apart
apart - جدا از هم
adverb - قید
UK :
US :
اگر چیزها از هم دور باشند، به هم نزدیک نیستند یا همدیگر را لمس نمی کنند
اگر چیزی از هم جدا شود، یا شما آن را جدا کنید، به قطعات مختلفی تقسیم می شود
اگر چیزها را جدا نگه دارید، آنها را از یکدیگر جدا نگه می دارید
if things are a particular time apart they do not happen at the same time but have that much time between them
اگر چیزها با زمان خاصی از هم فاصله داشته باشند، در یک زمان اتفاق نمیافتند، اما بین آنها زمان زیادی وجود دارد
if people are apart they are not together in the same place or not having a relationship with each other
اگر افراد از هم دور باشند، در یک مکان با هم نیستند یا با یکدیگر رابطه ندارند
با فاصله یا زمان از هم جدا می شوند
into smaller pieces
به قطعات کوچکتر
جز برای یا عدم در نظر گرفتن
living or staying in a different place from the person that you are married to or have a close relationship with
زندگی یا اقامت در مکانی متفاوت از فردی که با او ازدواج کرده اید یا با او رابطه نزدیک دارید
با فاصله از هم جدا شده اند
(به ویژه ماشین) Apart همچنین می تواند به معنای جدا شدن به قطعات آن باشد
Apart همچنین می تواند به معنای جدا شدن در زمان باشد
این دو شهر پانزده مایل از هم فاصله دارند.
وقتی از هم دوریم متنفرم
از زمان پیدایش جهان، کهکشان ها به تدریج از هم دورتر شده اند.
روی چوب اسکی بایستید و پاهای خود را کاملا از هم باز کنید.
بذرها باید با فاصله چند اینچ از هم کاشته شوند.
فاصله این دو شهر کمتر از 30 کیلومتر است.
پلیس باید دو دسته از طرفداران رقیب را از هم دور نگه می داشت.
جو و سم تصمیم گرفتند برای مدتی جدا از هم زندگی کنند.
چند قدمی از هم ایستاده بودیم.
هلن متوجه پسر کوچکی شد که جدا از بقیه گروه ایستاده بود.
این دو خانه 500 متر از هم فاصله داشتند.
تولد آنها تنها سه روز با یکدیگر فاصله دارد.
دو طرف در مذاکرات هنوز فاصله زیادی با هم دارند (= تا رسیدن به توافق فاصله دارند).
ما الان جدا از هم زندگی می کنیم
در طول سالها، من و رزی از هم دور شده بودیم.
او خودش را از دیگران جدا نگه می دارد.
من نمی توانم دوقلوها را از هم جدا کنم (= تفاوت بین آنها را ببینید).
همه چیز در دستان من از هم پاشید.
وقتی همسرش فوت کرد، دنیایش از هم پاشید.
ظرف چند دقیقه کشتی شروع به شکستن کرد.
مجبور شدیم موتور را از هم جدا کنیم.
جدا از ویکتوریا، هیچ یک از آنها برای این کار مناسب به نظر نمی رسد.
دوستان خودش قطبی جدا از او بودند.
از نظر خلق و خو، او و خواهرش قطبی از هم هستند.
اگرچه آنها دوقلو هستند، اما در نگرش خود به زندگی جهان متفاوت هستند.
کشورها با جنگ از هم پاشیدند
سگ یک بالشتک را تکه تکه کرده بود.
سگ های شکاری روی روباه افتادند و آن را پاره کردند.
اگر بخواهی توله اش را از او دور کنی، تو را تکه تکه خواهد کرد.
بایستید و پاهای خود را از هم باز کنید.
فاصله بلندگوها چقدر باید باشد؟
از ما خواسته شد در دو صف با فاصله سه متر از هم بایستیم.
دو صف بچه ها به آرامی از هم دور شدند.
گاراژ، به اندازه کافی بزرگ برای دو ماشین، جدا از (= به) خانه جدا شده است.
من تفاوت سنی مارک و برادرش را فراموش می کنم - آنها دو یا سه سال از هم فاصله دارند.
ژاکت من آنقدر کهنه شده است که از بین می رود.
موتور را از هم جدا کردم (= تکه تکه کردم) تا ببینم چگونه کار می کند.
He works until nine o'clock every evening and that's quite apart from the work he does over the weekend.
او هر شب تا ساعت نه شب کار می کند و این کاملاً جدا از کاری است که در آخر هفته انجام می دهد.
وقتی دور از هم هستید به شدت به تلفن تکیه می کنید.
بایستید و پاها را از هم باز کنید و از کمر خم شوید.
بلندگوهای استریویم را چقدر باید از هم دور کنم؟
تنها
independently
به طور مستقل
separately
بصورت جداگانه
دور
individually
به طور جداگانه
singly
به تنهایی
isolated
جدا شده
گذشته از
غیر صمیمی
disassociated
جدا شده است
disconnected
قطع شده
afar
منحصرا
exclusively
مستثنی شده است
excluded
متمایز
aloof
آزادانه
مستقل
freely
خاص
توسط خود
توسط خودتان
by oneself
به خودی خود
به یک طرف
قطع کردن
به خودت
به کنار
گرگ تنها
بیرون روی اندام
lone wolf
به خودش
صرفا
جدا از هم
solely
separated