literature

base info - اطلاعات اولیه

literature - ادبیات

noun - اسم

/ˈlɪtrətʃər/

UK :

/ˈlɪtrətʃə(r)/

US :

family - خانواده
literacy
سواد
illiteracy
بی سوادی
illiterate
بی سواد
literati
باسواد
literary
ادبی
literate
با سواد
google image
نتیجه جستجوی لغت [literature] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • English/American/French literature


    ادبیات انگلیسی/آمریکایی/فرانسوی

  • children's literature


    ادبیات کودکان


  • آثار بزرگ ادبی


  • برای اکثر مردم، میل به مطالعه ادبیات با عشق به مطالعه شروع می شود.


  • ادبیات فروش


  • مروری بر ادبیات علمی در این زمینه

  • I've read all the available literature on keeping rabbits.


    من تمام ادبیات موجود در مورد نگهداری از خرگوش را خوانده ام.

  • I picked up some literature about pensions.


    من ادبیاتی در مورد حقوق بازنشستگی به دست آوردم.

  • Chapter 1 reviews the literature and discusses the main types of sources available.


    فصل 1 ادبیات را مرور می کند و انواع اصلی منابع موجود را مورد بحث قرار می دهد.

  • classical/modern literature


    ادبیات کلاسیک/مدرن

  • Wuthering Heights is a classic of English literature.


    «بلندی های بادگیر» یکی از آثار کلاسیک ادبیات انگلیسی است.

  • It's important to keep up-to-date with the literature in your field.


    مهم است که با ادبیات رشته خود به روز باشید.


  • ادبیات بسیار کمی در مورد این بیماری وجود دارد.

  • Could you send me your literature on/about car insurance policies, please?


    آیا می توانید مطالب خود را در مورد / در مورد بیمه نامه های خودرو برای من ارسال کنید؟

  • The Republicans were quick to highlight the Democrats' proposed tax increases in their campaign literature.


    جمهوری خواهان به سرعت افزایش مالیات پیشنهادی دموکرات ها را در ادبیات مبارزات انتخاباتی خود برجسته کردند.

  • The course in English literature covers Shakespeare’s plays.


    دوره ادبیات انگلیسی نمایشنامه های شکسپیر را پوشش می دهد.

  • The medical literature is full of examples of accidental discoveries that led to important advances in science.


    ادبیات پزشکی مملو از نمونه هایی از اکتشافات تصادفی است که به پیشرفت های مهمی در علم منجر شد.


  • آنها در جلسه مطالبی را در مورد نرم افزار جدیدشان توزیع کردند.


  • مطالعات در ادبیات مدیریت فناوری پیشنهاد می‌کند که نوآوری‌های بنیادی عملکرد شرکت و مزیت رقابتی را افزایش می‌دهند.

  • sales/promotional literature


    ادبیات فروش / تبلیغاتی

  • Could you send me your literature on car insurance policies, please?


    آیا می توانید ادبیات خود را در مورد بیمه نامه خودرو برای من ارسال کنید؟

synonyms - مترادف

  • نوشتن

  • books


    کتاب ها


  • ترکیب بندی


  • رمان

  • prose


    نثر


  • آثار


  • مقاله


  • داستان


  • کلاسیک


  • حرف


  • هنرها

  • arts


    علوم انسانی

  • humanities


    روشن شد

  • lit


    افسانه

  • lore


    شعر


  • نمایش


  • غیر داستانی

  • nonfiction


    کلمات

  • words


    نامه های زیبا

  • belles-lettres


    نوشتن خلاق


  • متن ادبی


  • کار ادبی


  • هنرهای لیبرال

  • liberal arts


    مطلب نوشته شده

  • written matter


    کار مکتوب

  • written work


    کار چاپی

  • printed work


    کار منتشر شده

  • published work


    کار جمع آوری کرد

  • collected work


    کانون

  • canon


    متن ها

  • texts


antonyms - متضاد
  • ignorance


    جهل


  • ساکت


  • سکوت


  • سخن، گفتار

لغت پیشنهادی

aesthetically

لغت پیشنهادی

BO

لغت پیشنهادی

awry