formula
formula - فرمول
noun - اسم
UK :
US :
a method or set of principles that you use to solve a problem or to make sure that something is successful
روش یا مجموعه ای از اصولی که برای حل یک مشکل یا اطمینان از موفقیت آمیز بودن چیزی استفاده می کنید
مجموعه ای از اعداد یا حروف که بیانگر یک قانون ریاضی یا علمی است
a list of the substances used to make a medicine fuel drink etc showing the amounts of each substance that should be used
فهرستی از موادی که برای ساختن دارو، سوخت، نوشیدنی و غیره استفاده میشوند، نشاندهنده مقدار هر مادهای که باید استفاده شود.
نوعی غذای مایع برای نوزادان که شبیه شیر مادر است
یک سری کلمات ثابت و آشنا که بی معنی یا غیر صادقانه به نظر می رسد
یک روش ثابت برای انجام کاری که می تواند بارها با موفقیت استفاده شود
فهرستی از مواد مورد استفاده برای ساختن دارو، غذا یا نوشیدنی
روشی استاندارد یا پذیرفته شده برای انجام یا ساختن چیزی
یک قانون ریاضی که در مجموعه ای از اعداد و حروف بیان می شود
a series of letters and symbols that show what substances make up a particular chemical element or compound
مجموعه ای از حروف و نمادها که نشان می دهد چه موادی یک عنصر یا ترکیب شیمیایی خاص را تشکیل می دهند
نوعی شیر که می توان به جای شیر مادر به نوزاد داد
قطعات شیمیایی دقیقی که یک مخلوط از آن تشکیل شده است
فرمولا یک مخلوط غذای مایع است که به جای شیر مادر به نوزادان داده می شود.
فرمول همچنین هر طرح یا روشی برای انجام خوب کاری است
A formula is an equation (= set of numbers and letters representing two equal amounts) that shows how one amount depends on one or more other amounts.
فرمول معادله ای است (= مجموعه ای از اعداد و حروف که دو مقدار مساوی را نشان می دهند) که نشان می دهد چگونه یک مقدار به یک یا چند مقدار دیگر بستگی دارد.
یک روش استاندارد یا پذیرفته شده برای انجام کاری
فهرستی از مواد مورد استفاده برای ساختن چیزی
فرمول 3،6، 9، برای دو قلع 7 اینچی کافی است.
این یک فرمول برای فاجعه بود.
The second factor accounting for the regional and central city-suburban shifts was the character of the entitlement formula.
دومین عاملی که برای جابجاییهای منطقهای و مرکزی شهر-حومه شهر به حساب میآید، ویژگی فرمول استحقاق بود.
اولین بار در اواخر قرن نوزدهم مورد بررسی قرار گرفت و تا سال 1932 فرمول آن استنباط شد.
فرمول قدیمی که انگیزه آموزش یا سرگرم کردن را متمایز میکند، هیچ خدمتی ندارد.
Coca-Cola's patented formula
فرمول ثبت اختراع کوکاکولا
حرکت اتحادیهها مسائل اصلی حقوق پایه و فرمول پرداخت را بدون تغییر باقی میگذارد.
طرح Juanita بر اساس فرمول اثبات شده سرمایه گذاری پول برای کسب درآمد است.
این فرمول اکثر املاح موجود در سرم معمولی را در نظر می گیرد.
سخنرانی توبین پر از فرمول ها و کلیشه های معمول بود.
این فرمول برای محاسبه مساحت دایره استفاده می شود.
CO فرمول مونوکسید کربن است.
آنها در تلاشند تا یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف در مناقشه ایجاد کنند.
همه بیماران بر اساس فرمول استاندارد مصاحبه شدند.
هیچ فرمول جادویی برای ازدواج کامل وجود ندارد.
ما فکر می کنیم که ممکن است به یک فرمول برنده دست پیدا کرده باشیم.
فرمول مخفی برای مخلوط کردن ویسکی
Formula One™ racing
مسابقات فرمول یک
فرمول های قانونی صحیح برای این نوع نامه چیست؟
وزیر مدام با همان فرمول های خسته بیرون می آید.
هر یک از رمان های او از همان فرمول موفق پیروی می کند.
فرمول موفقیت آنها چیست؟
دولت مجبور شد برای پوشاندن قضاوت نادرست خود، فرمولی برای حفظ چهره بیابد.
ما فرمول پودر لباسشویی را تغییر دادیم.
هیچ فرمول جادویی برای موفقیت وجود ندارد.
او فرمولی برای محاسبه مساحت مثلث ایجاد کرد.
ما مجبور بودیم فرمول های شیمیایی را در مدرسه یاد بگیریم، اما من فقط H2O را برای آب به یاد دارم.
این شرکت اعلام کرد که در حال تغییر فرمول نوشابه خود برای شیرین تر کردن آن است.
او گفت که فرمول موفقیت در تجارت، تمایل به ریسک کردن است.
تاندی یک فرمول ساده برای مکان یابی فروشگاه های خود داشت: آنها را در جایی که مشتریان هستند قرار دهید.
اتحادیه ها با تلاش دیگری برای لغو فرمول فعلی بازنشستگی مبارزه کردند.
The combination of convenience stores and online shops has proven to be a winning formula for the company.
ترکیبی از فروشگاه های رفاه و فروشگاه های آنلاین ثابت کرده است که فرمول برنده ای برای این شرکت است.
می ترسم هیچ فرمول جادویی وجود نداشته باشد.
این فرمول عمدتاً از شکر تشکیل شده است.
theorem
قضیه
equation
معادله
تئوری
formulation
فرمولاسیون
rules
قوانین
specifications
مشخصات فنی
dictum
دستور
سازوکار
اصل
قانون
axiom
کسر
deduction
فرضیه
لم
فرض
lemma
بیانیه
postulate
پایان نامه
principium
پیشنهاد
proposition
اساسی
حدس
thesis
دکترین
باور
پیش فرض
حدس و گمان
conjecture
doctrine
premise
supposition
postulation
presupposition
surmise
deviation
انحراف
departure
عزیمت، خروج
digression
تغییر دادن
تغییر مکان
بی نظمی
irregularity
واگرایی
divergence
تغییر
سرگردان
detour
منحرف
deflection
تازگی
straying
تفاوت
aberration
ناهنجاری
veering
استثنا
novelty
عجیب و غریب
anomaly
abnormality
oddity
diversion
divagation