adjusted

base info - اطلاعات اولیه

adjusted - تنظیم شده

N/A - N/A

əˈdʒʌst

UK :

əˈdʒʌst

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [adjusted] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • اگر صندلی خیلی بلند است، می توانید آن را متناسب با خود تنظیم کنید.

  • As a teacher you have to adjust your methods to suit the needs of slower children.


    به عنوان یک معلم باید روش های خود را مطابق با نیازهای کودکان کندتر تنظیم کنید.

  • She adjusted her skirt, took a deep breath and walked into the room.


    دامنش را مرتب کرد، نفس عمیقی کشید و به داخل اتاق رفت.

  • I can't adjust to living on my own.


    من نمی توانم خودم را با زندگی خودم وفق دهم.

  • Her eyes slowly adjusted to the dark.


    چشمانش کم کم به تاریکی عادت کردند.

  • The lifestyle is so very different - it takes a while to adjust.


    سبک زندگی بسیار متفاوت است - تنظیم کردن آن مدتی طول می کشد.

synonyms - مترادف
  • changed


    تغییر کرد

  • altered


    تغییر یافته است

  • modified


    اصلاح شده

  • amended


    اصلاح شد

  • edited


    ویرایش شده

  • moldedUS


    moldedUS

  • redesigned


    دوباره طراحی شده است

  • revamped


    تجدید نظر شده است

  • revised


    دوباره کار کرد

  • reworked


    دوباره ساخته شده است

  • rewrought


    سازگار

  • adapted


    مدوله شده

  • modulated


    بازسازی شده

  • refashioned


    خنثی شده

  • tempered


    بهینه سازی شده است

  • tweaked


    ساخته شده بیش از

  • made over


    تعدیل شد

  • moderated


    شکل گرفته است

  • morphed


    بازسازی شده است

  • reconstructed


    دوباره انجام داد

  • redid


    بازسازی شد

  • regenerated


    remodeledUS

  • remade


    بازسازی شده انگلستان

  • remodeledUS


    remouldedUK

  • remodelledUK


    سازماندهی مجدد ایالات متحده

  • remouldedUK


    دوباره ابزار شد

  • renovated


    متناوب

  • reorganizedUS


  • restyled


  • retooled


  • alternated


antonyms - متضاد
  • unchanged


    بدون تغییر

  • unqualified


    فاقد صلاحیت


  • ادامه داد

  • held


    برگزار شد

  • kept


    نگهداری می شود

  • maintained


    نگهداری

  • preserved


    حفظ شده است

  • retained


    حفظ شد

  • sustained


    پایدار

لغت پیشنهادی

foster

لغت پیشنهادی

persecuted

لغت پیشنهادی

finnish