهای دموکرات به جای نامزدهای جمهوریخواه انتخاب میکنند.
هدف اولیه این پرواز فضایی بازیابی یک ماهواره بود.
نمرات ابتدایی
When oil prices started to rise sharply, the primary concern of financial markets was the possibility of inflation.
زمانی که قیمت نفت به شدت شروع به افزایش کرد، نگرانی اصلی بازارهای مالی احتمال تورم بود.
روزنامه ها سال ها منبع اصلی اخبار برای بسیاری از مردم بوده اند.
The CEO has primary responsibility for making day-to-day investment decisions for each fund.
مدیر عامل مسئولیت اصلی اتخاذ تصمیمات سرمایه گذاری روزانه برای هر صندوق را بر عهده دارد.
primary goal/objective/purpose
هدف/هدف/هدف اولیه
A combination of factors point to a rise in primary trading that will provide lucrative opportunities for new bond dealers.
ترکیبی از عوامل به افزایش معاملات اولیه اشاره می کند که فرصت های سودآوری را برای معامله گران اوراق قرضه جدید فراهم می کند.
رئیس
اصلی
اولین
در درجه نخست
foremost
کلید
نخست
مرکزی
غالب
منتهی شدن
عمده
cardinal
برترین
عالی
paramount
سرمایه، پایتخت
supreme
بزرگترین
بالاترین
استاد
highest
فراگیر
بالا
overriding
بهترین
predominant
هسته
برجسته
نخست وزیر
قوس
preeminent
بزرگ
premier
فرمان دادن
arch
حیاتی
commanding
secondary
ثانوی
subordinate
تابع
آخر
ensuing
متعاقب
مکمل
supplementary
کمکی
auxiliary
جزئی
بی اهمیت
unimportant
ناچیز
trivial
غیر ضروری
insignificant
کمترین
inessential
اضافی
پست تر
nonessential
شرکت فرعی
کمتر
inferior
پیرامونی
unnecessary
غیر مرتبط
subsidiary
سطحی
inconsequential
خرده پا
lesser
غیر قابل ملاحظه
peripheral
غیر مادی
irrelevant
پایین تر
اتفاقی
superficial
فرعی
petty
inconsiderable
immaterial
trifling
incidental
ancillary