drug

base info - اطلاعات اولیه

drug - دارو

noun - اسم

/drʌɡ/

UK :

/drʌɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [drug] در گوگل
description - توضیح
  • an illegal substance such as marijuana or cocaine, which some people take in order to feel happy relaxed, or excited


    یک ماده غیرقانونی مانند ماری جوانا یا کوکائین که برخی افراد برای احساس شادی، آرامش یا هیجان مصرف می کنند.

  • a medicine or a substance for making medicines


    یک دارو یا ماده ای برای ساخت داروها


  • ماده ای که گاهی اوقات افرادی که ورزش می کنند به طور غیرقانونی برای بهبود عملکرد خود مصرف می کنند


  • ماده ای مانند تنباکو، قهوه یا الکل که باعث می شود شما بیشتر و بیشتر از آن بخواهید


  • دادن دارو به شخص یا حیوان، مخصوصاً برای اینکه احساس خستگی کند یا بخوابد، یا اینکه در مسابقه عملکرد خوبی داشته باشد.


  • قرار دادن مواد مخدر در غذا یا نوشیدنی شخصی به منظور ایجاد احساس خستگی یا خوابیدن

  • a medicine or substance for making medicines


    دارو یا ماده ای برای ساخت داروها


  • یک ماده غیرقانونی که مردم برای ایجاد احساس شادی یا هیجان مصرف می کنند

  • any natural or artificially made chemical that is used as a medicine


    هر ماده شیمیایی طبیعی یا مصنوعی که به عنوان دارو استفاده می شود

  • any natural or artificially made chemical that is taken for pleasure to improve someone's performance of an activity or because a person cannot stop using it


    هر ماده شیمیایی طبیعی یا مصنوعی که برای لذت بردن، بهبود عملکرد یک فرد در یک فعالیت یا به این دلیل که فرد نمی تواند استفاده از آن را متوقف کند مصرف می شود.

  • any activity that you cannot stop doing


    هر فعالیتی که نمی توانید انجامش دهید


  • دادن ماده شیمیایی به شخص یا حیوانی که باعث از دست دادن احساس یا بیهوش شدن او شود


  • هر ماده شیمیایی که به عنوان دارو استفاده می شود


  • یک ماده شیمیایی یا ماده دیگری که به طور غیرقانونی استفاده می شود، گاهی اوقات برای بهبود عملکرد در یک فعالیت یا به دلیل اینکه فرد نمی تواند استفاده از آن را متوقف کند


  • دادن ماده شیمیایی به شخص یا حیوان که باعث از دست دادن احساس یا حالت بیهوشی می شود

  • a natural or artificially made substance that is used as a medicine


    یک ماده طبیعی یا مصنوعی که به عنوان دارو استفاده می شود

  • a natural or artificially made substance especially one that is illegal which is taken for pleasure to improve performance in an activity or because someone is addicted (= cannot stop taking it)


    یک ماده طبیعی یا مصنوعی، به ویژه آن که غیرقانونی است، که برای لذت بردن، بهبود عملکرد در یک فعالیت، یا به دلیل اعتیاد شخصی (= نمی تواند مصرف آن را متوقف کند) مصرف می شود.

  • D.W. had come in over ocean and flown low as a drug smuggler over what might as well be called treetops.


    D.W. وارد اقیانوس شده بود و به عنوان یک قاچاقچی مواد مخدر بر فراز جایی که می توان آن را بالای درختان نامید.

  • Alcohol and drug misusers may fear approaching statutory agencies for help especially if they are parents.


    سوء مصرف کنندگان الکل و مواد مخدر ممکن است از مراجعه به آژانس های قانونی برای کمک بترسند، به خصوص اگر والدینشان باشند.

  • The agency's efforts to reduce the flow of illegal drugs into the United States has largely failed.


    تلاش های آژانس برای کاهش جریان مواد مخدر غیرقانونی به ایالات متحده تا حد زیادی شکست خورده است.

  • Conclusions - Seroconversion to HIV-1 among intravenous drug misusers is associated with bacterial pneumonia.


    نتیجه‌گیری - تبدیل سرمی به HIV-1 در بین سوءمصرف‌کنندگان داروهای داخل وریدی با پنومونی باکتریایی مرتبط است.

  • The New Jersey drug maker will begin marketing its new anti-balding medication in April.


    داروساز نیوجرسی بازاریابی داروی جدید ضد طاسی خود را در ماه آوریل آغاز خواهد کرد.

  • Back then because of drugs, I lost everything I had.


    آن موقع به خاطر مواد مخدر هر چه داشتم از دست دادم.


  • کمپین جدیدی برای هشدار به نوجوانان در مورد خطر مواد مخدر

  • The organization tries to deal with the widespread problems of drug addiction and alcoholism.


    این سازمان تلاش می کند تا با مشکلات گسترده اعتیاد به مواد مخدر و اعتیاد به الکل مقابله کند.

  • Morphine is a very powerful drug.


    مورفین یک داروی بسیار قوی است.

  • Despite being a rich drug dealer he never misses a class.


    او با وجود اینکه یک فروشنده مواد مخدر ثروتمند است، هرگز کلاسی را از دست نمی دهد.

  • Thompson was arrested for selling drugs in the fall of 1992.


    تامپسون به دلیل فروش مواد مخدر در پاییز 1992 دستگیر شد.

  • Four teenagers were arrested for selling drugs.


    چهار نوجوان به جرم فروش مواد مخدر دستگیر شدند.

  • Seven out of ten teenagers said they had tried soft drugs.


    از هر ده نوجوان هفت نفر گفتند که مواد مخدر را امتحان کرده اند.

  • One of the early ones was dinitrophenol, the first synthetic drug used for weight reduction.


    یکی از داروهای اولیه دی تروفنول بود، اولین داروی مصنوعی که برای کاهش وزن استفاده شد.

example - مثال
  • He does not smoke or take drugs.


    سیگار نمی کشد و مواد مخدر مصرف نمی کند.

  • to use/abuse drugs


    برای استفاده/سوء مصرف مواد مخدر

  • I don't do drugs (= use them).


    من مواد مخدر نمی کنم (= استفاده می کنم).

  • to smuggle/supply/sell drugs


    برای قاچاق/تامین/فروش مواد مخدر

  • He was charged with possessing drugs.


    او به حمل مواد مخدر متهم شد.

  • illegal/illicit drugs


    داروهای غیرقانونی/غیر قانونی

  • She looked like she was on drugs (= had taken drugs).


    به نظر می رسید که او مواد مخدر مصرف کرده بود (= مواد مصرف کرده بود).

  • I found out he was on drugs (= took them regularly).


    من متوجه شدم که او مواد مخدر مصرف می کند (= آنها را به طور منظم مصرف می کرد).

  • a drug dealer/trafficker/smuggler


    یک فروشنده مواد مخدر / قاچاقچی / قاچاقچی

  • drug use/abuse


    مصرف/سوء مصرف مواد مخدر

  • She was a drug addict.


    او یک معتاد به مواد مخدر بود.

  • The actor struggled with drug addiction.


    این بازیگر با اعتیاد به مواد مخدر دست و پنجه نرم می کرد.

  • to prescribe/administer a drug


    برای تجویز/تجویز دارو

  • a prescription drug (= one that must be prescribed by a doctor)


    داروی تجویزی (= دارویی که باید توسط پزشک تجویز شود)

  • anti-inflammatory/antiviral/painkilling drugs


    داروهای ضد التهاب / ضد ویروسی / ضد درد


  • داروی جدید سرطان


  • یک شرکت بزرگ دارویی

  • He's taking drugs for depression.


    او برای افسردگی دارو مصرف می کند.

  • I never smoke drink or use drugs.


    من هرگز سیگار نمی کشم، مشروب نمی خوریم و مواد مخدر مصرف نمی کنم.

  • The movie depicts sex drinking and drug use.


    این فیلم رابطه جنسی، مشروبات الکلی و مصرف مواد مخدر را به تصویر می کشد.

  • There was a huge growth in the export of illicit drugs.


    رشد زیادی در صادرات داروهای غیرقانونی وجود داشت.

  • He is accused of supplying the drug that killed the teenager.


    او متهم به تهیه مواد مخدری است که باعث کشته شدن نوجوان شده است.

  • It was obvious from his arm he had been injecting drugs.


    از بازویش مشخص بود که در حال تزریق مواد مخدر بوده است.

  • It was many years since he had used cocaine or any other hard drug.


    سال ها از مصرف کوکائین یا هر ماده مخدر سخت دیگری می گذشت.

  • He was the only member of the band who never got into hard drugs.


    او تنها عضو گروه بود که هرگز وارد مواد مخدر نشد.

  • She became a heavy drug user.


    او یک مصرف کننده مواد مخدر سنگین شد.

  • He was a petty thief and drug dealer.


    او یک دزد خرده پا و فروشنده مواد مخدر بود.

  • Drug traffickers are getting across the border.


    قاچاقچیان مواد مخدر از مرز عبور می کنند.

  • He was murdered by a drugs cartel.


    او توسط یک کارتل مواد مخدر به قتل رسید.

  • a criminal with connections to the drug trade


    جنایتکاری که با تجارت مواد مخدر ارتباط دارد

  • This property was all bought with drug money.


    این ملک همه با پول مواد مخدر خریداری شده است.

synonyms - مترادف

  • دارو


  • درمان

  • remedy


    خاص

  • cure


    فیزیک

  • medicament


    دارویی


  • نوش دارو

  • physic


    پادزهر

  • medicinal


    اکسیر

  • panacea


    مقوی

  • antidote


    nostrum

  • pharmaceutical


    معجون

  • elixir


    نسخه

  • pharmaceutic


    قرص

  • tonic


    بیولوژیکی

  • nostrum


    آرام بخش

  • potion


    افسرده


  • ذات

  • pill


    مواد افیونی

  • biologic


    سم

  • sedative


    مسکن

  • depressant


    درمان همه

  • essence


    گلوله جادویی

  • opiate


    داروی پزشکی

  • poison


    رفتار

  • painkiller


    داروسازی

  • cure-all


    تسکین دهنده

  • magic bullet




  • pharmacon


  • placebo


antonyms - متضاد

  • بیماری

  • poison


    سم

  • toxin


    زهر

  • venom


    سمی

  • toxicant


    رگ

  • venin


    ماده سمی

  • toxic substance


لغت پیشنهادی

accretion

لغت پیشنهادی

assembling

لغت پیشنهادی

failing