assiduous

base info - اطلاعات اولیه

assiduous - سرسخت

adjective - صفت

/əˈsɪdʒuəs/

UK :

/əˈsɪdʒuəs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [assiduous] در گوگل
description - توضیح

  • بسیار مراقب باشید تا مطمئن شوید که کاری به درستی یا کامل انجام شده است


  • نشان دادن کار سخت، مراقبت و توجه به جزئیات

  • Such assiduous attention has never been directed at this market before.


    چنین توجه جدی قبلاً به این بازار معطوف نشده بود.

  • Members of congress increasingly came to believe that they could insulate themselves against electoral defeat by assiduous attention to constituency casework.


    اعضای کنگره به طور فزاینده ای به این باور رسیدند که می توانند با توجه جدی به پرونده های حوزه انتخابیه، خود را در برابر شکست انتخاباتی ایمن کنند.

  • But even in the midst of these minefields, assiduous efforts have been made to fashion a safe passageway.


    اما حتی در میان این میدان های مین، تلاش های جدی برای ایجاد یک گذرگاه امن انجام شده است.

  • Each patient had three or four attendants that night devoted to providing him or her the most assiduous service.


    هر بیمار در آن شب سه یا چهار خدمتکار داشت که سخت‌ترین خدمات را به او ارائه می‌کردند.

  • Maybe I was too young because I fear I was not an assiduous student.


    شاید من خیلی جوان بودم چون می ترسم دانش آموز سخت گیر نبودم.

  • an assiduous study of Austen's writings


    مطالعه دقیق نوشته های آستن

example - مثال
  • one of the most assiduous members of the team


    یکی از سختکوش ترین اعضای تیم

  • their assiduous efforts and attention to detail


    تلاش های سخت و توجه آنها به جزئیات

  • She was assiduous in her duties.


    او در انجام وظایف خود سختگیر بود.

  • assiduous research/efforts


    تحقیق/تلاش سخت

  • an assiduous student


    یک دانش آموز سخت کوش

  • The government has been assiduous in the fight against inflation.


    دولت در مبارزه با تورم سختگیر بوده است.

synonyms - مترادف
  • diligent


    کوشا

  • industrious


    سخت کوش

  • sedulous


    فریبنده

  • tireless


    خستگی ناپذیر


  • فعال

  • indefatigable


    پشتکار

  • persevering


    مشغول


  • بدون پرچم

  • unflagging


    مداوم

  • untiring


    پر زحمت

  • persistent


    نامزد شده

  • laborious


    با وجدان

  • engaged


    شلوغ

  • occupied


    کار کردن

  • conscientious


    غیرتمند

  • bustling


    به کار گرفته شده


  • ثابت

  • zealous


    سختگیرانه

  • employed


    پریدن


  • اهل مطالعه

  • rigorous


    خاص

  • hopping


    خسته

  • studious


    ایراد گیر


  • وصل کردن


  • سنگ زنی

  • unwearied


    ویز

  • fussy


  • plugging


  • grinding


  • whiz


  • hard-working


antonyms - متضاد
  • idle


    بیکار

  • careless


    بی توجه

  • inactive


    غیر فعال

  • lazy


    تنبل

  • negligent


    سهل انگاری

  • slack


    سستی

  • unbusy


    بی مشغله

  • unemployed


    بدون اشغال

  • unoccupied


    بي تفاوت

  • inattentive


    سست

  • indifferent


    بی حال

  • indolent


    غفلت کننده

  • lax


    سوزناک

  • lethargic


    بی تفاوت

  • neglectful


    فقیر

  • sluggish


    آهسته. تدریجی

  • slothful


    بی اثر

  • listless


    بی جان

  • torpid


    بدون تغییر

  • apathetic


    کدر

  • languid


    سرازیر شدن

  • lackadaisical


    otiose


  • بی فکر

  • inert


    فراموش کردن

  • lifeless


  • shiftless


  • dull


  • plodding


  • otiose


  • thoughtless


  • remiss


لغت پیشنهادی

fermented

لغت پیشنهادی

monkeying

لغت پیشنهادی

embraced