gay

base info - اطلاعات اولیه

gay - همجنس گرا

adjective - صفت

/ɡeɪ/

UK :

/ɡeɪ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [gay] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • gay men


    مردان همجنسگرا

  • I didn't know he was gay.


    من نمی دانستم که او همجنس گرا است.

  • Is she gay?


    آیا او همجنسگرا است؟

  • He is openly gay.


    او آشکارا همجنسگرا است.

  • a gay club/bar


    یک باشگاه/بار همجنس گرایان

  • the lesbian and gay community


    جامعه لزبین ها و همجنس گرایان

  • the gay and lesbian section in the bookstore


    بخش همجنس گرایان و لزبین ها در کتابفروشی

  • gay laughter


    خنده همجنس گرایان

  • She felt lighthearted and gay.


    او احساس سبکی و همجنس گرایی می کرد.

  • The garden was gay with red geraniums.


    باغ با شمعدانی های قرمز همجنس گرا بود.

  • My aunt is gay.


    خاله من همجنس گرا است.

  • Mark knew he was gay by the time he was fourteen.


    مارک در چهارده سالگی می دانست که همجنس گرا شده است.

  • the gay and lesbian community


    جامعه همجنس گرایان و لزبین ها

  • gay rights


    حقوق همجنس گرایان

  • We went to a gay bar.


    ما به یک بار همجنس گرایان رفتیم.

  • The Courts have ruled that gay adoption (= adoption of a child by a gay person or a gay couple) is legal.


    دادگاه ها حکم داده اند که فرزندخواندگی همجنس گرایان (= فرزندخواندگی یک فرد همجنس گرا یا زوج همجنس گرا) قانونی است.

  • He believes strongly in gay marriage.


    او به شدت به ازدواج همجنس گرایان اعتقاد دارد.

  • We had a gay old time down at the dance hall.


    ما در سالن رقص دوران همجنس گرایی قدیمی داشتیم.

  • The streets were gay and full of people.


    خیابان ها همجنس گرا و پر از مردم بود.

  • Her gay lively personality made her attractive to everyone who knew her.


    شخصیت پر جنب و جوش و همجنس گرا او را برای همه کسانی که او را می شناختند جذاب می کرد.

  • The law banned discrimination against gays.


    این قانون تبعیض علیه همجنسگرایان را ممنوع کرد.

synonyms - مترادف

  • خوشحال

  • cheerful


    بشاش

  • merry


    شاد

  • buoyant


    شناور

  • sunny


    آفتابی

  • joyful


    شادی آور

  • jolly


    با نشاط

  • blithe


    دلسوزی

  • upbeat


    خوشبین

  • vivacious


    سرزنده


  • روشن

  • exuberant


    پر نشاط

  • joyous


    خوشحالم


  • حباب دار

  • jovial


    چهچه

  • bubbly


    جوشان

  • mirthful


    دلسوز

  • chirpy


    خوشحال کننده

  • effervescent


    درخشان

  • gleeful


    خردکن

  • blithesome


    سرخوش

  • gladsome


    جشن

  • sparkling


    برنده

  • chipper


    سرخوشانه

  • elated


    متحرک

  • festive


    شیرینی

  • cheery


  • winsome


  • eupeptic


  • animated


  • canty


antonyms - متضاد
  • sullen


    عبوس

  • dour


    دورو

  • glum


    غمگین

  • low-spirited


    کم روحیه

  • morose


    خنگ

  • saturnine


    زحلی

  • sulky


    قبر


  • تلخ

  • grim


    مالیخولیا

  • melancholy


    بدبخت

  • miserable


    آرام بخش

  • sad


    جدی

  • sedate


    هوشیار


  • رسمی

  • sober


    somberUS

  • solemn


    sombreUK

  • somberUS


    ناراضی

  • sombreUK


    افسرده

  • unhappy


    دلسرد

  • depressed


    جلگه

  • discouraged


    ناراحت

  • plain


    پایین در زباله ها

  • upset


    ناامید

  • down in the dumps


    پایین افتاده

  • dejected


    دلسرد کردن

  • despondent


    پایین

  • downcast


    دلگیر

  • gloomy


  • disconsolate



  • downhearted


لغت پیشنهادی

bountiful

لغت پیشنهادی

longhand

لغت پیشنهادی

vomit