swallows
swallows - قورت می دهد
N/A - N/A
UK :
US :
to cause food drink pills, etc. to move from your mouth into your stomach by using the muscles of your throat
با استفاده از ماهیچه های گلو باعث می شود غذا، نوشیدنی، قرص و غیره از دهان به معده شما حرکت کند.
to use the muscles of your throat as if moving something from your mouth into your stomach because you are nervous or frightened, or are about to say something
برای استفاده از ماهیچه های گلو، انگار چیزی را از دهان خود به معده خود حرکت دهید، زیرا عصبی یا ترسیده اید، یا می خواهید چیزی بگویید.
If something large swallows (up) another thing it makes it disappear or stop existing separately by making it part of itself
اگر چیزی بزرگ چیز دیگری را ببلعد، آن را ناپدید می کند یا با تبدیل کردن آن به بخشی از خود، وجودش را به طور جداگانه متوقف می کند.
استفاده یا برداشتن بخش بزرگی از چیز ارزشمند
پذیرش چیزی بدون سوال یا بدون ابراز مخالفت
چیزی را بیان یا نشان ندادن
an act of using the muscles of your throat or the amount of something you move into your stomach from your mouth by using the muscles of your throat
عمل استفاده از ماهیچه های گلو، یا مقدار چیزی که با استفاده از ماهیچه های گلو از دهان به معده منتقل می کنید.
a small bird with pointed wings and a tail with two points that flies quickly and catches insects to eat as it flies
پرنده ای کوچک با بال های نوک تیز و دم با دو نقطه که به سرعت پرواز می کند و هنگام پرواز حشرات را برای خوردن می گیرد.
to force food or liquid in your mouth to move into your stomach by use of the muscles of your throat
با استفاده از ماهیچه های گلو، غذا یا مایعی را در دهان مجبور کنید تا به معده شما منتقل شود
برای ابراز یا نشان دادن احساسات یا عواطف نیست
any of various types of small bird with pointed wings and a tail shaped like a fork, which flies quickly catching insects
هر یک از انواع مختلف پرنده کوچک با بال های نوک تیز و دمی به شکل چنگال که به سرعت پرواز می کند و حشرات را شکار می کند.
the act of forcing food or liquid in your mouth to move into your stomach or an amount taken into your stomach at one time
عمل وادار کردن غذا یا مایعات در دهان به سمت معده شما یا مقداری که در یک زمان وارد معده می شود
if an activity or process swallows or swallows up a lot of resources, it uses a lot of time money or people
اگر یک فعالیت یا فرآیند منابع زیادی را ببلعد یا ببلعد، از زمان، پول یا افراد زیادی استفاده می کند.
اگر شرکتی یک شرکت کوچکتر را ببلعد یا ببلعد، آن را می خرد و بخشی از تجارت خود می کند.
پذیرفتن چیزی بدون شک و تردید
گلویم آنقدر درد می کند که وقتی قورت می دهم واقعا درد می کند.
انگور را در دهانش گذاشت و آن را کامل قورت داد.
آب دهانش را به سختی قورت داد و گفت: بابا من باید به شما چیزی بگویم.
مقدار فزاینده ای از حومه شهر در حال بلعیدن (بالا) است.
بسیاری از مشاغل کوچک توسط شرکت های بزرگ بلعیده شده اند.
مالیات ها تقریباً نیمی از افزایش حقوق من را بلعیده است.
جای تعجب نیست که این بهانه آنقدر زیاد بود که نمی توانستند آن را ببلعند.
داستان او را به طور کامل قورت داد.
او قلاب، خط و سینک فروش او را بلعید (= کاملاً باور کرد).
او ناامیدی خود را قورت داد و گفت: اشکالی ندارد، مهم نیست.
پرستو داد و بعد شروع کرد به صحبت کردن.
عصبانیتم را قورت دادم و سعی کردم دوستانه رفتار کنم.
او گفت که فقط یک پرستو شیر میخواهد - اما این یک قورت بزرگ بود!
این برند لوکس در ده سال اول تصاحب خود بیش از 3 میلیارد دلار بلعیده است.
High house prices mean that a much larger percentage of a family's income is now being swallowed up by the mortgage.
قیمت بالای خانه به این معنی است که درصد بسیار بیشتری از درآمد یک خانواده در حال حاضر توسط وام مسکن بلعیده می شود.
این شرکت کوچک خانوادگی در معرض خطر بلعیده شدن توسط رقبای خارجی قرار داشت.
رسوایی هزینه های نمایندگان مجلس تخلفاتی را آشکار کرد که مالیات دهندگان نمی توانستند آن را ببلعند.
consumes
مصرف شود
eats
می خورد
devours
می بلعد
downs
سقوط
ingests
پیچ و مهره
bolts
قورت می دهد
gobbles
جذب می کند
absorbs
آب می خورد
gulps down
هوور
hoovers
تاب
swigs
کنار می گذارد
assimilates
تمسخر می کند
gobbles up
سیلی ها
puts away
کمربندها
scoffs
چوگالوگ ها
swills
تخریب می کند
belts
اعزام می کند
chugalugs
دفع می کند
destroys
قطره می کند
dispatches
غرق می کند
disposes
جشن ها در
drops
پایین می آید
eats up
جوش می زند
engulfs
استنشاق می کند
feasts on
پرتاب می کند
gets down
گرگ ها
gulps
ingurgitates
inhales
tosses
wolfs
challenges
چالش ها
contests
مسابقات
defies
سرپیچی می کند
denounces
محکوم می کند
opposes
مخالفت می کند
confronts
مقابله می کند
queries
پرس و جوها
argues
استدلال می کند
calls out
صدا می زند
counters
شمارنده ها
disputes
اختلافات
questions
سوالات
rebuts
رد می کند
refutes
تناقض دارد
contradicts
مناظرات
debates
پرس و جو در انگلستان
disproves
نفی می کند
enquiresUK
اشیاء به
negates
می ایستد تا
objects to
نبردها
تماس های مورد سوال
battles
رو به پایین
دعوا می کند
faces down
اعتراض می کند
fights
inquiresUS
impugns
بازجویی می کند
inquiresUS
بررسی می کند
interrogates
تست ها
investigates
litigates
tests