administered
administered - اداره می شود
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از اداره کند
کنترل عملیات یا ترتیب چیزی
برای اداره یک کشور، منطقه و غیره
وادار کردن کسی برای دریافت چیزی
حاضر شدن در حالی که کسی سوگند (= قول رسمی) را رسماً می گوید
اقتصاد توسط دولت فعلی بد مدیریت شده است.
to administer medicine/punishment/relief
برای اداره دارو / مجازات / امداد
آزمون ها برای دانش آموزان هفت و دوازده ساله برگزار می شود.
آخرین نظرسنجی ها ضربه شدیدی به این حزب وارد کرده است.
دادگاه به شاهد مستی سوگند یاد نمی کند.
led
رهبری
presided over
ریاست کرد
headed
رهبری کرد
commanded
دستور داد
directed
جهت دار
کنترل داشت
مسئولیت داشت
supervised
تحت نظارت
governed
اداره می شود
oversaw
نظارت کرد
regulated
تنظیم شده است
superintended
سرپرستی کرد
chaired
به ریاست
ran
دوید
masterminded
متفکر
ruled
حکومت کرد
orchestrated
هماهنگ شده است
controlled
کنترل می شود
conducted
انجام شده
guided
هدایت کرد
held sway over
تحت تأثیر قرار گرفت
صندلی را گرفت
organizedUS
سازمان یافته ایالات متحده
managed
مسلط شد
mastered
سلطنت کرد
reigned over
به سمت بالا
dominated
شات ها را نامید
domineered
رئیس
headed up
called the shots
bossed
