swallows

base info - اطلاعات اولیه

swallows - قورت می دهد

N/A - N/A

ˈswɑː.loʊ

UK :

ˈswɒl.əʊ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swallows] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • My throat is so sore that it really hurts when I swallow.


    گلویم آنقدر درد می کند که وقتی قورت می دهم واقعا درد می کند.

  • He put a grape into his mouth and swallowed it whole.


    انگور را در دهانش گذاشت و آن را کامل قورت داد.

  • He swallowed hard and said, Dad I have something to tell you.


    آب دهانش را به سختی قورت داد و گفت: بابا من باید به شما چیزی بگویم.

  • An increasing amount of the countryside is being swallowed (up) by the town.


    مقدار فزاینده ای از حومه شهر در حال بلعیدن (بالا) است.

  • Many small businesses have been swallowed (up) by large companies.


    بسیاری از مشاغل کوچک توسط شرکت های بزرگ بلعیده شده اند.

  • Taxes have swallowed up nearly half of my pay increase.


    مالیات ها تقریباً نیمی از افزایش حقوق من را بلعیده است.

  • Not surprisingly this excuse was too much for them to swallow.


    جای تعجب نیست که این بهانه آنقدر زیاد بود که نمی توانستند آن را ببلعند.

  • He swallowed her story whole.


    داستان او را به طور کامل قورت داد.

  • She swallowed his sales pitch hook, line and sinker (= believed it completely).


    او قلاب، خط و سینک فروش او را بلعید (= کاملاً باور کرد).

  • She swallowed her disappointment, saying, That's OK it doesn't matter.


    او ناامیدی خود را قورت داد و گفت: اشکالی ندارد، مهم نیست.

  • He gave a swallow, then began speaking.


    پرستو داد و بعد شروع کرد به صحبت کردن.

  • I swallowed my anger and tried to be friendly.


    عصبانیتم را قورت دادم و سعی کردم دوستانه رفتار کنم.

  • He said he only wanted one swallow of milkbut it was a big one!


    او گفت که فقط یک پرستو شیر می‌خواهد - اما این یک قورت بزرگ بود!

  • The luxury brand swallowed over $3 billion in its first ten years of being taken over.


    این برند لوکس در ده سال اول تصاحب خود بیش از 3 میلیارد دلار بلعیده است.

  • High house prices mean that a much larger percentage of a family's income is now being swallowed up by the mortgage.


    قیمت بالای خانه به این معنی است که درصد بسیار بیشتری از درآمد یک خانواده در حال حاضر توسط وام مسکن بلعیده می شود.

  • The small family firm was at risk of getting swallowed up by foreign competitors.


    این شرکت کوچک خانوادگی در معرض خطر بلعیده شدن توسط رقبای خارجی قرار داشت.

  • The MP expenses scandal revealed abuses that the taxpayer could not swallow.


    رسوایی هزینه های نمایندگان مجلس تخلفاتی را آشکار کرد که مالیات دهندگان نمی توانستند آن را ببلعند.

synonyms - مترادف
  • consumes


    مصرف شود

  • eats


    می خورد

  • devours


    می بلعد

  • downs


    سقوط

  • ingests


    پیچ و مهره

  • bolts


    قورت می دهد

  • gobbles


    جذب می کند

  • absorbs


    آب می خورد

  • gulps down


    هوور

  • hoovers


    تاب

  • swigs


    کنار می گذارد

  • assimilates


    تمسخر می کند

  • gobbles up


    سیلی ها

  • puts away


    کمربندها

  • scoffs


    چوگالوگ ها

  • swills


    تخریب می کند

  • belts


    اعزام می کند

  • chugalugs


    دفع می کند

  • destroys


    قطره می کند

  • dispatches


    غرق می کند

  • disposes


    جشن ها در

  • drops


    پایین می آید

  • eats up


    جوش می زند

  • engulfs


    استنشاق می کند

  • feasts on


    پرتاب می کند

  • gets down


    گرگ ها

  • gulps


  • ingurgitates


  • inhales


  • tosses


  • wolfs


antonyms - متضاد
  • challenges


    چالش ها

  • contests


    مسابقات

  • defies


    سرپیچی می کند

  • denounces


    محکوم می کند

  • opposes


    مخالفت می کند

  • confronts


    مقابله می کند

  • queries


    پرس و جوها

  • argues


    استدلال می کند

  • calls out


    صدا می زند

  • counters


    شمارنده ها

  • disputes


    اختلافات

  • questions


    سوالات

  • rebuts


    رد می کند

  • refutes


    تناقض دارد

  • contradicts


    مناظرات

  • debates


    پرس و جو در انگلستان

  • disproves


    نفی می کند

  • enquiresUK


    اشیاء به

  • negates


    می ایستد تا

  • objects to


    نبردها

  • stands up to


    تماس های مورد سوال

  • battles


    رو به پایین

  • calls in question


    دعوا می کند

  • faces down


    اعتراض می کند

  • fights


    inquiresUS

  • impugns


    بازجویی می کند

  • inquiresUS


    بررسی می کند

  • interrogates


    تست ها

  • investigates


  • litigates


  • tests


لغت پیشنهادی

methodological

لغت پیشنهادی

juncture

لغت پیشنهادی

alienating