identifies

base info - اطلاعات اولیه

identifies - شناسایی می کند

N/A - N/A

aɪˈden.t̬ə.faɪ

UK :

aɪˈden.tɪ.faɪ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [identifies] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Even the smallest baby can identify its mother by her voice.


    حتی کوچکترین نوزاد هم می تواند مادرش را با صدایش تشخیص دهد.

  • The gunman in Wednesday's attack has been identified as Lee Giggs, an unemployed truck driver.


    عامل حمله روز چهارشنبه لی گیگز، یک راننده کامیون بیکار شناسایی شده است.

  • The police officer identified himself (= gave his name or proved who he was) and asked for our help.


    افسر پلیس خودش را معرفی کرد (= نامش را داد یا ثابت کرد که کیست) و از ما کمک خواست.


  • این تحقیق برای شناسایی نیازهای آموزشی استفاده خواهد شد.

  • You need to identify your priorities.


    شما باید اولویت های خود را مشخص کنید.

  • Someone who is assigned male at birth may identify as female.


    ممکن است فردی که در بدو تولد به او مرد اختصاص داده شود، به عنوان زن شناخته شود.

  • Voters identifying as Republicans dropped by 2 percent.


    رای دهندگانی که به عنوان جمهوری خواه شناخته می شوند 2 درصد کاهش یافتند.


  • اگرچه نژاد یک ساختار اجتماعی است، اما بخش بزرگی از نحوه شناسایی شما است.

  • Small babies can identify their mothers.


    نوزادان کوچک می توانند مادران خود را شناسایی کنند.

  • The police officer refused to identify himself.


    افسر پلیس از معرفی خود خودداری کرد.


  • برای ایجاد یک کمپین تبلیغاتی موثر ابتدا باید مشخص کنید که بازار هدف شما چه کسی است.


  • یک سرویس خوب بازیابی کسب و کار باید شامل ارزیابی اولیه ریسک باشد تا مشخص شود کدام فرآیندهای اساسی در معرض خطر هستند و چگونه می توان خطر را کاهش داد.

  • The document must identify you by name and bear your signature or a readily recognizable photograph of you.


    سند باید نام شما را شناسایی کند و امضای شما یا عکسی از شما را که به راحتی قابل تشخیص است داشته باشد.

  • You will be asked to identify yourself at the reception desk when you arrive.


    هنگام ورود از شما خواسته می شود که خود را در میز پذیرش شناسایی کنید.

synonyms - مترادف
  • shows us


    به ما نشان می دهد

  • highlights


    برجسته می کند

  • indicates


    نشان می دهد

  • emphasizesUS


    بر ایالات متحده تاکید می کند

  • mentions


    اشاره می کند

  • spotlights


    نورافکن ها

  • adverts


    تبلیغات

  • denotes


    تعیین می کند

  • designates


    آشکار می کند

  • reveals


    مشخص می کند

  • shows


    تاکید بر انگلستان

  • specifies


    انگشتان دست

  • emphasisesUK


    پرچم ها

  • fingers


    تاکید می کند

  • flags


    نشان میدهد

  • underlines


    اشاره به

  • points out


    توجه را جلب می کند

  • alludes to


    جلب توجه می کند

  • calls attention to


    مطرح می کند

  • draws attention to


    نقطه در

  • brings up


    اشاره دارد به

  • points at


    به ما می گوید

  • refers to


    یادآوری می کند

  • tells us


    جزئیات

  • reminds of


    توجه را معطوف می کند

  • details


    لمس می کند

  • directs attention to


    صدا می زند

  • touches on


    را افزایش می دهد

  • calls out


    برمی دارد

  • raises


  • picks up on


antonyms - متضاد
  • conceals


    پنهان می کند

  • hides


    حواس را پرت می کند

  • distracts


لغت پیشنهادی

activate

لغت پیشنهادی

anticipation

لغت پیشنهادی

thread