enforcement
enforcement - اجرا
noun - اسم
UK :
US :
مجری
قابل اجرا
اجرا شد
اجرا کنند
زمانی که مردم مجبور به اطاعت از یک قانون، قانون و غیره شوند
the process of making people obey a law or rule or making a particular situation happen or be accepted
فرآیند وادار کردن مردم به اطاعت از یک قانون یا قاعده، یا ایجاد یک موقعیت خاص یا پذیرفته شدن
فرآیند اطمینان از اینکه مردم از چیزی مانند قانون یا قانون پیروی می کنند
با این حال، دو مانع اصلی برای اخذ و اجرای چنین امتیازاتی وجود داشت.
Implementation and enforcement can occasionally be patchy.
اجرا و اجرا می تواند گاهی اوقات به صورت تکه تکه باشد.
مانند سایر مأموران مجری، مرد میدانی دروازه بان دستگاه کنترل است.
همچنین باید به آنها داده شود و تشویق شوند تا در صورت لزوم از اختیارات اجرایی استفاده کنند.
strict enforcement of regulations
اجرای دقیق مقررات
law enforcement officers
افسران مجری قانون
Voters support the enforcement of immigration laws.
رای دهندگان از اجرای قوانین مهاجرت حمایت می کنند.
Firms in member states where enforcement of regulations is weaker could have an unfair competitive advantage
شرکتهایی در کشورهای عضو که اجرای مقررات ضعیفتر است، میتوانند مزیت رقابتی ناعادلانهای داشته باشند
مدیریت
administering
اداره کردن
implementation
پیاده سازی
imposition
تحمیل
کاربرد
prosecution
پیگرد قانونی
execution
اجرا
effectuation
اثرگذاری
discharge
تخلیه
enforcing
اجرا کردن
exaction
سخت گیری
fulfillmentUS
تحقق ایالات متحده
fulfilmentUK
تحقق انگلستان
pursuance
پیگیری
reinforcement
تقویت
fulfilling
انجام
carrying out
انجام دادن
عملی کردن
enactment
تصویب
effecting
موثر است
کمیسیون
perpetration
ارتکاب
accomplishment
دستاورد
ورزش
کارایی
عمل
realizationUS
حمل کردن
تکمیل
realisationUK
carrying through
completion