bare

base info - اطلاعات اولیه

bare - برهنه

adjective - صفت

/ber/

UK :

/beə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bare] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She likes to walk around in bare feet.


    او دوست دارد با پاهای برهنه راه برود.

  • They wore shabby clothes and their feet were bare.


    لباس های کهنه می پوشیدند و پاهایشان برهنه بود.

  • His bare legs were covered in wiry golden hairs.


    پاهای برهنه اش پوشیده از موهای طلایی رنگ بود.

  • The winter sun filtered through the bare branches of the trees.


    آفتاب زمستانی از میان شاخه های برهنه درختان عبور کرد.

  • a bare mountainside


    دامنه کوه برهنه

  • We looked out over a bare, open landscape stripped of vegetation.


    ما به منظره‌ای برهنه و باز، بدون پوشش گیاهی نگاه کردیم.

  • bare wooden floorboards


    تخته های چوبی برهنه

  • Bare wires were sticking out of the cable.


    سیم های خالی از کابل بیرون زده بودند.

  • The walls were bare except for a clock.


    دیوارها به جز یک ساعت خالی بودند.

  • The only lighting was a bare bulb hanging from the ceiling.


    تنها روشنایی یک لامپ برهنه بود که از سقف آویزان بود.

  • The walls have been stripped bare.


    دیوارها برهنه شده اند.

  • The fridge was completely bare.


    یخچال کاملا خالی بود.

  • bare shelves


    قفسه های برهنه

  • The house was almost bare of furniture.


    خانه تقریباً خالی از مبلمان بود.

  • The family was short of even the bare necessities of life.


    خانواده حتی از نظر مایحتاج زندگی هم کمبود داشتند.

  • We only had the bare essentials in the way of equipment.


    ما فقط وسایل ضروری را در راه تجهیزات داشتیم.

  • He did the bare minimum of work but still passed the exam.


    او حداقل کار را انجام داد اما با این حال امتحان را پس داد.

  • She gave me only the bare facts of the case.


    او فقط حقایق بدون شک پرونده را به من داد.

  • It was the barest hint of a smile.


    این واضح ترین اشاره لبخند بود.

  • Nothing more is known apart from the bare statement issued to the press.


    به جز بیانیه عریان منتشر شده برای مطبوعات، هیچ چیز دیگری مشخص نیست.

  • the bare bones of the story


    استخوان های برهنه داستان

  • They are seeking more funds but the cupboard is bare.


    آنها به دنبال بودجه بیشتری هستند اما کمد خالی است.

  • Every aspect of their private lives has been laid bare.


    همه جنبه های زندگی خصوصی آنها آشکار شده است.

  • He was capable of killing a man with his bare hands.


    او قادر بود با دستان خالی مردی را بکشد.

  • We pulled the wall down with our bare hands.


    با دست خالی دیوار را پایین کشیدیم.

  • The windows looked out onto a bare field.


    پنجره ها به زمینی برهنه نگاه می کردند.

  • They spent a cold night on the bare mountainside.


    آنها یک شب سرد را در دامنه کوه برهنه گذراندند.

  • The flowers stood out like jewels against the dark bare soil.


    گل ها مانند جواهرات در برابر خاک تاریک و لخت خودنمایی می کردند.

  • The room looked strangely bare without the furniture.


    اتاق بدون مبلمان به طرز عجیبی برهنه به نظر می رسید.

  • Staff reported finding polar bear tracks in the snow.


    کارکنان گزارش دادند که ردهای خرس قطبی را در برف پیدا کردند.


  • چگونه می توانید این صدای وحشتناک را تحمل کنید؟

synonyms - مترادف
  • uncovered


    بدون پوشش

  • stripped


    برهنه شده

  • bald


    بدون مو

  • denuded


    در معرض

  • exposed


    برهنه


  • باز کن


  • پوست کنده

  • peeled


    بدون فرش

  • uncarpeted


    جلا داده شده

  • polished


    مهر و موم شده

  • sealed


    بدون رنگ

  • unpainted


    بدون لاک

  • unvarnished


    محافظت نشده

  • unprotected


    بدون پناه

  • unsheltered


    آشکار کرد

  • revealed


    پنهان

  • unconcealed


    بادگیر

  • windswept


    قابل رویت


  • بدون دفاع

  • undefended


    عقیم

  • barren


    نشان داده شده

  • shown


    به نمایش گذاشته

  • exhibited


    رونمایی کرد

  • unveiled


    بدون محافظ

  • unshielded


    کاملا باز


  • بادی

  • windy


    بدون نقاب

  • unmasked


    بدون مهر و موم

  • unhidden


  • unsealed


  • wide-open


antonyms - متضاد
  • covered


    تحت پوشش

  • clad


    پوشیده شده

  • cladded


    روکش شده

  • filled


    پر شده است

  • laden


    مملو

  • lade


    لید

  • sheathed


    غلاف شده

لغت پیشنهادی

threatened

لغت پیشنهادی

involved

لغت پیشنهادی

nominate