ice

base info - اطلاعات اولیه

ice - یخ

noun - اسم

/aɪs/

UK :

/aɪs/

US :

family - خانواده
icicle
قندیل
icy
یخی
iced
یخ زده
ice
یخ
de-ice
یخ زدایی
icily
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [ice] در گوگل
description - توضیح
  • water that has frozen into a solid state


    آبی که به حالت جامد منجمد شده است

  • a frozen sweet food made with fruit juice


    یک غذای شیرین منجمد که با آب میوه درست می شود

  • an ice cream


    یک بستنی

  • diamonds


    الماس

  • a thin coating of white powder-like ice that forms on the ground and plants, or the weather conditions in which this powder appears


    یک پوشش نازک از یخ پودر مانند سفید که روی زمین و گیاهان یا شرایط آب و هوایی که در آن این پودر ظاهر می شود تشکیل می شود.


  • منطقه ای از یخ که دیدن آن در جاده بسیار دشوار است


  • یک قطعه یخ نوک تیز نازک دراز که از سقف یا سطح دیگری آویزان است

  • frozen balls of ice which fall like rain from the sky


    گلوله های یخی یخ زده که مانند باران از آسمان می بارد


  • توده بزرگی از یخ که به آرامی به سمت پایین دره کوه حرکت می کند


  • توده بسیار بزرگی از یخ شناور در دریا که بیشتر آن در زیر سطح آب است

  • an area of thick ice that permanently covers the North and South Poles


    منطقه ای از یخ ضخیم که برای همیشه قطب شمال و جنوب را می پوشاند

  • to cover a cake with icing (=a mixture made of liquid and very fine sugar)


    پوشاندن کیک با مایه کیک (= مخلوطی از شکر مایع و بسیار ریز)

  • water that has frozen and become solid or pieces of this


    آبی که یخ زده و جامد شده است یا تکه هایی از آن


  • یک بستنی مخصوصاً بستنی که از مغازه خریداری شده است

  • jewellery, especially diamonds


    جواهرات مخصوصا الماس

  • to cover a cake with icing (= a food made mainly with sugar)


    پوشاندن کیک با آیسینگ (= غذایی که عمدتاً با شکر درست می شود)


  • به قتل رساندن کسی

  • abbreviation for Immigration and Customs Enforcement the US government department that is responsible for making sure that laws on who is allowed to enter stay in and work in the US and what is allowed to be brought across US borders are obeyed


    مخفف عبارت Immigration and Customs Enforcement وزارت دولت ایالات متحده است که مسئول اطمینان از رعایت قوانین مربوط به افراد مجاز به ورود، ماندن و کار در ایالات متحده و آنچه مجاز به عبور از مرزهای ایالات متحده است.

  • abbreviation for In Case of Emergency used as a name for a number stored on a person's mobile phone that other people should call if the person is seriously ill or injured


    مخفف In Case of Emergency به عنوان نامی برای شماره ای استفاده می شود که در تلفن همراه یک فرد ذخیره شده است و اگر فرد به شدت بیمار یا مجروح است، افراد دیگر باید با آن تماس بگیرند.

  • water that has frozen solid or pieces of this


    آبی که جامد منجمد شده است یا تکه هایی از آن

  • frost


    سرمازدگی

  • There was hardly any ice in my Coke.


    تقریباً هیچ یخی در کوکای من وجود نداشت.

  • This was worse, with impossible moves on gritty walls and creaks and trickles from the cliffs of ice.


    این بدتر بود، با حرکات غیرممکن روی دیوارهای شنی و شکاف‌ها و چکه‌هایی از صخره‌های یخ.

  • The icebox was packed with beer and he'd prepared a lobster salad that he'd left on ice.


    جعبه یخ پر از آبجو بود و او سالاد خرچنگ را آماده کرده بود که روی یخ گذاشته بود.

  • Lenses of rather pure ice are conceivable, but more likely is a permafrost containing 10 percent to 30 percent ice.


    لنزهایی از یخ نسبتاً خالص قابل تصور است، اما به احتمال زیاد یخ دائمی حاوی 10 تا 30 درصد یخ است.

  • Drive carefully - there's ice on the road.


    با احتیاط رانندگی کنید - یخ در جاده وجود دارد.

  • The ground is frozen, thin ice covers the puddles between the furrows of the empty gray field.


    زمین یخ زده است، یخ نازک گودال های بین شیارهای میدان خاکستری خالی را می پوشاند.

example - مثال
  • There was ice on the windows.


    روی پنجره ها یخ بود.

  • The lake was covered with a sheet of ice.


    دریاچه با یک صفحه یخ پوشیده شده بود.


  • جسد مردی کاملاً در یک بلوک یخی حفظ شده است

  • My hands are as cold as ice.


    دستام مثل یخ سرده


  • از بین رفتن قابل توجه یخ دریا در اقیانوس منجمد شمالی

  • Both teams are on the ice waiting for the whistle.


    هر دو تیم روی یخ هستند و منتظر سوت هستند.

  • The dancers came out onto the ice.


    رقصنده ها روی یخ بیرون آمدند.

  • People were skating on the ice.


    مردم روی یخ اسکیت می کردند.

  • They held hands as they glided across the ice.


    آنها در حالی که روی یخ می چرخیدند دست یکدیگر را گرفتند.

  • I'll have lemonade please—no ice.


    من لیموناد می خورم لطفا - بدون یخ.


  • یک لیوان آب با یخ و لیمو

  • She ordered a vodka and ice.


    او یک ودکا و یخ سفارش داد.

  • The glass was filled with green liquid and crushed ice.


    لیوان با مایع سبز رنگ و یخ خرد شده پر شد.

  • Drinks, ices and popcorn are all on sale in the foyer.


    نوشیدنی، یخ و ذرت بو داده همگی در سرسرا به فروش می رسند.

  • Jim organized a few party games to break the ice when people first arrived.


    جیم زمانی که مردم برای اولین بار وارد شدند، چند بازی مهمانی برای شکستن یخ ترتیب داد.

  • His excuses cut no ice with me.


    بهانه های او هیچ یخ را با من قطع نمی کند.

  • All the food is laid out and the champagne is on ice.


    همه غذاها چیده شده و شامپاین روی یخ است.

  • We've had to put our plans on ice for the time being.


    ما مجبور شدیم فعلاً برنامه هایمان را روی یخ بگذاریم.

  • Cinderella on ice


    سیندرلا روی یخ

  • Ice had formed on the pond.


    یخ روی برکه تشکیل شده بود.


  • آیا یخ آنقدر غلیظ است که بتوان روی آن راه رفت؟

  • The ice was beginning to melt.


    یخ شروع به آب شدن کرده بود.

  • The spray froze and formed great blocks of ice on the front of the ship.


    اسپری یخ زد و بلوک های بزرگ یخ را در جلوی کشتی تشکیل داد.

  • The pond was covered in ice all winter.


    حوض تمام زمستان پوشیده از یخ بود.

  • Would you like ice in your juice?


    آیا می خواهید یخ در آب میوه خود داشته باشید؟

  • He slipped on a patch of ice.


    روی تکه ای یخ لیز خورد.

  • The shop sign said Drinks, Cakes, Ices!


    تابلوی مغازه نوشته بود نوشیدنی، کیک، یخ!

  • I've made her a chocolate cake - now I just need to ice it.


    من برای او یک کیک شکلاتی درست کردم - حالا فقط باید آن را یخ کنم.

  • The senator urged ICE not to deport the woman who has four young children.


    سناتور از ICE خواست این زن را که چهار فرزند خردسال دارد، اخراج نکند.

  • In a raid by ICE agents on a clothing manufacturer more than 100 workers were arrested on immigration-related offences.


    در یورش ماموران ICE به یک تولید کننده لباس، بیش از 100 کارگر به دلیل جرایم مربوط به مهاجرت دستگیر شدند.

  • The idea of ICE took off after the 7 July 2005 London bombings.


    ایده ICE پس از بمب گذاری 7 ژوئیه 2005 لندن مطرح شد.

synonyms - مترادف
  • frozen water


    آب یخ زده

  • ice crystal


    کریستال یخ

  • ice cube


    قالب یخ

  • icicle


    قندیل

  • frost


    سرمازدگی

  • glacier


    یخچال طبیعی

  • glacial mass


    توده یخبندان

  • glaze


    لعاب

  • iceberg


    کوه یخ


  • کلاه یخی


  • منطقه یخی


  • ورقه یخ

  • stalactite


    استالاکتیت


  • یخ سیاه

  • hailstone


    تگرگ

  • hoarfrost


    ریم

  • icecap


    ورگلاس

  • rime


    برگ

  • verglas


    تکه

  • berg


    کریستال

  • chunk


    یخ مکعبی

  • crystal


    یخ خشک

  • cube ice


    شناور


  • شناور یخ

  • floe


    منجمد دائمی

  • hail


    باران

  • ice floe


    سرسره برفی

  • permafrost


    یخ زدگی

  • sleet



  • hoar frost


antonyms - متضاد

  • آتش

  • blaze


    شعله


  • دوزخ

  • inferno


لغت پیشنهادی

am

لغت پیشنهادی

amenities

لغت پیشنهادی

hawthorne