target
target - هدف
noun - اسم
UK :
US :
چیزی که در تلاش برای رسیدن به آن هستید، مانند یک کل، یک مقدار یا یک زمان
یک شی، شخص یا مکانی که عمداً برای حمله انتخاب شده است
شخص یا مکانی که مستقیماً تحت تأثیر یک عمل، به ویژه یک عمل بد قرار می گیرد
چیزی که تمرین تیراندازی روی آن می کنید، مخصوصاً یک تخته گرد با دایره هایی روی آن
کاری کردن که چیزی روی یک گروه یا منطقه محدود خاص تأثیر بگذارد
هدف گرفتن چیزی
to choose a particular person or place to do something to especially to attack them or criticize them
انتخاب یک فرد یا مکان خاص برای انجام کاری، به ویژه برای حمله به آنها یا انتقاد از آنها
an organization industry government etc that is deliberately chosen to have something done to it
سازمان، صنعت، دولت و غیره که به عمد انتخاب شده است تا کاری برای آن انجام شود
نتیجه ای مانند کل، مقدار یا زمانی که قصد دارید به آن برسید
در راه رسیدن به نتیجه
گروه محدودی از افراد یا منطقه ای که یک طرح، ایده و غیره هدف آن است
هدف قرار دادن محصولات، برنامه های کاری، و غیره در یک منطقه خاص یا گروهی از افراد
انتخاب شخص یا چیزی برای نوع خاصی از درمان
an object shot at during shooting practice often a circle with a pattern of rings, or any object or place at which bullets, bombs, etc. are aimed
جسمی که در حین تمرین تیراندازی به سمت آن شلیک می شود، اغلب دایره ای با الگوی حلقه ها، یا هر شی یا مکانی که گلوله، بمب و غیره به سمت آن هدف قرار می گیرد.
a person or a particular group of people that something is directed at or that something is intended for
یک شخص یا گروه خاصی از مردم که چیزی متوجه اوست یا چیزی برای آن در نظر گرفته شده است
one or more people who are criticized or laughed at or who experience unpleasant treatment from others
یک یا چند نفر که مورد انتقاد قرار می گیرند یا مورد خنده قرار می گیرند یا رفتار ناخوشایندی از طرف دیگران را تجربه می کنند
سطح یا موقعیتی که قصد دارید به آن برسید
برای هدایت تبلیغات، انتقاد یا محصول به سمت کسی
هدف قرار دادن یک حمله، یا گلوله، بمب و غیره به یک شی، مکان یا شخص خاص
an object aimed and fired at during shooting practice often a circle with a pattern of rings, or any object or place at which arrows, bullets, bombs, and other missiles are aimed
شیئی که در حین تمرین تیراندازی مورد هدف قرار گرفته و به سمت آن شلیک میشود، اغلب دایرهای با الگوی حلقهها، یا هر شی یا مکانی که تیرها، گلولهها، بمبها و سایر موشکها به سمت آن هدف قرار میگیرد.
هدف نیز شخص یا گروهی است که به نوعی مورد حمله قرار گرفته است
نتیجه یا موقعیتی که قصد دارید به آن برسید
برای هدایت یک اقدام، تبلیغات یا یک محصول به سمت یک فرد یا گروه خاص
حمله یا انتقاد علیه کسی یا چیزی
نتیجه، سطح یا موقعیتی که یک سازمان یا گروه میخواهد یا برای رسیدن به آن برنامهریزی میکند
شخص، مکان و غیره ای که یک عمل به سمت آن انجام می شود یا برای آن در نظر گرفته شده است
شرکتی که شرکت دیگری می خواهد آن را بخرد
قیمتی که کسی می خواهد چیزی را با آن بخرد یا بفروشد
someone or something that is easy to attack or criticize often because they cannot defend themselves
کسی یا چیزی که به راحتی قابل حمله یا انتقاد است، اغلب به این دلیل که نمی توانند از خود دفاع کنند
if you are on target with a project etc., you are likely to achieve what you planned at the time you intended
اگر پروژه ای و غیره را هدف قرار دهید، احتمالاً به آنچه در زمان مورد نظر خود برنامه ریزی کرده اید دست خواهید یافت
to direct something especially advertising or a product at a particular group of people or a particular area
هدایت کردن چیزی، به ویژه تبلیغات یا یک محصول، به سمت یک گروه خاص از مردم یا یک منطقه خاص
رسیدن به هدف / زدن
این شرکت در مسیر رسیدن به هدف رشد خود در سال است.
این دانشگاه در سپتامبر آینده به هدف خود برای 5000 دانشجو خواهد رسید.
این بخش برای سومین ماه متوالی هدف فروش خود را از دست داده است.
اهدافی را برای خود تعیین کنید که می توانید به طور منطقی امیدوار به دستیابی به آنها باشید.
مجموعه ورزشی جدید قرار است در ماه ژوئن افتتاح شود.
این ارقام بسیار دور از هدف هستند.
تاریخ هدف آوریل 2022
a target audience/market (= the particular audience area etc. that a product programme, etc. is aimed at)
یک مخاطب/بازار هدف (= مخاطب خاص، منطقه و غیره ای که یک محصول، برنامه و غیره هدف آن است)
جمعیت هدف فیلم زنان 18 تا 49 ساله هستند.
ما از رسانه های اجتماعی برای برقراری ارتباط با مشتریان هدف خود استفاده می کنیم.
آنها به اهداف نظامی و غیرنظامی حمله کردند.
درها و پنجره ها هدف آسانی برای سارقان هستند.
بچه ها هدف طغیان های پرخاشگرانه پدرشان شدند.
این یک هدف اصلی (= هدف آشکار) برای حملات تروریستی است.
او اخیراً هدف انتقادهای زیادی قرار گرفته است.
هدف گرفتن
ضربه زدن/از دست دادن هدف
تمرین هدف
attainment targets in schools
اهداف دستیابی در مدارس
هدف اصلی این پروژه چیست؟
او همچنان به دنبال هدف خود یعنی بازیگر شدن بود.
هدف آموزش مردم در مورد ایمنی جاده است.
او برای اهداف سیاسی به جامعه پیوست.
That’s only OK if you believe that the end justifies the means (= bad methods of doing something are acceptable if the final result is good).
این فقط در صورتی خوب است که معتقد باشید هدف وسیله را توجیه می کند (= روش های بد انجام کاری قابل قبول هستند اگر نتیجه نهایی خوب باشد).
Hospital performance targets will not be met.
اهداف عملکرد بیمارستان محقق نخواهد شد.
بسیاری از توافقات پرداختی که به دست آمد بیش از هدف اولیه 4 درصد بود.
به دانش آموزان باید هدفی داده شود تا به آن هدف برسند.
فروش تا کنون در سال جاری 20 درصد بالاتر از هدف است.
او همیشه برای خود اهداف بسیار بالایی تعیین کرده است.
مدیرعامل اهداف جدیدی را برای رشد تعیین کرده است.
pointlessness
بی هدفی
aimlessness
بیهودگی
futility
ناامیدی
hopelessness
بی عقلی
inanity
بی معنی بودن
meaninglessness
بی نیازی
purposelessness
بی ارزشی
needlessness
بی فایده بودن
senselessness
بی اهمیت بودن
worthlessness
بی اهمیتی
uselessness
بی ربط بودن
insignificance
نامناسب بودن
unimportance
در نتیجه
irrelevance
گستاخی
triviality
حماقت
inappositeness
غیر قابل اجرا بودن
inconsequence
حقارت
impertinence
بدون جهت
stupidity
غیر عملی بودن
irrelevancy
عدم عملکرد
inapplicability
غیر قابل استفاده بودن
inferiority
directionless
impracticality
inoperability
unserviceableness
unusableness