awkward
awkward - بی دست و پا - به شکلی نامناسب
adjective - صفت
UK :
US :
باعث می شود شما احساس خجالت کنید به طوری که مطمئن نیستید چه کاری انجام دهید یا بگویید
not relaxed or comfortable
آرام یا راحت نیست
انجام، استفاده یا مقابله با آن دشوار است
not convenient
راحت نیست
an awkward person is deliberately unhelpful
یک فرد بی دست و پا عمداً مفید نیست
استفاده، انجام یا مقابله با آن دشوار است
ایجاد مشکلات، نگرانی یا خجالت
خجالت زده یا عصبی
عمدا مفید نیست
حرکت به گونه ای که طبیعی، آرام یا جذاب نباشد
باعث ناراحتی، اضطراب یا خجالت می شود
کسی که احساس ناخوشایندی می کند، احساس خجالت یا عصبی بودن می کند
عدم ظرافت یا مهارت در هنگام حرکت
او ممکن است سفت و شاید بی دست و پا به نظر برسد.
آیا شما باید در مورد همه چیز اینقدر بی دست و پا باشید؟
من کسی را در مهمانی نمی شناختم و در ابتدا احساس بدی داشتم.
دپارتمان ممکن است در مواقعی بسیار ناخوشایند باشد.
واقعاً ناجور بود، چون او و راشل با هم کنار نمی آیند.
او در کفش های پاشنه بلندش احساس ناخوشایندی می کرد.
این، با وفاداری احمقانه و مردانگی ناخوشایندش، برای او قابل لمس بود.
برای یک لحظه ناخوشایند فکر کردم چیز وحشتناکی اشتباهی گفته ام.
فوک ها در خشکی بی دست و پا هستند، اما در آب زیبا هستند.
او در سنی است که بچه ها شروع به پرسیدن سؤالات ناخوشایند می کنند - مانند کودکان از کجا می آیند؟
در حالی که بقیه شوخی میکردند، مینوشیدند و معاشقه میکردند، با جدیت ناجور مینشستند.
If Jack had been at all concerned that his impulsive gesture would result in an awkward silence he need not have worried.
اگر جک اصلاً نگران این بود که ژست تکانشی او منجر به سکوتی ناخوشایند شود، نباید نگران باشد.
an awkward silence
یک سکوت ناخوشایند
کری با صدای بلند خندید و سکوت ناخوشایندی برقرار شد.
an awkward teenager
یک نوجوان بی دست و پا
متاسفم، آیا در زمان نامناسبی تماس گرفتم؟
استفاده از دوربین سخت است.
جوانه چرخید و موجی ناخوشایند از شیشه ماشین بیرون زد.
There was an awkward silence.
سکوت عجیبی حاکم شد.
من احساس ناخوشایندی داشتم زیرا آنها آشکارا می خواستند تنها باشند.
Don't ask awkward questions.
سوال های ناخوشایند نپرس
تو مرا در موقعیت ناخوشایندی قرار دادی
مشتری بی دست و پا (= شخصی که برخورد با او دشوار است)
لطفا در مورد اجازه دادن به او ناراحت نباشید.
وقتی اینطور رفتار می کنید همه چیز را برای همه ناخوشایند می کند.
آیا در زمان ناخوشایندی آمده ام؟
این برای من کمی ناخوشایند است - آیا می توانیم زودتر آن را انجام دهیم؟
حمل این جعبه برای یک نفر بسیار ناخوشایند است.
این ابزار به گوشه های نامناسب مانند زیر واحدهای آشپزخانه می رسد.
سعی کرد برقصد، اما بیش از حد دست و پا چلفتی و بی دست و پا بود.
من باید در وضعیت نامناسبی خوابیده باشم - همه جا دارم درد می کنم.
همیشه در تلفن صدای ناهنجاری داشت.
خجالت زده بود و همین باعث بی دست و پا شدنش شد.
من از نظر اجتماعی بی دست و پاترین فردی بودم که می توانستید تصور کنید.
او با افرادی که نمی شناسد بی دست و پا است.
آنها احساس ناخوشایندی داشتند که باید به این زودی بروند.
لحظه ای ناجور بود که از همسرش پرسیدند.
او اگر بخواهد میتوانست برای من خیلی چیزهای ناخوشایند ایجاد کند.
او در شرایط نامناسبی قرار داشت و من فکر می کردم که او خیلی خوب از عهده آن برآمد.
گوشه ای ناخوشایند است، پس به آرامی آن را بردارید.
برخی از سؤالات نسبتاً ناخوشایند بودند.
صعود ناخوشایندی بود، اما در نهایت به قله رسیدیم.
ماشین من رانندگی کردن خیلی سخته
او یک مشتری بی دست و پا است (= یک فرد دشوار برای مقابله).
an awkward position/situation
موقعیت/وضعیت نامناسب
در حالی که همه سعی می کردیم به چیزی فکر کنیم که بگوییم، سکوت ناخوشایندی برقرار شد.
آنها زمان ناخوشایندی را برای تماس انتخاب کرده بودند، زیرا من تازه وارد حمام شده بودم.
پلیس در مورد اینکه این پول از کجا آمده است سؤالات عجیبی پرسید.
من همیشه وقتی با کریس هستم احساس ناراحتی می کنم - صحبت کردن با او بسیار دشوار است.
clumsy
دست و پا چلفتی
stiff
سفت
blundering
اشتباه کردن
gauche
گچ
inelegant
بی ظرافت
inept
بی منطق
graceless
بی لطف
ungainly
ناخوشایند
bungling
درهم ریختن
gawky
بداخلاق
lumbering
چوب بری
maladroit
بد اخلاقی
uncoordinated
ناهماهنگ
ungraceful
نامحرم
coarse
درشت
rude
بی ادب
bumbling
متلاطم
inexpert
بی خبره
ponderous
سنگین
unhandy
غیر مفید
unskilful
ناشیانه
unskilled
غیر ماهر
unwieldy
غیرقابل تحمل
artless
بی هنر
butterfingered
باترانگشت
uncouth
نازک
unrefined
تصفیه نشده
چوبی
amateurish
آماتوری
clownish
دلقک
gangling
gangling
dexterousUS
ماهر ایالات متحده
dextrousUK
زبردست انگلستان
adept
ماهر
graceful
برازنده
skillfulUS
skillfulUS
adroit
چیره دست
agile
چابک
coordinated
هماهنگ شده است
deft
زیرک
nimble
دستی
handy
زیبا
nifty
سریع
نرم
slick
مطمئن
sure-handed
باهوش
clever
سودآور
gainly
انگلستان ماهر
skilfulUK
کارشناس
صالح
competent
آسان
facile
ظریف
elegant
قادر
کارآمد
مناسب
توانا
مسلط
proficient
خوش طعم
dainty
واجد شرایط
lithe
qualified
skilled