bottleneck

base info - اطلاعات اولیه

bottleneck - تنگنا

noun - اسم

/ˈbɑːtlnek/

UK :

/ˈbɒtlnek/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bottleneck] در گوگل
description - توضیح

  • مکانی در جاده ای که تردد در آن به راحتی امکان پذیر نیست، به طوری که تأخیر زیادی وجود دارد


  • تاخیر در یک مرحله از یک فرآیند که کل فرآیند را طولانی تر می کند


  • تاخیر در یک مرحله از فرآیند که کل فرآیند را کندتر و دشوارتر می کند


  • مکانی که در آن جاده باریک می شود، یا مکانی که اغلب ترافیک زیادی وجود دارد و باعث کاهش سرعت یا توقف ترافیک می شود.


  • مشکلی که پیشرفت را به تاخیر می اندازد


  • بخشی از جاده که در آن ترافیک به کندی در جریان است

  • A bottleneck is also any delay


    تنگنا نیز هرگونه تاخیر است

  • a problem that delays a process or stops it from continuing


    مشکلی که یک فرآیند را به تاخیر می اندازد یا از ادامه آن جلوگیری می کند

  • There's always going to be a bottleneck because only two people review all the applications.


    همیشه یک گلوگاه وجود دارد زیرا فقط دو نفر همه برنامه ها را بررسی می کنند.

  • Computer buffs call this a bottleneck.


    علاقه مندان به کامپیوتر این را تنگنا می نامند.

  • This generated bottlenecks which in turn led to a fall in industrial production.


    این امر باعث ایجاد تنگناهایی شد که به نوبه خود منجر به کاهش تولید صنعتی شد.

  • If we don't hire more people in production we're going to have a huge bottleneck in a few months.


    اگر افراد بیشتری را در تولید استخدام نکنیم، چند ماه دیگر با گلوگاه بزرگی مواجه خواهیم شد.

  • These or a hundred other weaknesses or incompatibilities in computer systems, create information bottlenecks at crucial times.


    اینها یا صدها ضعف یا ناسازگاری دیگر در سیستم‌های رایانه‌ای، گلوگاه‌های اطلاعاتی را در مواقع حساس ایجاد می‌کنند.

  • Internet bottlenecks and overloaded servers at popular Web sites can still create substantial delays.


    تنگناهای اینترنت و بارگذاری بیش از حد سرورها در وب‌سایت‌های محبوب همچنان می‌توانند تاخیرهای قابل توجهی ایجاد کنند.

  • He pointed out that the client/server bottleneck is caused by the development time.


    او اشاره کرد که گلوگاه مشتری/سرور ناشی از زمان توسعه است.

  • They discovered that bottleneck after bottleneck arose from extreme specialization within the department.


    آنها دریافتند که گلوگاه پشت سر هم از تخصص افراطی در دپارتمان سرچشمه می گیرد.

  • One of the bottlenecks for PGPis key management.


    یکی از تنگناها برای مدیریت کلید PGPis.

  • Automatic packing machines should get rid of the bottlenecks in the process.


    ماشین‌های بسته‌بندی اتوماتیک باید در این فرآیند از تنگناها خلاص شوند.

example - مثال
  • He drove around the outside of the town to avoid the bottleneck in the centre.


    او در خارج از شهر رانندگی کرد تا از تنگنا در مرکز جلوگیری کند.

  • a traffic bottleneck


    یک گلوگاه ترافیک

  • Opponents argue that the traffic lights would cause a bottleneck at the junction.


    مخالفان استدلال می کنند که چراغ های راهنمایی باعث ایجاد گلوگاه در تقاطع می شود.

  • to create/eliminate bottlenecks in the manufacturing process


    برای ایجاد/حذف تنگناها در فرآیند تولید

  • The construction work is causing bottlenecks in the city centre.


    کار ساخت و ساز باعث ایجاد گلوگاه در مرکز شهر شده است.

  • Is there any way of getting around this bureaucratic bottleneck?


    آیا راهی برای دور زدن این تنگنای بوروکراتیک وجود دارد؟

  • Traffic is causing a bottleneck on I-75.


    ترافیک باعث ایجاد گلوگاه در I-75 شده است.

  • Bureaucratic bottlenecks delayed the project’s start.


    تنگناهای بوروکراتیک شروع پروژه را به تاخیر انداخت.

  • Barring a legislative bottleneck, the new law is expected to pass by the end of the year.


    پیش‌بینی می‌شود که قانون جدید تا پایان سال به تصویب برسد، بدون گلوگاه قانونی.

  • He urged the department to identify and eliminate bottlenecks.


    وی از این اداره خواست تا گلوگاه ها را شناسایی و رفع کند.

  • a major/huge bottleneck


    یک گلوگاه بزرگ/بزرگ

synonyms - مترادف
  • jam


    مربا

  • logjam


    logjam

  • congestion


    تراکم، شلوغی

  • snarl


    غرغر کردن

  • gridlock


    بن بست

  • backup


    پشتیبان گیری

  • tailback


    پشت دم

  • blockage


    انسداد

  • obstruction


    توقف

  • stoppage


    مسدود کردن

  • holdup


    گرفتگی


  • مانع

  • clog


    محدودیت


  • خرخر کردن


  • نگه داشتن

  • snarl-up


    بستن

  • hold-up


    جم آپ

  • tie-up


    راهبندان

  • jam-up


    دسترسی محدود

  • traffic jam


    ازدحام بیش از حد

  • restricted access


    شلوغی

  • overcrowding


    صف

  • crowding


    اوباش

  • blocking


    انباشته شدن

  • queue


    پارازیت

  • clogging


    راه بند

  • mobbing


  • cramming


  • jamming


  • crowdedness


  • roadblock


antonyms - متضاد

  • افتتاح

  • clearance


    ترخیص کالا از گمرک

  • emptiness


    پوچی


  • جریان


  • نیاز


  • خواستن

  • necessity


    ضرورت


  • عدم

لغت پیشنهادی

worst

لغت پیشنهادی

anally

لغت پیشنهادی

agenda