arbitrary
arbitrary - دلخواه
adjective - صفت
UK :
US :
بدون هیچ دلیل یا برنامه ای، اغلب ناعادلانه، تصمیم گرفت یا ترتیب داد
بر اساس شانس به جای برنامه ریزی یا مبتنی بر عقل
استفاده از قدرت شخصی نامحدود بدون در نظر گرفتن حقوق یا خواسته های دیگران
بر اساس یک میل یا ایده یا شانس به جای دلیل
می بینید که زیور آلات مورد بحث ما اگر دلبخواه نباشد، چیزی نیست.
Casinos sound such arbitrary and decadent places; nobody would want their economy's fate to be determined in one.
کازینوها چنین مکان های خودسرانه و منحط به نظر می رسند. هیچ کس نمی خواهد سرنوشت اقتصادشان در یک واحد مشخص شود.
Throughout the day repeal supporters argued that the ban on some types of weapons is arbitrary and unconstitutional.
در طول روز، حامیان لغو استدلال می کردند که ممنوعیت برخی از انواع سلاح ها خودسرانه و خلاف قانون اساسی است.
The government has carried out numerous executions and arbitrary arrests.
حکومت اعدام ها و دستگیری های خودسرانه متعددی انجام داده است.
The fans complained about the apparently arbitrary distribution of tickets for the next game.
هواداران از توزیع ظاهرا خودسرانه بلیت های بازی بعدی گلایه داشتند.
اما این تصاویر خودسرانه نبودند، چه رسد به اینکه بی اهمیت باشند.
In the absence of any clear division between administrative and judicial functions, even the humblest official enjoyed arbitrary power.
در غیاب هیچ گونه تقسیم روشنی بین وظایف اداری و قضایی، حتی حقیرترین مقامات از قدرت خودسرانه برخوردار بودند.
ما مجبور بودیم حقیقت را بگوییم و سپس با معیارهای مرموز و خودسرانه قضاوت شدیم.
نحوه سازماندهی برنامه رویدادها به نظر من کاملاً دلخواه است.
انتخاب بازیکنان تیم کاملاً خودسرانه به نظر می رسید.
He makes unpredictable, arbitrary decisions.
او تصمیمات غیرقابل پیش بینی و خودسرانه می گیرد.
اختیارات خودسرانه مقامات
arbitrary decision-making
تصمیم گیری خودسرانه
آیا دلیلی برای انتخاب مقصد خود داشتید یا خودسرانه بود؟
an arbitrary ruler
یک حاکم خودسر
این شرکت مورد تصرف خودسرانه قرار گرفته است.
لباس او یک انتخاب دلخواه بود اما کاملاً عالی بود.
ما زیاد به آن فکر نکردیم، فقط خودسرانه تصمیم گرفتیم به ایتالیا برویم.
خودسری ذات انسان مرا خشمگین می کند.
random
تصادفی
haphazard
اتفاقی
erratic
دمدمی مزاج
aimless
بی هدف
desultory
سرسری
scattered
پراکنده شده است
شانس. فرصت
unpredictable
غیر قابل پیش بینی
slapdash
لجن زدن
casual
گاه به گاه
indiscriminate
بی تفاوت
stray
منحرف شدن
inconsistent
ناسازگار
capricious
غریب
whimsical
سرکش
wayward
بدون مقدمه، بداهه
offhand
وحشی
تقریبی
approximate
غیر قابل پاسخگویی
unaccountable
غیر علمی
unscientific
ضربه یا از دست دادن
hit-or-miss
گرفتن به عنوان گرفتن
catch-as-catch-can
هرج و مرج
helter-skelter
غیر سیستماتیک
unsystematic
غیر روشمند
unmethodical
ایالات متحده بی نظم
disorganizedUS
بی نظم
accidental
بی رویه
chaotic
irregular
incidental
methodic
روشمند
methodical
غیر تصادفی
nonrandom
منظم
orderly
سازمان یافته انگلستان
organisedUK
سازمان یافته ایالات متحده
organizedUS
نظام
سیستماتیک انگلستان
systematic
سیستماتیک ایالات متحده
systematisedUK
استوار
systematizedUS
قابل اعتماد
ثابت
dependable
بدون تغییر
کارآمد
unchanging
استاندارد شده انگلستان
ایالات متحده استاندارد شده
standardisedUK
تجاری
standardizedUS
ساختار یافته
businesslike
روال
structured
برنامه ریزی شده
دقیق
planned
روش شده
meticulous
systematical
methodized
کاربردی
systematical
مراقب باشید
precise
رسمی
منسجم
سفارش داده شده
استاندارد
coherent
ordered