apprehension

base info - اطلاعات اولیه

apprehension - دلهره

noun - اسم

/ˌæprɪˈhenʃn/

UK :

/ˌæprɪˈhenʃn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [apprehension] در گوگل
description - توضیح

  • اضطراب در مورد آینده، به ویژه در مورد برخورد با چیزی ناخوشایند یا دشوار

  • the act of apprehending a criminal


    عمل دستگیری مجرم


  • درك كردن

  • worry about the future or a fear that something unpleasant is going to happen


    نگران آینده یا ترس از اینکه اتفاق ناخوشایندی قرار است بیفتد

  • an act of catching and arresting someone who has not obeyed the law


    دستگیری و دستگیری فردی که قانون را رعایت نکرده است


  • عمل فهمیدن چیزی، یا نحوه درک آن چیزی

  • anxiety about the future; fear of something unpleasant happening


    اضطراب در مورد آینده؛ ترس از اتفاق ناخوشایند

  • the act of catching and putting a person under police control


    عمل دستگیری و قرار دادن یک فرد تحت کنترل پلیس

  • The Department of Agriculture was apparently unconcerned about the growing apprehension.


    وزارت کشاورزی ظاهراً نگران این نگرانی فزاینده نبود.

  • Diplomats watched the events with growing apprehension.


    دیپلمات ها با نگرانی فزاینده ای وقایع را تماشا کردند.

  • Moving to-ward them he felt a chill of apprehension, and panic.


    با حرکت به سمت آنها، احساس ترس و وحشت کرد.

  • He noticed that the veins were standing out on Michael's forehead and against his will felt a surge of apprehension.


    او متوجه شد که رگ‌ها روی پیشانی مایکل برجسته شده‌اند و برخلاف میل او موجی از دلهره را احساس کرد.

  • The discussion centered on our apprehension of the nature of God.


    بحث بر درک ما از ذات خدا متمرکز بود.

  • I felt a peculiar apprehension, and sensed the woodland spirits of which Mme Guérigny lived in awe.


    من یک دلهره عجیب و غریب را احساس کردم و ارواح جنگلی را حس کردم که خانم گوئریگنی در آن زندگی می کرد.

  • Dad has some apprehensions about having surgery.


    پدر از انجام عمل جراحی دلهره دارد.

  • No evidence emerged to justify the apprehension of the authorities, but this did not trouble the court.


    هیچ مدرکی برای توجیه دستگیری مقامات به دست نیامد، اما این موضوع دادگاه را دچار مشکل نکرد.

  • She has repeatedly emphasized that her novels are linguistically self-conscious explicitly in order to translate the apprehension of the problematic area of language.


    او بارها تاکید کرده است که رمان‌هایش از نظر زبانی به صراحت خودآگاه هستند تا درک از ناحیه مشکل‌دار زبان را ترجمه کنند.

  • Authorities then use the profiles to identify suspects and to attempt to elicit confessions after their apprehension.


    سپس مقامات از پروفایل ها برای شناسایی مظنونان و تلاش برای گرفتن اعترافات پس از دستگیری آنها استفاده می کنند.

example - مثال
  • There is growing apprehension that fighting will begin again.


    این نگرانی در حال افزایش است که جنگ دوباره آغاز خواهد شد.

  • He watched the election results with some apprehension.


    او با کمی دلهره نتایج انتخابات را تماشا کرد.

  • There is apprehension about the safety of the missing children.


    نگرانی در مورد امنیت کودکان گم شده وجود دارد.

  • They shivered with apprehension.


    از دلهره می لرزیدند.

  • She spoke about her childhood fears and apprehensions.


    او از ترس ها و دلهره های دوران کودکی اش گفت.

  • the apprehension of the terrorists in the early hours of this morning


    دستگیری تروریست ها در ساعات اولیه صبح امروز

  • Marisa seemed to sense my growing apprehension.


    به نظر می رسید ماریسا نگرانی فزاینده من را احساس می کرد.

  • She felt some apprehension at the thought of seeing him again.


    او از فکر دیدن دوباره او احساس نگرانی کرد.

  • The change in the law has caused apprehension among many people.


    تغییر قانون باعث نگرانی بسیاری از مردم شده است.

  • There is great apprehension for the future.


    نگرانی بزرگی برای آینده وجود دارد.

  • There were still areas of doubt and her apprehension grew.


    هنوز زمینه های شک وجود داشت و نگرانی او بیشتر شد.

  • They were filled with apprehension as they approached the building.


    وقتی به ساختمان نزدیک می شدند، مملو از دلهره بودند.

  • her apprehension about being in hospital


    دلهره او از حضور در بیمارستان

  • It's normal to feel a little apprehension before starting a new job.


    این طبیعی است که قبل از شروع یک کار جدید کمی دلهره داشته باشید.

  • One or two people have expressed apprehension about the changes.


    یکی دو نفر از این تغییرات ابراز نگرانی کرده اند.

  • Despite her apprehensions, she accepted the offer.


    با وجود دلهره هایش، او این پیشنهاد را پذیرفت.

  • Both the army and the police were involved in the apprehension of the terrorists.


    هم ارتش و هم پلیس در دستگیری تروریست ها نقش داشتند.

  • The border patrol made over 1 million apprehensions last year.


    گشت مرزی در سال گذشته بیش از یک میلیون دستگیر شده است.

  • A full apprehension of all that is involved is utterly beyond us.


    درک کامل همه چیزهایی که درگیر است کاملاً فراتر از ما است.

  • I felt great apprehension over my first day at work.


    در اولین روز کارم احساس نگرانی شدیدی داشتم.

  • There’s an $8000 reward for the apprehension of the perpetrators.


    برای دستگیری عاملان 8000 دلار جایزه در نظر گرفته شده است.

synonyms - مترادف

  • اضطراب


  • نگران بودن

  • alarm


    زنگ خطر. هشدار


  • نگرانی

  • disquiet


    ناراحتی


  • ترس

  • unease


    وحشت

  • uneasiness


    بدبین

  • dread


    عصبی بودن

  • misgiving


    دلهره

  • nervousness


    تحریک

  • trepidation


    پیش بینی

  • agitation


    دلواپسی

  • angst


    آشفتگی

  • foreboding


    شک

  • apprehensiveness


    تندی

  • perturbation


    بی قراری


  • اعصاب

  • edginess


    سوء ظن

  • fearfulness


    تنش

  • fidgetiness


    آگیتا

  • nerves


    آلارم

  • restlessness


    اهميت دادن

  • suspicion


    حیرت


  • agita


  • alarum


  • anxiousness



  • concernment


  • consternation


antonyms - متضاد

  • اعتماد به نفس

  • unconcern


    بی توجهی

  • assurance


    اطمینان

  • composure


    خونسردی

  • nonchalance


    بی اعتنایی

  • serenity


    آرامش


  • باور

  • calm


    آرام

  • calmness


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • certainty


    سهولت


  • ایمان


  • عدم درک

  • inapprehension


    سوء تفاهم

  • misunderstanding


    صلح


  • اعتماد


  • متانت

  • poise


    خنکی

  • equanimity


    جمع آوری

  • coolness


    عدم اغتشاش

  • collectedness


    سرد

  • aplomb


    آرامش انگلستان

  • imperturbability


    سنگفرید


  • تعادل

  • tranquillityUK


    صورت

  • sangfroid


    آرامش ایالات متحده

  • placidity


    آرام گرفتن

  • equilibrium


    ترکیب

  • countenance


  • tranquilityUS


  • repose


  • composedness


لغت پیشنهادی

helicopter

لغت پیشنهادی

routine

لغت پیشنهادی

assist