fear
fear - ترس
noun - اسم
UK :
US :
ترس
نترسی
ترسناک
بی باک
با ترس
---
---
احساسی که وقتی می ترسید یا نگران هستید که اتفاق بدی بیفتد، دارید
احتمال یا خطری که ممکن است اتفاق بدی بیفتد
احساس ترسیدن
احساس ترس شدید، زیرا فکر می کنید اتفاق وحشتناکی در شرف وقوع است
احساس ناگهانی ترس، یا موقعیتی که باعث می شود این احساس را داشته باشید
احساس ناگهانی ترس یا عصبی بودن که باعث می شود نتوانید به وضوح فکر کنید یا معقولانه رفتار کنید
a feeling of fear or worry which shows in your voice or behaviour, because you think something bad might happen
احساس ترس یا نگرانی که در صدا یا رفتار شما ظاهر می شود، زیرا فکر می کنید ممکن است اتفاق بدی بیفتد
a feeling that something bad or unpleasant might happen although there is no obvious reason why it should
احساس اینکه ممکن است اتفاق بد یا ناخوشایندی رخ دهد، اگرچه دلیل واضحی وجود ندارد که چرا باید اتفاق بیفتد
ترس شدید و دائمی غیر منطقی از چیزی
احساس ترس یا نگرانی از اینکه ممکن است اتفاق بدی بیفتد
ترس از کسی و کاری که ممکن است انجام دهد
an unpleasant emotion or thought that you have when you are frightened or worried by something dangerous painful or bad that is happening or might happen
احساس یا فکر ناخوشایندی که هنگام ترس یا نگرانی از چیزی خطرناک، دردناک یا بدی که در حال رخ دادن است یا ممکن است اتفاق بیفتد به سراغتان می آید.
بترسید که ممکن است کشته شوید
احتمال وقوع یک اتفاق خاص وجود ندارد
زیرا شما نگران هستید که ممکن است اتفاق خاصی بیفتد
ترسیدن از چیزی یا کسی ناخوشایند
نگران بودن یا ترسیدن از اینکه ممکن است اتفاق بدی بیفتد یا ممکن است اتفاق افتاده باشد
برای دادن خبر بدی به کسی که اتفاق افتاده یا ممکن است اتفاق بیفتد
a strong emotion caused by great worry about something dangerous painful or unknown that is happening or might happen
یک احساس قوی ناشی از نگرانی شدید در مورد چیزی خطرناک، دردناک یا ناشناخته که در حال وقوع است یا ممکن است رخ دهد
ترسیدن از کسی یا چیزی ناخوشایند
ترسیدن نیز به معنای نگرانی یا ناراحتی است
ترس از پرواز
ترس از رکود، میلیاردها دلار را از ارزش سهام پاک کرده است.
با چشمانی برافراشته و ترس در سرعت خود برای ایمنی امواج می دوند.
در شب سال نو ما دور هم جمع می شویم و امیدها و ترس های خود را برای سال آینده به اشتراک می گذاریم.
مراقبه برای جنگجویان ترسیده، پروردگارا، ترس از کجا می آید؟
این مازاد ادامه یافته است زیرا شرکت ها از ترس کمک به رقبا تعطیلی خود را متوقف کردند.
Curiosity overcame her fear.
کنجکاوی بر ترس او غلبه کرد.
ترس او بی اساس بود و در را به عقب برگرداند.
با ترس به اطراف نگاه کردم. کسی دنبال من بود؟
مردم از ترس جان خود فرار کردند، زیرا گل و لای از دامنه کوه شروع به ریختن کرد.
چشمانش هیچ ترسی را نشان نمی داد.
کودک از ترس می لرزید.
ناگهان احساس کردم ترس گرفتارم شد.
ما در حالت همیشگی ترس و اضطراب زندگی می کردیم.
این حملات فضای ترس ایجاد کرد.
حملات تروریستی ابزاری برای ایجاد ترس در افکار عمومی است.
او توانست بر ترس های خود غلبه کند.
ترس از جرم و جنایت می تواند بر زندگی افراد تأثیر بگذارد.
ما در ترس دائمی از دست دادن شغل خود زندگی می کردیم.
زنان باید بتوانند بدون ترس از آزار و اذیت کار کنند.
گزارش دکتر بدترین ترس ما را تایید کرد.
پلیس تلاش زیادی کرد تا ترس ساکنان محلی را کاهش دهد.
ترس او برای امنیت پسرش
آلن از ترس های خود برای آینده صحبت کرد.
ترس از ابتلا به سرطان
این اعلامیه باعث نگرانی از افزایش نرخ بهره شد.
دولت اقدامات جدید را در بحبوحه نگرانی های امنیتی فزاینده اعلام کرد.
از ترس بیدار شدن نگهبانان آرام صحبت کردیم.
از ترس (ممکن است) روزی مرا بکشد، مجبور شدم فرار کنم.
‘Are you coming climbing?’ ‘No fear!’
آیا برای کوهنوردی می آیی؟ بی ترس!
صدای تیراندازی هراس را در دل روستاییان فرو برد.
آنها متعهد شدند که بدون ترس یا لطف قضاوت خود را انجام دهند.
الف) ترس از پرواز
هیچ ترسی از خود نشان نداد.
چشمانش از وحشت وحشی شده بود.
یک لحظه ناگهانی وحشت داشتم.
دکتر گفت هیچ دلیلی برای هشدار وجود ندارد.
او از ترس فریاد زد.
او می گوید که فرهنگ ترس در پس این وسواس با سلاح گرم است.
An atmosphere of fear and hatred has been created around immigration.
فضای ترس و نفرت پیرامون مهاجرت ایجاد شده است.
از ترس دروغ گفت.
وحشت
fright
ترس
fearfulness
زنگ خطر. هشدار
تحریک
alarm
دلهره
panic
حیرت
agitation
ناراحتی
trepidation
پریشانی
dread
اضطراب
consternation
نگران بودن
dismay
دلواپسی
distress
عصبی بودن
اعصاب
ترسو بودن
angst
بی قراری
unease
نا آرام
uneasiness
آشفتگی
apprehension
پیش بینی
apprehensiveness
بدبین
nervousness
شک
nerves
سوء ظن
timidity
disquiet
disquietude
discomposure
unrest
perturbation
foreboding
misgiving
suspicion
شجاعت
bravery
نترسی
fearlessness
اعتماد به نفس
قهرمانی
heroism
تشویق
encouragement
اطمینان
assurance
گستاخی
audacity
جسارت
boldness
شجاعانه
braveness
عزم
daring
ایمان
determination
صلابت
بی حیایی
fortitude
بی توجهی
gallantry
valourUK
intrepidity
valorUS
unconcern
دل و روده
valourUK
عصب
valorUS
بزرگ دلی
guts
تقوا
دلتنگی
greatheartedness
قلب
intrepidness
تنومند بودن
courageousness
دوختی
سرسختی
dauntlessness
valiance
stoutness
doughtiness
hardihood