simply
simply - به سادگی
adverb - قید
UK :
US :
سادگی
ساده سازی
ساده
ساده کردن
---
---
برای تأکید بر آنچه می گویید استفاده می شود
فقط
برای تأکید بر آسان بودن انجام کاری استفاده می شود
اگر چیزی را ساده بگویید یا توضیح دهید، آن را به گونه ای می گویید که درک آن برای مردم آسان باشد
اگر ساده زندگی کنید، به شیوه ای ساده و معمولی زندگی می کنید، بدون اینکه پول زیادی خرج کنید
به طور کامل یا تا حد امکان
از راه آسان
به روشی ساده
فقط؛ فقط
just; only
Simply گاهی اوقات برای تاکید استفاده می شود
به نحوی که درک یا انجام آن آسان باشد
به صورت مستقیم و بدون استفاده از کلمات زیاد
به روشی ساده و بدون وسایل یا تزئینات غیر ضروری
مسئله صرفاً استخدام افراد بیشتر نیست - آنها همچنین باید آموزش ببینند.
او خیلی ساده و واضح می نویسد.
به طور خلاصه، رم در گذشته خود صرفاً با پایتخت بودن زندگی می کرد.
ما به سادگی منابع لازم برای رقابت با شرکت های بزرگ را نداریم.
فرض کنید به سادگی الگوریتمی به ما داده می شود که ارقام قسمت واقعی و خیالی یک عدد مختلط را تولید می کند.
Suppose that we are simply given an algorithm which generates the digits of the real and imaginary part of some complex number.
آنها خیلی ساده در کشور زندگی می کنند.
اما دورههای چرخشی به نسبت طولانی هستند و برای همه حالتها به سادگی با ثابتهای چرخشی مولکولها مرتبط هستند.
But the rotational periods are correspondingly long and for all states are quite simply related to the rotational constants of the molecules.
اکثر آنها به سادگی تخمک ها و اسپرم های خود را آزاد می کنند و برای جمع آوری آنها به آب اطراف تکیه می کنند.
Most of them simply release their eggs and sperm and rely on the surrounding water to bring them together.
فشار روی طناب خیلی زیاد بود و به دو نیم شد.
در حال حاضر، بسیاری از برنامه ها به سادگی در نسخه های قدیمی 16 بیتی در دسترس نیستند.
ویکتور هرموسیلو، شهردار مکزیکی، قاطعانه از افسران پلیس خود دفاع کرد و گفت که آنها صرفاً نظم عمومی را حفظ می کنند.
Mexicali Mayor Victor Hermosillo staunchly defended his police officers, saying they simply were maintaining public order.
برای سفارش کافیست اینجا کلیک کنید.
این به این معنی نیست که ما به سادگی مشکل را نادیده بگیریم.
او می گوید که این شرکت صرفاً در تلاش بود تا از تجارت خود محافظت کند.
به سادگی آب گرم را اضافه کنید و هم بزنید.
باند فرودگاه به سادگی یک نوار چمن است.
شهرت اغلب به این معناست که در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بگیرید.
می توانید از تمام ورزش های آبی لذت ببرید یا به سادگی در ساحل دراز بکشید.
ما به سادگی می گوییم تحقیق خوب است.
اکثر کاربران اینترنت به سادگی اطلاعات می خواهند.
این کتاب گرامر را ساده و واضح توضیح می دهد.
به هر حال، به بیان ساده، ما هنوز 2000 پوند به آنها بدهکار هستیم.
Simply put electronic music is anything made using technology.
به زبان ساده، موسیقی الکترونیک هر چیزی است که با استفاده از تکنولوژی ساخته می شود.
به بیان ساده، سلول ها دارای مکانیزم داخلی هستند که طول عمر آنها را تعیین می کند.
به بیان ساده، زمان اصلاحات اساسی اکنون فرا رسیده است.
این از بسیاری جهات یک داستان ساده است که به سادگی گفته می شود.
اتاق ها به سادگی مبله شده اند.
ساده زندگی می کنند (= پول زیادی خرج نمی کنند).
شما به سادگی باید بازی را ببینید.
شما به سادگی باید با ما بیایید.
او به سادگی حاضر به باور آن نشد.
منظره به سادگی فوق العاده است!
به سادگی این درست نیست!
This information is simply wrong.
این اطلاعات به سادگی اشتباه است.
رفتار او به سادگی غیرقابل قبول است.
چند سالی است که او را ندیده ام.
من نمی خواهم بی ادب باشم، فقط باید مراقب باشیم که این اطلاعات را به چه کسی می دهیم.
او پرسروصدا، مبتذل و مغرور بود - کاملاً بی ادب ترین مردی که تا به حال دیدم!
شما در آن لباس به سادگی (= واقعاً) زیبا به نظر می رسید.
The hunger in parts of Africa is terrible - there's (quite) simply (= without doubt) no other word for it.
گرسنگی در بخش هایی از آفریقا وحشتناک است - (کاملاً) به سادگی (= بدون شک) کلمه دیگری برای آن وجود ندارد.
من کارم را دوست ندارم - من آن را به خاطر پول انجام می دهم.
تا جایی که میتوانست آن را ساده توضیح داد، اما کلاس هنوز متوجه نشدند.
plainly
به وضوح
modestly
متواضعانه
unelaborately
بدون شرح
unostentatiously
بی ادعا
austerely
سختگیرانه
commonly
معمولا
به طور طبیعی
severely
به شدت، شدیدا
soberly
با هوشیاری
starkly
به شدت
unfussily
به طور بی مورد
unpretentiously
بی تکلف
classically
به صورت کلاسیک
monastically
رهبانی
ordinarily
به طور معمول
بی سر و صدا
without frills
بدون زواید
with restraint
با خویشتن داری
without adornment
بدون زینت
بدون هیچ توضیحی
without decoration
بدون تزئین
without embellishment
بدون تزیین
without ornament
بدون زیور
without clutter
بدون درهم ریختگی
without ornamentation
اسپارتانه
spartanly
اساسا
unadornedly
به طور غیر پیچیده
صادقانه
unsophisticatedly
اهلی
honestly
homelily