cabinet
cabinet - کابینه
noun - اسم
UK :
US :
the politicians with important positions in a government who meet to make decisions or advise the leader of the government
سیاستمداران دارای مناصب مهم در یک دولت که برای تصمیم گیری یا مشاوره به رهبر دولت گرد هم می آیند
یک تکه مبلمان با در و قفسه یا کشو که برای نگهداری یا نمایش اشیا استفاده می شود
the group of politicians, including the leader of the government who hold important positions in the government and meet regularly to discuss important issues
گروهی از سیاستمداران، از جمله رهبر دولت، که پست های مهمی در دولت دارند و به طور منظم برای گفتگو در مورد موضوعات مهم گرد هم می آیند.
a small group of the most important people in government who advise the President or Prime Minister and make important decisions
گروه کوچکی از مهمترین افراد در دولت که به رئیس جمهور یا نخست وزیر مشاوره می دهند و تصمیمات مهمی می گیرند
یک تکه مبلمان با قفسه، کمد یا کشو که برای نگهداری یا نمایش اشیا استفاده می شود
a piece of furniture with shelves or drawers that is used for storing useful things or showing decorative things
یک تکه مبلمان با قفسه یا کشو که برای نگهداری وسایل مفید یا نمایش وسایل تزئینی استفاده می شود
کمد بایگانی مجموعه ای از کشوهای بزرگ است که می توان کاغذها را در آن نگهداری کرد.
a small group of people within a government who give advice to the highest leader such as the president or prime minister
گروه کوچکی از مردم در داخل یک دولت که به بالاترین رهبر مانند رئیس جمهور یا نخست وزیر مشاوره می دهند
a small group of the most important people in a government who meet regularly to make the main decisions
گروه کوچکی از مهم ترین افراد یک دولت که به طور منظم برای تصمیم گیری های اصلی گرد هم می آیند
جلسه هیئت دولت
یک کابینت پر از جواهرات
شلی محفظه بایگانی و میز را بست و به این فکر کرد که آیا او را فراموش کرده است.
The slide to this position of realism and justice is costing Prime Minister Benjamin Netanyahu nearly half his cabinet.
لغزش به سمت این موضع واقع گرایی و عدالت تقریباً نیمی از کابینه نخست وزیر بنیامین نتانیاهو را به همراه دارد.
At the sight of food Blue realizes that he is hungry and hunts through the kitchen cabinet for something to eat.
با دیدن غذا، بلو متوجه می شود که گرسنه است و از کابینت آشپزخانه شکار می کند تا چیزی بخورد.
کابینت های آشپزخانه
Most cabinets have reinforced frames at top and bottom where they can be fastened through the drywall to the framing underneath.
اکثر کابینت ها دارای قاب های تقویت شده در بالا و پایین هستند که می توان آنها را از طریق دیوار خشک به قاب زیرین محکم کرد.
He ran the torch over the shelves cabinets table drawers but there were no more photographs and no obvious photo albums.
او مشعل را روی کشوهای میز کابینت قفسه ها کشید، اما دیگر نه عکسی بود و نه آلبوم عکس واضحی.
نخست وزیر به استرود پیشنهاد کرده است تا در کابینه حضور داشته باشد.
او به عنوان وزیر بازرگانی به کابینه منصوب شد.
اما در تمام این سال ها کابینه تقریباً گزارش نشده است.
The cabinet slammed full against the shape pinning it down and jamming sideways at the bottom of the stairwell.
کابینت کاملاً به شکل برخورد کرد، آن را به سمت پایین سنجاق کرد و در پایین راه پله گیر کرد.
جلسه هیئت دولت پس از چهار ساعت و نیم به هم خورد.
این رسوایی جاسوسی شامل دو وزیر کابینه و چندین کارمند دولتی بود.
یک جلسه کابینه
یک وزیر کابینه
کابینه سایه (= مهمترین اعضای حزب مخالف)
kitchen cabinets
کابینت آشپزخانه
یک کابینت دارو
چینی در یک کابینت شیشه ای نمایش داده شد.
شکست در رای گیری کابینه را مجبور به تغییر سیاست خود در مورد مهاجرت کرد.
این موضوع در جلسه دیروز هیئت دولت مورد بررسی قرار گرفت.
کابینه داخلی امروز دوباره تشکیل جلسه می دهد.
نخست وزیر دیروز کابینه خود را تغییر داد.
این ماجرا منجر به تغییر میان دوره ای کابینه شد.
او پست خود را به عنوان وزیر بهداشت در تغییر کابینه اخیر از دست داد.
او یکی از اعضای کابینه سایه است.
چندین وزیر کابینه در این رسوایی دست داشته اند.
هیأت وزیران هر پنج شنبه تشکیل جلسه می دهد.
رئیس جمهور در حال تکمیل انتخاب کابینه جدید خود است.
یک پست کابینه
تغییر کابینه (= تغییرات در کابینه).
قطعات با ارزش چینی در یک کابینت شیشه ای به نمایش گذاشته شده بود.
یک حمام / کمد بایگانی
در ایالات متحده، وزیر دفاع یکی از اعضای کابینه رئیس جمهور است.
او به عنوان رئیس جمهور افسار قدرت را در دست دارد، از جمله قدرت انتصاب کابینه.
انتصاب / عضو / پست در کابینه
وزیر کابینه
cupboard
کابینت
closet
کمد لباس
locker
قفسه
مطبوعات
buffet
بوفه
console
کنسول
hutch
کلبه
sideboard
مورد
پارچه ابریشمی
chiffonier
کمد
dresser
ظرف
جا رختی
wardrobe
سپرده گذاری
depository
مخزن
repository
کمود
commode
وصیت نامه
escritoire
تکیه
reliquary
کشوها
drawers
دفتر
bureau
قفسه سینه
آبدارخانه
pantry
دوست داشتنی
cuddy
آمبری
ambry
پسر بزرگ
highboy
محفظه
compartment
قفسه ها
shelves
جعبه
صندوق
coffer
پیشخوان
تاقچه
شخصی
یکی