irate

base info - اطلاعات اولیه

irate - خشمگین

adjective - صفت

/aɪˈreɪt/

UK :

/aɪˈreɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [irate] در گوگل
description - توضیح
  • extremely angry especially because you think you have been treated unfairly


    بسیار عصبانی، به خصوص به این دلیل که فکر می کنید با شما ناعادلانه رفتار شده است


  • خیلی عصبانی

  • Those irate fans, however may be mollified if the committee continues to deal consistently with all such offenders.


    با این حال، اگر کمیته به برخورد مداوم با همه این متخلفان ادامه دهد، آن طرفداران خشمگین ممکن است آرام شوند.

  • Round a dark corner with an irate husband behind you.


    دور گوشه ای تاریک با شوهری عصبانی پشت سرت.

  • A good telephone voice can do much to improve the temper of irate or unhappy callers.


    یک صدای خوب تلفنی می تواند کمک زیادی به بهبود خلق و خوی تماس گیرندگان عصبانی یا ناراضی کند.

  • Nevertheless irate parents clogged hearings devoted to the school budget to attack the middle school changes.


    با این وجود والدین خشمگین جلسات شنیداری اختصاص داده شده به بودجه مدرسه را برای حمله به تغییرات مدرسه راهنمایی مسدود کردند.

  • On several occasions she has been hurried through them by impatient attorneys and by irate psychopaths on their way to methadone-maintenance clinics.


    وکلای بی حوصله و روانپزشکان خشمگین در راه رفتن به کلینیک های نگهداری متادون او را در چندین نوبت به سرعت از میان آنها برده اند.

example - مثال
  • irate customers


    مشتریان عصبانی

  • an irate phone call


    یک تماس تلفنی عصبانی

  • She sounded extremely irate.


    او به شدت عصبانی به نظر می رسید.

  • Please don’t be angry with me.


    لطفا با من قهر نکن

  • Thousands of angry demonstrators filled the square.


    هزاران تظاهرکننده خشمگین میدان را پر کردند.

  • He got mad and walked out.


    عصبانی شد و رفت بیرون.

  • She’s mad at me for being late.


    او از من عصبانی است که دیر آمدم.

  • She was very indignant at the way she had been treated.


    او از رفتاری که با او شده بود بسیار خشمگین بود.

  • I was quite cross with him for being late.


    من خیلی با او به خاطر دیر آمدن مخالف بودم.

  • an irate letter


    نامه ای عصبانی

  • We have received some irate phone calls from customers.


    ما چند تماس تلفنی عصبانی از مشتریان دریافت کرده ایم.

  • We’ve been getting some irate calls from customers.


    ما تماس های خشمگینی از مشتریان دریافت کرده ایم.

synonyms - مترادف

  • خشمگین

  • furious


    برافروخته

  • incensed


    خشمگین شد

  • enraged


    پر جنب و جوش

  • infuriated


    عصبانی

  • livid


    رنجیده شده است

  • outraged


    بالستیک

  • aggrieved


    دیوانه

  • angered


    رتبه بندی کرد

  • ballistic


    آپپلکسی

  • indignant


    وبا

  • ireful


    دود

  • mad


    جوشیدن

  • rankled


    تیک زده

  • riled


    صلیب

  • apoplectic


    رشته ای

  • choleric


    تحریک شده است

  • fuming


    هار

  • irked


    جسور

  • seething


    خیلی عصبانی

  • ticked


    کف کردن

  • wrathful



  • exasperated


  • incandescent


  • provoked


  • rabid


  • raging


  • raving



  • foaming


antonyms - متضاد
  • calm


    آرام

  • peaceful


    صلح آمیز


  • ساکت

  • tranquil


    تشکیل شده

  • composed


    سرد


  • هنوز


  • ناآرام

  • relaxed


    خاطر جمع

  • serene


    centredUK

  • unruffled


    مرکز ایالات متحده

  • assured


    جمع آوری شده

  • centredUK


    راضی

  • centeredUS


    بدون تکان دادن

  • collected


    بدون عصبانیت

  • pleased


    صبور

  • unflustered


    بدون مزاحمت

  • angerless


    بی احساس


  • تکان نخورده

  • undisturbed


    جدا

  • unemotional


    همسطح

  • unshaken


    صلح جو

  • detached


    آرام بخش

  • levelheaded


    بدون مشکل

  • pacific


    بی عاطفه

  • sedate


    خفیف

  • untroubled


    بی قرار

  • impassive


    بشاش

  • mild


  • unagitated


  • unimpassioned


  • cheerful


لغت پیشنهادی

strange

لغت پیشنهادی

eminently

لغت پیشنهادی

maroon