quality

base info - اطلاعات اولیه

quality - کیفیت

noun - اسم

/ˈkwɑːləti/

UK :

/ˈkwɒləti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [quality] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Improving the quality of care for nursing home residents is a priority.


    بهبود کیفیت مراقبت برای ساکنین خانه سالمندان در اولویت است.

  • When costs are cut product quality suffers.


    وقتی هزینه ها کاهش می یابد کیفیت محصول آسیب می بیند.

  • The soil here is of poor quality.


    خاک اینجا بی کیفیت است.

  • The food is fresh and of good quality.


    غذا تازه و با کیفیت است.

  • His goal was of top quality.


    هدف او با کیفیت بالا بود.

  • goods of a high quality


    کالایی با کیفیت بالا

  • high-quality goods


    کالاهای با کیفیت بالا


  • کاهش کیفیت آب

  • We have seen a marked improvement in the quality of service provided.


    ما شاهد بهبود قابل توجهی در کیفیت خدمات ارائه شده بوده ایم.


  • هدف ما ارائه کیفیت با قیمت مناسب است.

  • They need to decrease costs while maintaining quality.


    آنها باید هزینه ها را با حفظ کیفیت کاهش دهند.


  • نویسندگان با کیفیت معاصر

  • Get it right even if it takes time; it's quality not quantity that matters.


    آن را درست انجام دهید، حتی اگر زمان بر باشد. کیفیت مهم است نه کمیت

  • personal qualities such as honesty and generosity


    ویژگی های شخصی مانند صداقت و سخاوت

  • to have leadership qualities


    داشتن ویژگی های رهبری

  • She has all the qualities of a good teacher.


    او تمام ویژگی های یک معلم خوب را دارد.

  • It's hard to find people with the right qualities for the job.


    پیدا کردن افرادی با ویژگی های مناسب برای این کار سخت است.

  • He has a lot of good qualities.


    او ویژگی های خوب زیادی دارد.


  • کیفیت خاص نور و سایه در نقاشی های او

  • His voice has a rich melodic quality.


    صدای او کیفیتی غنی و ملودیک دارد.

  • The technique is used to enhance the quality of photographs.


    این تکنیک برای افزایش کیفیت عکس ها استفاده می شود.

  • Budget cuts are affecting the quality of education for some students.


    کاهش بودجه بر کیفیت آموزش برخی از دانش آموزان تأثیر می گذارد.

  • All our cakes are made with top quality ingredients.


    همه کیک های ما با مواد اولیه مرغوب درست می شوند.

  • Use the highest quality ingredients you can find.


    از با کیفیت ترین موادی که می توانید پیدا کنید استفاده کنید.

  • The photos are of variable quality.


    کیفیت عکس ها متغیر است.

  • Most of the goods on offer are of very poor quality.


    اکثر کالاهای ارائه شده کیفیت بسیار پایینی دارند.

  • We offer unbeatable performance and quality in all our products.


    ما عملکرد و کیفیت بی نظیری را در تمام محصولات خود ارائه می دهیم.

  • How can we increase production without sacrificing quality?


    چگونه می توانیم تولید را بدون از دست دادن کیفیت افزایش دهیم؟

  • He showed great energy and leadership qualities.


    او انرژی و ویژگی های رهبری عالی را نشان داد.

  • I found him thoroughly unpleasant, with no redeeming qualities whatsoever.


    من او را کاملاً ناخوشایند دیدم، بدون هیچ ویژگی بازخرید کننده.

  • The ancient city of Assisi has a wonderful magical quality.


    شهر باستانی آسیسی کیفیت جادویی فوق العاده ای دارد.

synonyms - مترادف

  • صفت


  • شخصیت


  • مشخصه


  • ویژگی


  • جنبه

  • essence


    ذات


  • تقوا


  • طبیعت


  • نشان

  • badge


    وضعیت


  • انگ

  • facet


    خاص بودن

  • hallmark


    علامت

  • idiosyncrasy


    نقطه


  • عجیب و غریب


  • سمت

  • quirk


    مهر


  • خط

  • stamp


    علامت تجاری

  • streak


    نسبت دادن

  • trademark


    افسون

  • trait


    تشخیص

  • attribution


    تفاوت

  • charm


    اثر انگشت

  • diagnostic


    رحمت

  • differentia


    نشانه

  • eccentricity


  • emblem


  • fingerprint


  • grace



antonyms - متضاد
  • stigma


    ننگ

  • shame


    شرم

  • humiliation


    حقارت

  • scar


    جای زخم

  • stain


    لکه دار کردن

  • odium


    اودیوم

  • reproach


    سرزنش

  • besmirchment


    تحقیر


  • علامت سیاه

  • disgrace


    رسوایی

  • dishonorUS


    بی ناموسی آمریکا

  • dishonourUK


    dishonourUK


  • صورت گم شده


  • علامت

  • onus


    مسئولیت

  • slur


    توهین

  • taint


لغت پیشنهادی

managements

لغت پیشنهادی

begs

لغت پیشنهادی

AAA