primary

base info - اطلاعات اولیه

primary - اولیه

adjective - صفت

/ˈpraɪmeri/

UK :

/ˈpraɪməri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [primary] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف

  • رئیس


  • اصلی


  • اولین


  • در درجه نخست

  • foremost


    کلید

  • key


    نخست


  • مرکزی


  • غالب


  • منتهی شدن


  • عمده

  • cardinal


    برترین


  • عالی

  • paramount


    سرمایه، پایتخت

  • supreme


    بزرگترین


  • بالاترین


  • استاد

  • highest


    فراگیر


  • بالا

  • overriding


    بهترین

  • predominant


    هسته

  • top


    برجسته


  • نخست وزیر


  • قوس

  • preeminent


    بزرگ

  • premier


    فرمان دادن

  • arch


    حیاتی

  • big


  • commanding





antonyms - متضاد
  • secondary


    ثانوی

  • subordinate


    تابع


  • آخر

  • ensuing


    متعاقب


  • مکمل

  • supplementary


    کمکی

  • auxiliary


    جزئی


  • بی اهمیت

  • unimportant


    ناچیز

  • trivial


    غیر ضروری

  • insignificant


    کمترین

  • inessential


    اضافی


  • پست تر

  • nonessential


    شرکت فرعی


  • کمتر

  • inferior


    پیرامونی

  • unnecessary


    غیر مرتبط

  • subsidiary


    سطحی

  • inconsequential


    خرده پا

  • lesser


    غیر قابل ملاحظه

  • peripheral


    غیر مادی

  • irrelevant


    پایین تر


  • اتفاقی

  • superficial


    فرعی

  • petty


  • inconsiderable


  • immaterial


  • trifling



  • incidental


  • ancillary


لغت پیشنهادی

murky

لغت پیشنهادی

misreading

لغت پیشنهادی

shut