holy

base info - اطلاعات اولیه

holy - مقدس

adjective - صفت

/ˈhəʊli/

UK :

/ˈhəʊli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [holy] در گوگل
description - توضیح
  • connected with God and religion


    مرتبط با خدا و دین


  • بسیار مذهبی

  • connected with God and religion and therefore treated in a special wayused especially in the following phrases


    با خدا و دین مرتبط است و به همین دلیل به شیوه خاصی با آن رفتار می شود - به ویژه در عبارات زیر استفاده می شود

  • relating to or coming from God


    مربوط به خدا یا آمدن از او

  • relating to the soul the spirit and religion and not with physical things or ordinary human activities


    مربوط به روح، روح و دین است و نه به چیزهای فیزیکی یا فعالیت های عادی انسان

  • a hallowed place is considered to be very holy


    یک مکان مقدس بسیار مقدس در نظر گرفته می شود

  • made holy by God – used especially about saints


    توسط خدا مقدس شده است - به ویژه در مورد مقدسین استفاده می شود

  • related to a religion or a god


    مربوط به دین یا خداست


  • خیلی مذهبی یا پاک

  • considered to be pure or good because of being related to what a religion values


    به دلیل ارتباط با آنچه یک دین برای آن ارزش قائل است، خالص یا خوب در نظر گرفته می شود


  • برای تاکید بر کلمه دیگر و گاهی برای پرهیز از دشنام استفاده می شود

  • There are innumerable holy cards and representations of her.


    کارت های مقدس و نمایش های بیشماری از او وجود دارد.

  • The new clergy houses were of a quite different selfless and holy Gothic architecture.


    خانه‌های روحانی جدید از معماری گوتیک کاملا متفاوت، فداکارانه و مقدس برخوردار بودند.


  • در نتیجه، آنها مرد مقدس را به دره پایین انداختند.

  • Like Noah in his ark, they had traveled across the vast oceanic flood to carry out their holy mission.


    آنها مانند نوح در کشتی خود از طوفان عظیم اقیانوسی عبور کرده بودند تا مأموریت مقدس خود را انجام دهند.

  • the holy month of Ramadam


    ماه مبارک رمضان


  • می دانند که اسم مقدس و مقدسی است.

  • He offered to cook and because of his holy nature was acceptable to all.


    او به او پیشنهاد آشپزی داد و به دلیل ذات مقدسش مورد قبول همه قرار گرفت.

  • The priest sprinkled each member of the congregation with holy water.


    کشیش هر یک از اعضای جماعت را با آب مقدس پاشید.

example - مثال
  • the Holy Bible


    انجیل مقدس

  • holy books/scriptures


    کتب مقدس / کتاب مقدس

  • the holy city of Mecca


    شهر مقدس مکه

  • Islam’s holiest shrine


    مقدس ترین حرم اسلام

  • a holy day/month


    یک روز/ماه مقدس

  • a holy war (= one fought to defend the beliefs of a particular religion)


    جنگ مقدس (= کسی که برای دفاع از اعتقادات یک مذهب خاص جنگید)


  • زمین مقدس

  • a holy life/man


    یک زندگی / انسان مقدس

  • Holy cow! What was that?


    گاو مقدس! آن چه بود؟

  • For a believer, these words have an almost holy significance.


    برای یک مؤمن، این کلمات اهمیت تقریباً مقدسی دارد.

  • The sacred desert site is the object of pilgrimage.


    مکان مقدس کویر محل زیارت است.

  • The place is considered holy by the people who live there.


    این مکان توسط مردمی که در آنجا زندگی می کنند مقدس تلقی می شود.

  • He sprinkled her with holy water.


    او را با آب مقدس پاشید.

  • He searched holy books, read the poets and studied human behaviour.


    کتب مقدس را جست و جو کرد، شعرا خواند و رفتار انسان را مطالعه کرد.

  • He tries to live a holy life.


    او سعی می کند زندگی مقدسی داشته باشد.

  • They are good and holy people.


    آنها انسانهای خوب و مقدسی هستند.

  • holy scriptures/rites


    کتب مقدس / آداب مقدس


  • یک شخص مقدس

  • holy scriptures


    کتاب مقدس

  • Jerusalem is a holy city to Christians, Muslims, and Jews.


    اورشلیم شهری مقدس برای مسیحیان، مسلمانان و یهودیان است.

  • My nephew is a holy terror (= a child who behaves very badly).


    برادرزاده من ترور مقدس است (= کودکی که بسیار بد رفتار می کند).

synonyms - مترادف

  • دینی

  • devout


    عابد

  • godly


    خداپسندانه

  • pious


    پارسا


  • معنوی

  • saintly


    مقدس

  • righteous


    عادل

  • divine


    الهی

  • prayerful


    نمازگزار

  • sainted


    محترم

  • reverent


    با ایمان

  • faithful


    اختصاص داده شده است

  • devoted


    باور کردن

  • believing


    عبادی

  • devotional


    قدیس مانند

  • saintlike


    عمودی

  • pietistic


    مبارک

  • upright


    کانونیزه شد

  • beatified


    US canonized

  • canonisedUK


    خدایی شده

  • canonizedUS


    منصوب شد

  • deified


    فقط

  • ordained


    خدا ترس


  • کلیسایی

  • God-fearing


    مقدس شده

  • god-fearing


    ابتدایی


  • ecclesiastical


  • churchly


  • sanctified


  • canonical


antonyms - متضاد
  • irreligious


    بی دین

  • impious


    گناهکار

  • sinful


    نامقدس

  • unholy


    ضد مذهبی

  • antireligious


    بی ایمان

  • faithless


    بی خدا

  • godless


    کفرآمیز

  • ungodly


    فاسد

  • blasphemous


    زمینی

  • corrupt


    بد

  • earthly


    غیر اخلاقی

  • evil


    توهین آمیز

  • immoral


    سکولار

  • sacrilegious


    شریر

  • secular


    دنیوی

  • wicked


    مشترک

  • worldly


    متقلب

  • bad


    بی احترامی


  • ناسزا

  • depraved


    بی فضیلت

  • dishonest


    پست

  • irreverent


    زمانی

  • profane


    قرار دادن

  • unsacred


    تقدیس نشده

  • unvirtuous


    مقدس نشده

  • vile


    مدنی

  • temporal


  • lay


  • unconsecrated


  • unsanctified



لغت پیشنهادی

mavericks

لغت پیشنهادی

someone

لغت پیشنهادی

deceptive