team

base info - اطلاعات اولیه

team - تیم

noun - اسم

/tiːm/

UK :

/tiːm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [team] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a football/basketball/soccer team


    یک تیم فوتبال / بسکتبال / فوتبال

  • They play volleyball for the national team.


    آنها برای تیم ملی والیبال بازی می کنند.

  • We played against a team from the neighbouring school.


    با تیمی از مدرسه همسایه بازی کردیم.

  • Whose team are you in?


    شما در تیم چه کسی هستید؟

  • Whose team are you on?


    تیم در این فصل خیلی خوب بازی نمی کند.

  • The team is/are not playing very well this season.


    یک رویداد تیمی (= رویدادی که توسط گروهی از افراد به جای بازیکنان انفرادی انجام می شود)

  • a team event (= one played by groups of people rather than individual players)


    یک عضو / رهبر تیم

  • a team member/leader


    یکی از اعضای تیم مدیریت ارشد


  • او یک تیم تحقیقاتی متشکل از بیست دانشمند را رهبری می کند.

  • She leads a research team of twenty scientists.


    او پنج سال پیش به تیم حقوقی پیوست.

  • He joined the legal team five years ago.


    تیمی از کارشناسان برای تحقیق فراخوانده شده اند.

  • A team of experts has/have been called in to investigate.


    او با تیمی از محققان کار می کند.

  • He works with a team of researchers.


    او بخشی از تیم طراحی بود که روی پروژه کار می کرد.

  • She was part of the design team working on the project.


    ما یاد می گیریم که به عنوان یک تیم با هم کار کنیم.

  • We're learning to work together as a team.


    ما یک تیم هشت نفره داریم که روی توسعه محصول کار می کنند.

  • We have a team of eight working on product development.


    این موسسه خیریه تیمی را به منطقه زلزله زده اعزام کرد.

  • The charity sent a team to the area hit by the earthquake.


    این تیم متشکل از شش محقق و دو منشی بود.

  • The team consisted of six investigators and two secretaries.


    برای به پایان رساندن پروژه به موقع، تلاش تیمی بسیار زیادی لازم بود.


  • این تیم از نزدیک با سایر ادارات دولتی همکاری خواهد کرد.


  • 20 نفر در تیم حضور دارند.

  • There are 20 people in the team.


    داوطلبان مشتاق تیم‌هایی از کمک‌کنندگان تشکیل دادند تا همه چیز را حمل کنند.

  • Willing volunteers formed teams of helpers to carry everything in.


    من و تو تیم خوبی می سازیم.

  • You and I make a good team.


    یک تیم کرک از وکلا

  • a crack team of lawyers


    تیم مشترکی از اقتصاددانان اروپایی و آمریکای شمالی

  • a joint team of European and North American economists


    یک تیم آموزش دیده خاص از مشاوران

  • a specially trained team of advisers


    تیم نمایش چتر نجات ارتش

  • the Army Parachute Display Team


    او از تیم حقوقی و خانواده اش به خاطر حمایتشان تشکر کرد.

  • He thanked his legal team and his family for their support.


    او بخشی از یک تیم تحقیقاتی تحت نظر پروفسور جیمز بود.


  • گاهی اوقات باید یکی را برای تیم انتخاب کنید.


  • می دانم که به نظر ناعادلانه می رسد، اما ما باید یکی را برای تیم انتخاب کنید.

  • I know it sounds unfair, but we need you to take one for the team.


synonyms - مترادف

  • سمت

  • roster


    فهرست

  • players


    بازیکنان

  • squad


    تیم


  • باشگاه


  • لیست تیم

  • lineup


    به صف شدن

  • line-up


    خدمه


  • سازمان ایالات متحده

  • organizationUS


    حق امتیاز

  • franchise


    سازمان انگلستان

  • organisationUK


    قالب


  • گروه


  • فهرست کردن

  • listing


    لیست بازیکنان

  • list of players


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

embryo

لغت پیشنهادی

birdsong

لغت پیشنهادی

frightened