guest

base info - اطلاعات اولیه

guest - مهمان

noun - اسم

/ɡest/

UK :

/ɡest/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [guest] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • آنها فقط زمانی که مهمان دارند از اتاق غذاخوری استفاده می کنند.

  • She had invited six guests to dinner.


    او شش مهمان را برای شام دعوت کرده بود.

  • She felt that she had to entertain her guests.


    او احساس می کرد که باید از مهمانانش پذیرایی کند.

  • There were more than 100 wedding guests.


    بیش از 100 مهمان عروسی بودند.

  • I went to the theatre club as Helen's guest.


    من به عنوان مهمان هلن به باشگاه تئاتر رفتم.

  • He was the guest of honour (= the most important person invited to an event).


    او مهمان افتخاری (= مهم ترین فرد دعوت شده به یک مراسم) بود.

  • Liz was not on the guest list.


    لیز در لیست مهمانان نبود.

  • We have accommodation for 500 guests.


    ما برای 500 مهمان محل اقامت داریم.

  • Guests should vacate their rooms by 10.30 a.m.


    مهمانان باید تا ساعت 10:30 صبح اتاق های خود را تخلیه کنند.

  • guests at the Grand Hotel


    مهمانان در هتل بزرگ

  • Restaurant guests can enjoy superb views across the bay as they dine.


    مهمانان رستوران می توانند هنگام صرف غذا از مناظر عالی در سراسر خلیج لذت ببرند.

  • a guest star/artist


    ستاره/هنرمند مهمان


  • مهمان ویژه امشب ما…

  • He made a guest appearance on the show.


    او به عنوان مهمان در برنامه حضور پیدا کرد.


  • یک سخنران مهمان

  • The scientists are here as guests of our government.


    دانشمندان اینجا به عنوان مهمان دولت ما هستند.

  • ‘Do you mind if I open the window?’ ‘Be my guest.’


    «آیا برایت مهم نیست که پنجره را باز کنم؟» «مهمان من باش.»

  • We have guests staying this weekend.


    آخر این هفته مهمانانی داریم.

  • She tactfully discouraged their uninvited guests from staying longer.


    او با درایت مهمانان ناخوانده خود را از ماندن طولانی تر منصرف کرد.

  • She was treated as an honoured guest.


    با او به عنوان یک مهمان محترم رفتار شد.

  • The banquet was attended by 200 guests.


    این ضیافت با حضور 200 مهمان برگزار شد.

  • The best man and his assistants welcomed the reception guests as they arrived.


    بهترین مرد و دستیارانش در بدو ورود از مهمانان پذیرایی پذیرایی کردند.

  • The best man welcomed the wedding guests as they arrived.


    بهترین مرد با ورود مهمانان عروسی پذیرایی کرد.

  • We were made to feel like unwanted guests in the country.


    ما طوری ساخته شدیم که در کشور احساس می کنیم مهمان ناخواسته هستیم.

  • When we have guests, they usually sleep in the study.


    وقتی مهمان داریم معمولا در اتاق کار می خوابند.

  • You are always a welcome guest in our house.


    شما همیشه مهمان خانه ما هستید.

  • You're the guest—you can choose what we watch.


    شما مهمان هستید—شما می توانید آنچه را که ما تماشا می کنیم انتخاب کنید.

  • He did his best to make the guests feel at home.


    او تمام تلاش خود را کرد تا مهمانان احساس کنند که در خانه هستند.

  • He was the ideal dinner party guest.


    او مهمان ایده آل مهمانی شام بود.

  • How many guests are coming tonight?


    امشب چند مهمان می آیند؟

  • I got the feeling that this guest was particularly unwelcome.


    من این احساس را داشتم که این مهمان به خصوص ناخوشایند بود.

synonyms - مترادف

  • بازدید کننده

  • caller


    تماس گیرنده

  • visitant


    مکرر

  • frequenter


    شرکت


  • شرکت کننده

  • attendee


    دعوت کننده

  • invitee


    رها کردن

  • drop-in


    manuwhiri

  • manuwhiri


    عادت

  • habitué


    حضور


  • گذرا

  • transient


antonyms - متضاد

  • میزبان

  • hostess


    مهماندار

  • landlord


    صاحب خانه


  • حرف

  • lessor


    اجاره دهنده

لغت پیشنهادی

influence

لغت پیشنهادی

bohemian

لغت پیشنهادی

St Bernard