brown

base info - اطلاعات اولیه

brown - رنگ قهوه ای

adjective - صفت

/braʊn/

UK :

/braʊn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [brown] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • brown eyes/hair


    چشم/موی قهوه ای

  • brown bread/sugar/rice


    نان قهوه ای / شکر / برنج

  • dark brown shoe polish


    لاک کفش قهوه ای تیره

  • a package wrapped in brown paper


    بسته ای که در کاغذ قهوه ای پیچیده شده است

  • Soon the yellow leaves will turn brown.


    به زودی برگ های زرد قهوه ای می شوند.

  • Henry has short light brown hair and green eyes.


    هنری موهای کوتاه قهوه ای روشن و چشمان سبز دارد.


  • پسر بچه ای با پوست قهوه ای طلایی

  • We stopped on a bridge to watch the wild brown trout.


    روی یک پل توقف کردیم تا قزل آلای قهوه ای وحشی را تماشا کنیم.

  • I don't go brown very easily.


    من خیلی راحت قهوه ای نمی شوم.

  • After the summer in Spain, the children were brown as berries.


    پس از تابستان در اسپانیا، بچه ها قهوه ای مانند توت بودند.

  • He looked very brown after the cruise.


    بعد از سفر دریایی بسیار قهوه ای به نظر می رسید.

  • The once-green fields were now uniformly brown.


    مزارع که زمانی سبز بودند، اکنون یکنواخت قهوه ای بودند.

  • a lovely warm brown colour


    یک رنگ قهوه ای گرم دوست داشتنی

  • her dark brown eyes


    چشمان قهوه ای تیره اش

  • monkeys with bright brown fur


    میمون هایی با خز قهوه ای روشن

  • bright brown eyes


    چشم های قهوه ای روشن

  • dark/light brown


    قهوه ای تیره / روشن

  • The parcel was wrapped in plain brown paper.


    بسته در کاغذ قهوه ای ساده پیچیده شده بود.

  • He's very handsome, with regular features and deep brown eyes.


    او بسیار خوش تیپ است، با ظاهری منظم و چشمان قهوه ای تیره.


  • برای آمریکایی‌های آسیای جنوبی، هویت قهوه‌ای به آن‌ها اجازه می‌دهد تا هویت نژادی جداگانه‌ای مستقل از سفیدپوستان و سیاه‌پوست آمریکایی برای خود ایجاد کنند.


  • او مفتخر است که خود را فردی قهوه ای رنگ توصیف می کند.

  • Lightly brown the onion before adding the tomatoes.


    قبل از افزودن گوجه فرنگی، پیاز را کمی تفت دهید.

  • Allow the meat to brown before adding the vegetables.


    قبل از اضافه کردن سبزیجات، اجازه دهید گوشت قهوه ای شود.


  • یک کت و شلوار قهوه ای


  • ابتدا گوشت را سرخ کنید و سپس به آرامی بپزید.

synonyms - مترادف
  • brunette


    سبزه

  • hazel


    فندق

  • bay


    خلیج

  • umber


    عجب

  • beige


    رنگ بژ

  • brownish


    مایل به قهوه ای

  • buff


    گاومیش

  • chestnut


    حنایی

  • fawn


    چوب ماهون

  • mahogany


    قهوه ای

  • sepia


    برنزه

  • tan


    خرمایی

  • auburn


    بیسکویت

  • biscuit


    آجر


  • شکلات


  • قهوه


  • تاریک


  • موشی

  • mousy


    خاکشیر

  • sorrel


    قهوه ای رنگ

  • tawny


    تست شده

  • toasted


    بند انداختن

  • brindle


    مهار شده

  • brindled


    برنز

  • bronze


    سینا سوخته

  • burnt sienna


    شتر

  • camel


    کارامل

  • caramel


    دان

  • dun


    زنجبیل

  • ginger


    خاکی

  • khaki


antonyms - متضاد

  • پاسخ

لغت پیشنهادی

assizes

لغت پیشنهادی

legs

لغت پیشنهادی

hidden