wave
wave - موج
noun - اسم
UK :
US :
خطی از آب برآمده که در سراسر سطح دریا حرکت می کند
افزایش ناگهانی در نوع خاصی از رفتار، فعالیت یا احساس
افزایش ناگهانی تعداد افراد یا چیزهایی که همزمان میرسند
شکلی که در آن برخی از انواع انرژی مانند نور و صدا حرکت می کنند
حرکتی که در آن بازوی خود را بالا می آورید و دست خود را از این طرف به سمت دیگر حرکت می دهید
احساس یا فعالیتی که بارها و بارها در یک سریال اتفاق می افتد
یک حلقه شل در موهای شما
an occasion when many people who are watching an event stand up move their arms up and down and sit down again one after another in a continuous movement that looks like a wave moving on the sea
موقعیتی که بسیاری از افرادی که در حال تماشای یک رویداد هستند می ایستند، بازوهای خود را بالا و پایین می برند و دوباره پشت سر هم می نشینند در یک حرکت مداوم که شبیه موجی است که روی دریا حرکت می کند.
بازوی خود را بالا بیاورید و دست خود را از این طرف به سمت دیگر حرکت دهید تا کسی متوجه شما شود
اگر چیزی را تکان می دهید، یا اگر تکان می دهد، از این طرف به سمت دیگر حرکت می کند
با تکان دادن دست خود در آن جهت به کسی نشان دهید که کدام سمت را باید طی کند
اگر مو موج می زند، یا اگر موج می زند، فرهای شل ایجاد می کند
زنی که عضو یک گروه داوطلب نیروی دریایی ایالات متحده است
to raise your hand and move it from side to side as a way of greeting someone telling someone to do something or adding emphasis to an expression
دست خود را بلند کنید و آن را از این طرف به طرف دیگر حرکت دهید تا به کسی سلام کنید، به کسی بگویید کاری انجام دهد، یا تاکیدی بر یک عبارت
برای انجام حرکتی با دست که به کسی می گوید در جهت خاصی حرکت کند
از این طرف به طرف دیگر حرکت کند یا چیزی را در حالی که در دست گرفته است به این شکل حرکت دهد
اگر مو موج می زند، کمی فر می شود
خط برآمده ای از آب که در سطح یک منطقه آب به ویژه دریا حرکت می کند
عمل بالا بردن دست و حرکت دادن آن از این طرف به آن طرف به عنوان روشی برای احوالپرسی و غیره.
a wave-like movement made by a crowd watching a sports game when everyone stands and lifts up their arms and then sits down again one after another
حرکتی موج مانند که توسط جمعیتی در حال تماشای یک بازی ورزشی انجام می شود، زمانی که همه می ایستند و دست های خود را بلند می کنند و سپس دوباره یکی پس از دیگری می نشینند.
الگویی که در آن برخی از انواع انرژی مانند صدا، نور و گرما پخش یا حمل می شوند
تعداد بیش از حد معمول رویدادهای مشابه، اغلب بد، که در یک دوره زمانی اتفاق می افتد
تعدادی رویداد از نوع خاصی که دوباره اتفاق میافتند یا پس از یک مکث تکرار میشوند
یک احساس شدید ناگهانی که با گسترش آن قوی تر می شود
یک سری انحنای خفیف در موهای یک فرد
to raise your hand and move it from side to side as a greeting, or to get someone's attention or give information
دست خود را بلند کنید و به عنوان سلام و احوالپرسی از این طرف به آن سو ببرید یا توجه کسی را جلب کنید یا اطلاعات بدهید
If you wave something or something waves, you move it from side to side while holding it in the hand or something else moves it in this way
اگر چیزی را تکان می دهید یا چیزی را تکان می دهید، در حالی که آن را در دست گرفته اید، آن را از این طرف به سمت دیگر حرکت می دهید، یا چیز دیگری آن را به این شکل حرکت می دهد.
حرکت افزایش یافته آب که در سراسر سطح می چرخد. از دریا
موج همچنین افزایش ناگهانی یک فعالیت یا قدرت یک وضعیت یا احساس است
the continuous, repeating pattern in which some types of energy such as sound light and heat are spread or carried
الگوی مداوم و تکرار شونده ای که در آن برخی از انواع انرژی مانند صدا، نور و گرما پخش یا حمل می شوند
a movement of your raised hand from side to side or up and down as a greeting or goodbye, or to get someone's attention or give information
حرکت دست بلند شده شما از این طرف به سمت دیگر یا بالا و پایین به عنوان سلام یا خداحافظی یا برای جلب توجه یا دادن اطلاعات
امواج عظیمی در ساحل در حال شکستن بودند.
موج سواران برای سوار شدن بر امواج به ساحل هجوم آوردند.
صدای ملایم امواج در هم می پیچند
باد امواج کوچکی روی حوض ایجاد کرد.
بچه ها در امواج بازی می کردند.
مرغ های دریایی روی امواج می پیچیدند.
electromagnetic/gravity/ultrasonic waves
امواج الکترومغناطیسی / جاذبه / امواج مافوق صوت
او با تکان دادن دست این پیشنهاد را رد کرد.
با موج و فریاد به استقبال ما از جاده دوید.
با حرکت اتوبوس به ما دست زد.
او در حین خروج موجی به طرفداران ناامیدش داد.
شورشیان موجی از حملات را علیه نیروهای امنیتی راه اندازی کردند.
موجی پس از موج حملات شهر را تکان داد.
موجی از اعتراض/اعتصاب/رسوایی
موج خشونت / ناآرامی
از زمان شکست مذاکرات صلح، موج جدیدی از بمباران ها به راه افتاده است.
موجی از ترس او را فرا گرفت.
موجی از وحشت در میان جمعیت پخش شد.
احساس گناه و وحشت در امواج او را فراگرفت.
خستگی موجی به او زد.
سیصد کارمند در آخرین موج تعدیل نیروها شغل خود را از دست دادند.
موج به موج هواپیما از بالای سر می گذشت.
جنگ موجی از پناهجویان ایجاد کرد.
زندگی روی امواج (= زندگی در دریا)
آنها از زمان پیروزی در انتخابات بر روی قله این موج بوده اند.
او در حال حاضر پس از موفقیت خود در المپیک بر روی تاج یک موج قرار دارد.
آنها در حال حاضر بر تاج موج سوار هستند.
مدارس در حال سوار شدن بر موج تجدید علاقه عمومی هستند.
تنها چیزی که می شنیدی صدای تپش امواج بود.
او با سر در موجی که می آمد شنا کرد.
صدای برخورد امواج با صخره ها را می شنیدم.
breaker
شکن
ripple
موج دار شدن
swell
متورم شدن
billow
باد کردن
comber
شانه زدن
roller
غلتک
bombora
بمبورا
boomer
بومر
froth
کف کردن
groundswell
خاکریز
kahuna
کاهونا
surf
موج سواری
beachcomber
ساحلی
drift
رانش
foam
فوم
ridge
خط الراس
sea surf
موج سواری در دریا
کلاه سفید
اسب سفید
ground swell
تورم زمین
whitecap
جزر و مد
tide
تاج
crest
امواج
waves
دریا
جاری
ناوشکن
destroyer
ویرانگر
wrecker
موجک
wavelet
موج دار
ripplet
موج بزرگ