career

base info - اطلاعات اولیه

career - حرفه

noun - اسم

/kəˈrɪr/

UK :

/kəˈrɪə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [career] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک حرفه تدریس

  • She plans to pursue a career in medicine.


    او قصد دارد حرفه پزشکی را دنبال کند.

  • He had a successful career in television journalism.


    او حرفه ای موفق در روزنامه نگاری تلویزیونی داشت.

  • He enjoyed a long and distinguished career as a historian.


    او به عنوان یک تاریخ نگار از یک حرفه طولانی و برجسته برخوردار بود.

  • She has been concentrating on her career.


    او روی حرفه خود تمرکز کرده است.


  • تغییر شغل


  • این یک حرکت شغلی خوب خواهد بود (= چیزی که به حرفه شما کمک می کند).


  • برای فارغ التحصیلانمان در هر مسیر شغلی که انتخاب کرده اند آرزوی موفقیت داریم.

  • a career soldier/diplomat (= a professional one)


    یک سرباز / دیپلمات حرفه ای (= یک حرفه ای)

  • a careers adviser/officer (= a person whose job is to give people advice and information about jobs)


    مشاور/افسر شغلی (= شخصی که وظیفه اش ارائه مشاوره و اطلاعات در مورد مشاغل به مردم است)

  • She started her career as an English teacher.


    او کار خود را به عنوان معلم زبان انگلیسی آغاز کرد.

  • He began his professional boxing career in 1998.


    او بوکس حرفه ای خود را در سال 1998 آغاز کرد.

  • He is playing the best tennis of his career.


    او بهترین تنیس دوران حرفه ای خود را بازی می کند.

  • My school career was not very impressive.


    دوران تحصیلی من چندان چشمگیر نبود.

  • This was a turning point in her career.


    این یک نقطه عطف در حرفه او بود.

  • He has had injury problems throughout his career.


    او در طول دوران حرفه ای خود با مشکلات مصدومیت مواجه بوده است.

  • It’s very difficult to find work at the moment.


    در حال حاضر پیدا کردن کار بسیار دشوار است.

  • Only half the people here are in paid employment.


    فقط نیمی از مردم اینجا در استخدام هستند.

  • He had a very distinguished career in the Foreign Office.


    او در وزارت امور خارجه فعالیت بسیار برجسته ای داشت.

  • He hopes to enter the medical profession.


    او امیدوار است وارد حرفه پزشکی شود.

  • Please state your name age and occupation.


    لطفا نام، سن و شغل خود را ذکر کنید.

  • Carpentry is a highly skilled trade.


    نجاری یک تجارت بسیار ماهر است.

  • He did a film for Hollywood to boost his flagging career.


    او فیلمی را برای هالیوود ساخت تا حرفه‌ی برجسته‌اش را تقویت کند.

  • She had a distinguished career as a diplomat.


    او به عنوان یک دیپلمات حرفه ای برجسته داشت.

  • He has had a somewhat chequered career.


    او تا حدودی حرفه ای شطرنجی داشته است.

  • He made a good career for himself in football.


    او در فوتبال حرفه خوبی برای خود رقم زد.

  • She achieved a lot in her chosen career.


    او در حرفه انتخابی خود به موفقیت های زیادی دست یافت.

  • She pursued a successful career in medicine.


    او یک حرفه موفق در پزشکی را دنبال کرد.

  • The movie revived his flagging career.


    این فیلم زندگی حرفه ای او را احیا کرد.

  • The profession has no clear career structure.


    این حرفه ساختار شغلی مشخصی ندارد.

  • It's time for a career change.


    زمان تغییر شغل فرا رسیده است.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • amusement


    تفریحی

  • avocation


    دعوت


  • سرگرمی

  • recreation


    سرگرم کننده

  • pastime


    تسلیم شدن

  • hobby


    بیکاری

  • fun


    علاقه جانبی

  • surrender


    عدم فعالیت

  • unemployment


    بیکاری، تنبلی


  • وظیفه

  • inactivity


    باز بودن

  • idleness


    سوء استفاده


  • کم کاری

  • openness


    ساکت

  • misuse


    سکوت

  • underemployment


    تعمیم انگلستان


  • سخن، گفتار


  • تعمیم ایالات متحده

  • generalisationUK


    ورزش


  • تسکین

  • generalizationUS


    اوقات فراغت


  • لذت


  • لذت بردن

  • leisure


    وسواس


  • علاقه

  • enjoyment


    اشتیاق

  • obsession


    آرامش


  • اسب سرگرمی

  • enthusiasm


  • relaxation


  • hobbyhorse


لغت پیشنهادی

recast

لغت پیشنهادی

slip

لغت پیشنهادی

fundraising