store
store - فروشگاه
noun - اسم
UK :
US :
a place where goods are sold to the public. In British English, a store is large and sells many different things, but in American English, a store can be large or small and sell many things or only one type of thing.
مکانی که در آن کالا به مردم فروخته می شود. در انگلیسی بریتانیایی، یک فروشگاه بزرگ است و چیزهای مختلفی می فروشد، اما در انگلیسی آمریکایی، یک فروشگاه می تواند بزرگ یا کوچک باشد و چیزهای زیادی یا فقط یک نوع چیز بفروشد.
منبع چیزی که نگه دارید تا بعداً از آن استفاده کنید
ساختمان بزرگی که کالاها در آن نگهداری می شود تا بتوان بعداً از آنها استفاده کرد یا فروخت
برای کنار گذاشتن چیزها و نگه داشتن آنها تا زمانی که به آنها نیاز دارید
برای نگه داشتن حقایق یا اطلاعات در مغز یا رایانه
a large place that sells many different kinds of goods on several different floors, or goods in large quantities
مکانی بزرگ که انواع مختلفی از کالاها را در چندین طبقه مختلف می فروشد یا کالاها را در مقادیر زیاد می فروشد.
مکانی که در آن کالا به مردم فروخته می شود
یک ساختمان بزرگ که در آن کالاها ذخیره می شود تا بتوان بعداً از آنها استفاده کرد یا فروخت
برای نگهداری اطلاعات روی کامپیوتر یا DISK
یک مغازه بزرگ که در آن می توانید انواع مختلفی از کالاها را خریداری کنید
هر نوع مغازه
مقداری از چیزی که برای استفاده در آینده نگهداری می شود
ساختمانی که در آن اشیاء تا زمانی که مورد نیاز باشد نگهداری می شوند
قرار دادن یا نگهداری اشیاء در مکانی خاص برای استفاده در آینده
جایی که می توانید کالا یا خدمات بخرید
عرضه چیزی
قرار دادن یا نگهداری اشیا برای استفاده در آینده
یک ساختمان بزرگ که در آن می توانید انواع زیادی از کالاها را خریداری کنید
جایی که مردم برای خرید کالا به آنجا می روند
یک ساختمان بزرگ که در آن اشیاء تا زمانی که مورد نیاز است نگهداری می شوند
منبعی از چیزی که در حال نگهداری است تا بتوان بعداً از آن استفاده کرد
گذاشتن یا نگه داشتن چیزی در جایی تا زمانی که لازم باشد
برای نگهداری اطلاعات، موسیقی و غیره در رایانه
کتاب ذخیرهای از دانش در مورد دیکنز است.
سابقه او طراحی داخلی است و به عنوان طراح در یک فروشگاه مبلمان کار می کند.
به سادگی از یک تاس و شمارنده استفاده کنید و ببینید سرنوشت چه چیزی در انتظار شماست.
ما به فروشگاه هورتون پلازا رفته ایم.
Knach گفت که اکثر فروشگاه های SuperTarget حدود 500 نفر را استخدام می کنند، در مقایسه با حدود 200 کارمند در فروشگاه های سنتی Target.
این فروشگاه در Balloan Park در اینورنس در 4 مارس افتتاح می شود.
Most SuperTarget stores employ about 500 people -- compared with about 200 employees in traditional Target stores, Knach said.
در سه فروشگاه بزرگ لندن موجود است.
میخوام برم مغازه.
پدرش یک خواربار فروشی کوچک باز کرد.
فروشگاههای خردهفروشی در سراسر اروپا گزارش دادند که هیچ موجودی از بازی باقی نمانده است.
شما باید بتوانید آن را در هر فروشگاه مواد غذایی سالم تهیه کنید.
به دنبال مشروب فروشی به اطراف نگاه کرد.
یک فروشگاه آنلاین
می توانید آن را در اپ استور دریافت کنید.
فروشگاه مخفی شکلات او
ذخیره وسیعی از دانش
medical stores
فروشگاه های پزشکی
آنها برای دور نگه داشتن موش ها از فروشگاه های مواد غذایی مشکل داشتند.
فروشگاه غلات چندین هزار تن دارد.
سربازان به نگهبانی از انبارهای اسلحه متهم شدند.
ما نمی دانیم که زندگی چه چیزی را برای ما آماده می کند.
اگر می دانست چه چیزی در انتظارش است، هرگز حاضر نمی شد برود.
آنها فکر می کنند که آسان خواهد بود، اما آنها یک سورپرایز در انتظار دارند.
وقتی رئیس در خارج از کشور است، چه کسی حواسش به فروشگاه است؟
او با ظاهرش ارزش زیادی دارد.
عاقلانه نیست که بیش از حد این آمار را ذخیره کنیم.
خرید مارک های فروشگاهی مطمئناً ارزان تر عمل می کند.
فروشگاه شاخص رالف لورن در خیابان مدیسون
این بازی در ماه ژانویه وارد فروشگاه ها می شود.
این شرکت دارای چهار فروشگاه در مریلند است.
این شرکت قصد دارد دو فروشگاه جدید در دوبلین افتتاح کند.
کتاب جدید از قفسههای فروشگاهها پخش شده است.
این فروشگاه مجموعه ای جامع از قطعات خودرو را ارائه می دهد.
می توانید موسیقی را از فروشگاه آنلاین خریداری کنید.
از فروشگاه سخت افزار محلی خود بپرسید.
این زنجیره یک ماه وحشتناک دیگر را در فروشگاه های خیابانی خود تحمل کرده است.
می توانید در خیابان درست بیرون فروشگاه پارک کنید.
cache
حافظه پنهان
hoard
احتکار
reserve
ذخیره
stash
ذخیره کردن
quantity
تعداد
موجودی
stockpile
انبار کردن
عرضه
ثروت
accumulation
انباشت
سرمایه
مال خودم
stack
پشته
مقدار زیادی
توده
فراوانی
slew
کشت
خوب
abundance
دسته
bundle
مجموعه
سپرده
deposit
جرم
heap
مقدار زیاد
استخر
plethora
قایق
مخزن
raft
جرقه
reservoir
جمع شدن
spate
بوشل
backlog
bushel
ace
آس
بیت
dab
ضربه زدن
dram
درام
driblet
دریبلت
glimmer
با روشنایی ضعیف تابیدن
تعداد انگشت شماری
hint
اشاره
lick
لیسیدن
مقدار کمی
mite
کنه
mouthful
قلنبه سلنبه
nip
نیش زدن
ounce
اونس
peanuts
بادام زمینی
pinch
خرج کردن
pittance
کمک هزینه مختصر
scruple
سرکشی
سایه
کوچک
smidgen
smidgeon
smidgeon
لکه. خال
speck
نقطه
پاشیدن
sprinkle
نژاد
sprinkling
خط
strain
سوء ظن
streak
بچه
suspicion
طعم
tad