formula

base info - اطلاعات اولیه

formula - فرمول

noun - اسم

/ˈfɔːrmjələ/

UK :

/ˈfɔːmjələ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [formula] در گوگل
description - توضیح

  • روش یا مجموعه ای از اصولی که برای حل یک مشکل یا اطمینان از موفقیت آمیز بودن چیزی استفاده می کنید

  • a series of numbers or letters that represent a mathematical or scientific rule


    مجموعه ای از اعداد یا حروف که بیانگر یک قانون ریاضی یا علمی است


  • فهرستی از موادی که برای ساختن دارو، سوخت، نوشیدنی و غیره استفاده می‌شوند، نشان‌دهنده مقدار هر ماده‌ای که باید استفاده شود.

  • a type of liquid food for babies that is similar to a woman’s breast milk


    نوعی غذای مایع برای نوزادان که شبیه شیر مادر است

  • a fixed and familiar series of words that seems meaningless or insincere


    یک سری کلمات ثابت و آشنا که بی معنی یا غیر صادقانه به نظر می رسد


  • یک روش ثابت برای انجام کاری که می تواند بارها با موفقیت استفاده شود

  • a list of the substances used to make a drug food or drink


    فهرستی از مواد مورد استفاده برای ساختن دارو، غذا یا نوشیدنی

  • a standard or accepted way of doing or making something


    روشی استاندارد یا پذیرفته شده برای انجام یا ساختن چیزی

  • a mathematical rule expressed in a set of numbers and letters


    یک قانون ریاضی که در مجموعه ای از اعداد و حروف بیان می شود

  • a series of letters and symbols that show what substances make up a particular chemical element or compound


    مجموعه ای از حروف و نمادها که نشان می دهد چه موادی یک عنصر یا ترکیب شیمیایی خاص را تشکیل می دهند


  • نوعی شیر که می توان به جای شیر مادر به نوزاد داد

  • the exact chemical parts that a mixture consists of


    قطعات شیمیایی دقیقی که یک مخلوط از آن تشکیل شده است

  • Formula is a liquid food mixture that is fed to babies instead of mother’s milk.


    فرمولا یک مخلوط غذای مایع است که به جای شیر مادر به نوزادان داده می شود.


  • فرمول همچنین هر طرح یا روشی برای انجام خوب کاری است

  • A formula is an equation (= set of numbers and letters representing two equal amounts) that shows how one amount depends on one or more other amounts.


    فرمول معادله ای است (= مجموعه ای از اعداد و حروف که دو مقدار مساوی را نشان می دهند) که نشان می دهد چگونه یک مقدار به یک یا چند مقدار دیگر بستگی دارد.

  • a standard or accepted way of doing something


    یک روش استاندارد یا پذیرفته شده برای انجام کاری

  • a list of the substances used to make something


    فهرستی از مواد مورد استفاده برای ساختن چیزی

  • The 3,6, 9, formula makes enough for two 7-inch tins.


    فرمول 3،6، 9، برای دو قلع 7 اینچی کافی است.

  • It was a formula for catastrophe.


    این یک فرمول برای فاجعه بود.

  • The second factor accounting for the regional and central city-suburban shifts was the character of the entitlement formula.


    دومین عاملی که برای جابجایی‌های منطقه‌ای و مرکزی شهر-حومه شهر به حساب می‌آید، ویژگی فرمول استحقاق بود.

  • It was first investigated in the late nineteenth century and by 1932 its formula had been deduced.


    اولین بار در اواخر قرن نوزدهم مورد بررسی قرار گرفت و تا سال 1932 فرمول آن استنباط شد.

  • The old formula distinguishing the motive to instruct or to amuse is of no service.


    فرمول قدیمی که انگیزه آموزش یا سرگرم کردن را متمایز می‌کند، هیچ خدمتی ندارد.

  • Coca-Cola's patented formula


    فرمول ثبت اختراع کوکاکولا

  • The unions' move leaves unchanged the central issues of basic pay and a pay formula.


    حرکت اتحادیه‌ها مسائل اصلی حقوق پایه و فرمول پرداخت را بدون تغییر باقی می‌گذارد.

  • Juanita's plan is based on the proven formula of investing money to make money.


    طرح Juanita بر اساس فرمول اثبات شده سرمایه گذاری پول برای کسب درآمد است.


  • این فرمول اکثر املاح موجود در سرم معمولی را در نظر می گیرد.

  • Tobin's speech was full of the usual formulas and clichés.


    سخنرانی توبین پر از فرمول ها و کلیشه های معمول بود.

example - مثال

  • این فرمول برای محاسبه مساحت دایره استفاده می شود.

  • CO is the formula for carbon monoxide.


    CO فرمول مونوکسید کربن است.

  • They're trying to work out a peace formula acceptable to both sides in the dispute.


    آنها در تلاشند تا یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف در مناقشه ایجاد کنند.

  • All the patients were interviewed according to a standard formula.


    همه بیماران بر اساس فرمول استاندارد مصاحبه شدند.

  • There's no magic formula for a perfect marriage.


    هیچ فرمول جادویی برای ازدواج کامل وجود ندارد.

  • We think we might have hit on a winning formula.


    ما فکر می کنیم که ممکن است به یک فرمول برنده دست پیدا کرده باشیم.

  • the secret formula for the blending of the whisky


    فرمول مخفی برای مخلوط کردن ویسکی

  • Formula One™ racing


    مسابقات فرمول یک

  • What are the correct legal formulae for this kind of letter?


    فرمول های قانونی صحیح برای این نوع نامه چیست؟

  • The minister keeps coming out with the same tired formulas.


    وزیر مدام با همان فرمول های خسته بیرون می آید.

  • Each of his novels follows the same successful formula.


    هر یک از رمان های او از همان فرمول موفق پیروی می کند.

  • What is their formula for success?


    فرمول موفقیت آنها چیست؟

  • The government was forced to find a face-saving formula to cover its misjudgement.


    دولت مجبور شد برای پوشاندن قضاوت نادرست خود، فرمولی برای حفظ چهره بیابد.

  • We have changed the formula of the washing powder.


    ما فرمول پودر لباسشویی را تغییر دادیم.

  • There's no magic formula for success.


    هیچ فرمول جادویی برای موفقیت وجود ندارد.

  • He developed a formula for calculating the area of a triangle.


    او فرمولی برای محاسبه مساحت مثلث ایجاد کرد.

  • We had to learn chemical formulas at school but I can only remember H2O for water.


    ما مجبور بودیم فرمول های شیمیایی را در مدرسه یاد بگیریم، اما من فقط H2O را برای آب به یاد دارم.

  • The company announced that it was changing its soft-drink formula to make it sweeter.


    این شرکت اعلام کرد که در حال تغییر فرمول نوشابه خود برای شیرین تر کردن آن است.

  • The formula for success in business he said, is a willingness to take risks.


    او گفت که فرمول موفقیت در تجارت، تمایل به ریسک کردن است.

  • Tandy had a simple formula for locating his stores: Put them where the customers are.


    تاندی یک فرمول ساده برای مکان یابی فروشگاه های خود داشت: آنها را در جایی که مشتریان هستند قرار دهید.

  • The unions fought off another attempt to scrap the current pension formula.


    اتحادیه ها با تلاش دیگری برای لغو فرمول فعلی بازنشستگی مبارزه کردند.

  • The combination of convenience stores and online shops has proven to be a winning formula for the company.


    ترکیبی از فروشگاه های رفاه و فروشگاه های آنلاین ثابت کرده است که فرمول برنده ای برای این شرکت است.

  • I'm afraid there is no magic formula.


    می ترسم هیچ فرمول جادویی وجود نداشته باشد.

  • The formula consists largely of sugar.


    این فرمول عمدتاً از شکر تشکیل شده است.

synonyms - مترادف
  • theorem


    قضیه

  • equation


    معادله


  • تئوری

  • formulation


    فرمولاسیون

  • rules


    قوانین

  • specifications


    مشخصات فنی

  • dictum


    دستور


  • سازوکار


  • اصل


  • قانون

  • axiom


    کسر

  • deduction


    فرضیه


  • لم

  • law


    فرض

  • lemma


    بیانیه

  • postulate


    پایان نامه

  • principium


    پیشنهاد

  • proposition


    اساسی


  • حدس

  • thesis


    دکترین


  • باور


  • پیش فرض


  • حدس و گمان

  • conjecture


  • doctrine



  • premise


  • supposition


  • postulation


  • presupposition


  • surmise


antonyms - متضاد
  • deviation


    انحراف

  • departure


    عزیمت، خروج

  • digression


    تغییر دادن


  • تغییر مکان


  • بی نظمی

  • irregularity


    واگرایی

  • divergence


    تغییر


  • سرگردان

  • detour


    منحرف

  • deflection


    تازگی

  • straying


    تفاوت

  • aberration


    ناهنجاری

  • veering


    استثنا

  • novelty


    عجیب و غریب


  • anomaly


  • abnormality



  • oddity


  • diversion


  • divagation


لغت پیشنهادی

near

لغت پیشنهادی

endowment

لغت پیشنهادی

occidental