emergency

base info - اطلاعات اولیه

emergency - اضطراری

noun - اسم

/ɪˈmɜːrdʒənsi/

UK :

/ɪˈmɜːdʒənsi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [emergency] در گوگل
description - توضیح

  • یک موقعیت غیرمنتظره و خطرناک که باید فوراً با آن برخورد کرد

  • work a meeting money etc needed to deal with an urgent and unexpected problem


    کار، جلسه، پول و غیره برای مقابله با یک مشکل فوری و غیرمنتظره لازم است

  • something dangerous or serious such as an accident that happens suddenly or unexpectedly and needs fast action in order to avoid harmful results


    چیزی خطرناک یا جدی، مانند تصادف، که به طور ناگهانی یا غیرمنتظره اتفاق می افتد و نیاز به اقدام سریع برای جلوگیری از نتایج مضر دارد.


  • یک موقعیت خطرناک یا جدی، مانند تصادف، که به طور ناگهانی یا غیرمنتظره رخ می دهد و نیاز به اقدام فوری دارد.

  • a dangerous or serious situation that happens unexpectedly and needs fast action in order to avoid harmful results


    وضعیت خطرناک یا جدی که به طور غیر منتظره اتفاق می افتد و نیاز به اقدام سریع برای جلوگیری از نتایج مضر دارد

  • intended to help deal with an emergency


    برای کمک به مقابله با شرایط اضطراری


  • خیلی سریع انجام می شود زیرا یک وضعیت اضطراری وجود دارد

  • Navy officials estimated that having one 911 emergency center for the San Diego bases will save $ 4. 4 million.


    مقامات نیروی دریایی تخمین زدند که داشتن یک مرکز اورژانس 911 برای پایگاه های سن دیگو، 4.4 میلیون دلار صرفه جویی می کند.

  • A new 5-link rear suspension system stabilises the car helping you to stay in control even in an emergency.


    سیستم تعلیق 5 پیوندی جدید خودرو را تثبیت می کند و به شما کمک می کند حتی در مواقع اضطراری کنترل خود را حفظ کنید.

  • In an emergency dial 911 for police the fire department or an ambulance.


    در مواقع اضطراری، 911 را برای پلیس، آتش نشانی یا آمبولانس شماره گیری کنید.

  • A fire started in the cargo area and the pilot was forced to make an emergency landing.


    آتش سوزی در قسمت بار شروع شد و خلبان مجبور به فرود اضطراری شد.

  • Don't call me unless it's an emergency.


    با من تماس نگیرید مگر اینکه اورژانسی باشد.

  • There was always a sort of universal coming together when an emergency was averted, when a human life was saved.


    زمانی که از یک وضعیت اضطراری جلوگیری می شد، زمانی که جان یک انسان نجات می یافت، همیشه نوعی گردهمایی جهانی وجود داشت.

  • Staff are trained to deal with any emergency.


    کارکنان برای مقابله با هر شرایط اضطراری آموزش دیده اند.

  • During emergencies, the Muyira sector is used to coordinate supplies.


    در مواقع اضطراری، بخش Muyira برای هماهنگ کردن منابع استفاده می شود.

  • The victim was rushed to hospital for emergency surgery.


    مصدوم برای انجام عمل جراحی اورژانسی به بیمارستان منتقل شد.

  • Approaching a third of his 450 front-line emergency ambulances are now diesel.


    نزدیک به یک سوم از 450 آمبولانس اورژانس خط مقدم او اکنون دیزلی هستند.

  • Officials declared a state of emergency in King County which includes Seattle, as well as western Washington.


    مقامات در شهرستان کینگ که شامل سیاتل و همچنین غرب واشنگتن است وضعیت اضطراری اعلام کردند.

  • The law allows the president to appoint a three-member presidential emergency board to examine the contract dispute and produce non-binding recommendations.


    این قانون به رئیس جمهور اجازه می دهد تا یک هیئت اضطراری سه نفره را برای بررسی اختلافات قرارداد و ارائه توصیه های غیر الزام آور منصوب کند.

  • Even more disturbing was the method the store manager had developed to cope with the emergency.


    حتی نگران‌کننده‌تر روشی بود که مدیر فروشگاه برای مقابله با شرایط اضطراری ایجاد کرده بود.

example - مثال
  • This is a medical emergency needing urgent treatment with antibiotics.


    این یک اورژانس پزشکی است که نیاز به درمان فوری با آنتی بیوتیک دارد.

  • The government has declared a state of emergency following the earthquake.


    دولت در پی این زلزله وضعیت فوق العاده اعلام کرده است.

  • In times of national emergency the usual rules may not apply.


    در مواقع اضطراری ملی، قوانین معمول ممکن است اعمال نشود.

  • This door should only be used in an emergency.


    این درب فقط باید در مواقع اضطراری استفاده شود.

  • I always have some extra cash with me for emergencies.


    من همیشه مقداری پول نقد اضافی برای مواقع اضطراری همراه دارم.

  • the emergency exit (= to be used in an emergency)


    خروج اضطراری (= مورد استفاده در مواقع اضطراری)

  • The pilot made an emergency landing in a field.


    خلبان در یک مزرعه فرود اضطراری کرد.


  • تیم واکنش اورژانس در عرض هشت دقیقه در محل حاضر شد.

  • The government has been granted emergency powers (= to deal with an emergency).


    به دولت اختیارات اضطراری (= رسیدگی به شرایط اضطراری) داده شده است.

  • The purpose of these drills is to be prepared in the case of an emergency.


    هدف از این تمرینات آماده سازی در مواقع اضطراری است.


  • دولت باید اقدامات اضطراری انجام می داد.

  • Call this number if any unforeseen emergency should arise.


    در صورت بروز هر گونه اضطراری پیش بینی نشده با این شماره تماس بگیرید.

  • Complete retention of urine constitutes a medical emergency.


    احتباس کامل ادرار یک اورژانس پزشکی است.

  • Don't call me unless its a real emergency.


    با من تماس نگیرید مگر اینکه یک اورژانس واقعی باشد.

  • Emergency admissions to hospital are given top priority.


    پذیرش اورژانسی در بیمارستان در اولویت قرار دارد.

  • Emergency supplies of food have been flown to the area.


    مواد غذایی اضطراری به منطقه منتقل شده است.


  • وقتی پدرش فوت کرد مرخصی اضطراری گرفت.

  • He missed the meeting because of a family emergency.


    او به دلیل یک اورژانس خانوادگی جلسه را از دست داد.

  • I need to know what to do in an emergency.


    باید بدانم در مواقع اضطراری چه کنم.

  • It's a disaster and a public-health emergency in the making.


    این یک فاجعه و یک وضعیت اضطراری بهداشت عمومی در حال ساخت است.

  • There's a fire blanket on the kitchen wall in case of emergencies.


    در مواقع اضطراری روی دیوار آشپزخانه یک پتو آتش نشانی وجود دارد.

  • The ambulance crashed while answering an emergency call.


    آمبولانس هنگام پاسخ به تماس اورژانس سقوط کرد.

  • The army provided emergency cover when the ambulance service went on strike.


    هنگامی که آمبولانس اعتصاب کرد، ارتش پوشش اضطراری داد.

  • The assembly declared a national emergency.


    مجلس وضعیت اضطراری ملی اعلام کرد.

  • The government imposed emergency rule and suspended civil rights.


    دولت قوانین اضطراری وضع کرد و حقوق مدنی را به حالت تعلیق درآورد.


  • هنگامی که یکی از کارکنان یک اورژانس خانوادگی داشته باشد، یک پروژه ممکن است به تاخیر بیفتد.

  • Would you know what to do in an emergency situation?


    آیا می دانید در شرایط اضطراری چه باید کرد؟

  • an emergency session of the United Nations


    نشست اضطراری سازمان ملل

  • an emergency shutdown of the nuclear reactor


    تعطیلی اضطراری راکتور هسته ای

  • firefighters on call to respond to emergencies


    آماده باش آتش نشانان برای پاسخگویی به شرایط اضطراری

  • the New York police and fire and emergency responders


    پلیس نیویورک و آتش نشانی و امدادگران اورژانس

synonyms - مترادف

  • بحران

  • exigency


    ضرورت

  • predicament


    مخمصه

  • juncture


    نقطه اتصال

  • plight


    مصیبت


  • دشواری

  • crossroads


    چهارراه

  • dilemma


    دوراهی

  • crunch


    کروچیدن


  • سر

  • clutch


    کلاچ


  • بهم ریختگی

  • quandary


    معضل

  • conjuncture


    کنیونکچر

  • jam


    مربا

  • tinderbox


    جعبه چوبی

  • pickle


    ترشی

  • Dunkirk


    دانکرک

  • fix


    ثابت

  • catastrophe


    فاجعه

  • calamity


    خراش دادن

  • scrape


    پریشانی

  • distress


    تنگه


  • سوراخ

  • strait


    تراژدی


  • بن بست


  • نیشگون گرفتن

  • impasse


    نقطه

  • pinch



  • urgency


antonyms - متضاد

  • مزیت - فایده - سود - منفعت


  • سود

  • blessing


    برکت

  • calm


    آرام

  • calmness


    آرامش

  • closure


    بسته


  • سهولت

  • happiness


    شادی


  • صلح


  • راه حل


  • موفقیت


  • خوش شانسی

  • boon


    ببخشید


  • معجزه

  • breakthrough


    پیشرفت


  • توافق

  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت


  • موفق باشید


  • تعجب


  • ثبات


  • راحتی

  • fix


    ثابت

  • contentment


    قناعت

  • trivia


    چیزهای بی اهمیت


  • ثروت

  • godsend


    نعمت خدا


  • هدیه

  • benediction


    دعای خیر


  • تقوا


  • چیز خوب

لغت پیشنهادی

solidified

لغت پیشنهادی

ballistics

لغت پیشنهادی

photon