letter

base info - اطلاعات اولیه

letter - حرف

noun - اسم

/ˈletər/

UK :

/ˈletə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [letter] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to write/send (somebody) a letter


    نامه نوشتن/ارسال (برای کسی).

  • to receive/get a letter


    برای دریافت/دریافت نامه


  • برای ارسال نامه


  • نامه تشکر / استعفا / رد

  • a thank-you/resignation/rejection letter


    در نامه ای به اعضا، رئیس این تغییرات را توضیح داد.

  • In a letter to members, the Chairman explained the changes.


    من نامه ای به سردبیر روزنامه محلی خود نوشتم.

  • I wrote a letter to the editor of our local paper.


    ممکن است به نامه ای از پزشک خود نیاز داشته باشید.


  • توصیه نامه / شکایت / عذرخواهی

  • a letter of recommendation/complaint/apology


    از طریق نامه به شما اطلاع داده خواهد شد.

  • You will be notified by letter.


    «ب» دومین حرف الفبا است.

  • ‘B’ is the second letter of the alphabet.


    الفبای یونانی چند حرف دارد؟

  • How many letters are in the Greek alphabet?


    حرف A/B/C

  • the letter A/B/C


    من به کلمه ای فکر می کنم که با حرف M شروع می شود.

  • I'm thinking of a word that begins with the letter M.


    او کلمه HISTORY را با حروف بزرگ تایپ کرد.

  • She typed the word ‘HISTORY’ in capital letters.


    این شعار با حروف درشت در بالای صفحه چاپ شده است.

  • The slogan is printed in bold letters across the top.


    آنها اصرار دارند که به حرف قانون پایبند باشند.

  • They insist on sticking to the letter of the law.


    ممکن است ما مقصر باشیم که متن قانون را کمی تغییر دهیم.


  • علیرغم مشکلاتی که برای خانواده او ایجاد می کرد، قاضی به قانون پایبند ماند و او را به زندان انداخت.

  • In spite of the difficulties it would cause her family the judge stuck to the letter of the law and jailed her.


    من دستورات شما را به طور کامل دنبال کردم.

  • I followed your instructions to the letter.


    بیش از 100 دانشمند نامه ای را به نخست وزیر امضا کرده اند.

  • More than 100 scientists have signed a letter to the Prime Minister.


    در نامه ای به تاریخ 8 ژانویه سال گذشته، ساکنان نسبت به خطر آتش سوزی هشدار دادند.

  • In a letter dated 8 January last year residents warned of the fire risk.


    نامه او در روزنامه محلی منتشر شد.

  • Her letter was published in the local paper.


    در اینجا نامه ای خطاب به شما وجود دارد.

  • There's a letter here addressed to you.


    من فقط می‌روم تا نامه‌ای ارسال کنم/پست کنم.

  • I'm just going out to post/​mail a letter.


    او برای ده ها شغل درخواست داده است و ده ها نامه رد دریافت کرده است.

  • He's applied for dozens of jobs and had dozens of rejection letters.


    پلیس نامه ای ناشناس در مورد این پرونده دریافت کرد.

  • Police received an anonymous letter about the case.


    من شروع به دریافت نامه های تهدید آمیز کردم که خواستار پرداخت های بیشتر بودند.

  • I started to receive threatening letters demanding further payments.


    ما تماس‌ها و نامه‌های زیادی از سوی افرادی که نگران هستند داشته‌ایم.

  • We've had so many calls and letters from people who are worried.


    یک کپی از نامه را در پرونده نگه دارید.


  • اطلاعات را در یک ایمیل یا نامه قرار دهید و برای من ارسال کنید.


synonyms - مترادف

  • شخصیت

  • alphabet


    الفبا


  • سمبل


  • شکل


  • امضا کردن


  • علامت


  • نوع

  • glyph


    گلیف


  • دستگاه

  • rune


    رون

  • grapheme


    گرافی

  • cap


    کلاه لبه دار


  • سرمایه، پایتخت

  • lowercase


    حروف کوچک

  • majuscule


    عظمت

  • minuscule


    کوچک

  • uncial


    یونسیال

  • uppercase


    حروف بزرگ

  • alphabetical character


    کاراکتر حروف الفبا


  • حرف بزرگ


  • حرف کوچک

  • hieroglyph


    هیروگلیف

  • icon


    آیکون

  • ikon


    نماد

  • emblem


    نشان

  • numeral


    عددی

  • cipherUS


    cipherUS

  • ideogram


    ایدئوگرام

  • logo


    لوگو

  • insignia


    cypherUK

  • cypherUK


antonyms - متضاد

  • عدد


  • سخن، گفتار


  • نشانی


  • صحبت

  • oration


    سخنرانی


  • گفتمان

  • lecture


    disquisition

  • disquisition


    موعظه

  • homily


    خطبه

  • sermon


    رهایی، رستگاری

  • deliverance


    ارائه


  • تخصیص

  • allocution


    پایان نامه

  • dissertation


    نصیحت

  • exhortation


    لفاظی

  • rhetoric


لغت پیشنهادی

inequity

لغت پیشنهادی

teams

لغت پیشنهادی

mammals